برای ما ایرانیها که هروقت سختی و ملال روزمره زندگی گلویمان را میگیرد به حال و هوای حرم مشهد و قم پناه میبریم، همیشه خاندان موسی بن جعفر (ع) جور دیگری عزیز بودهاند. شعر و ادبیات نیز از لطف ویژه این خانواده دور نماندهاند و شاعران بسیاری در مدح و مرثیه امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) سرودهاند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ برای ما ایرانیها که هروقت سختی و ملال روزمره زندگی گلویمان را میگیرد به حال و هوای حرم مشهد و قم پناه میبریم، همیشه خاندان موسی بن جعفر (ع) جور دیگری عزیز بودهاند. شعر و ادبیات نیز از لطف ویژه این خانواده دور نماندهاند و شاعران بسیاری در مدح و مرثیه امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) سرودهاند. به امید لطف و نگاه کریمه اهل بیت در این روزهای سخت، در سالروز وفات حضرت معصومه (س)، چند بیت از شاعران آیینی نامدار کشورمان را مرور کنیم:
حرم امن تو کافی است هراسان شده را مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه چشمانت تا که آباد کنی خانه ویران شده را
مهر تو باعث خاموشی آتشدان است خارج از دست خلیل است، گلستان شده را
گندم ری به تنور کرمت پخته شود از تو داریم پس این مزرعه نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را
به در خانه تو بسته و وابسته شدیم چه نیازی است به جنت سگ دربان شده را
گر قرار است جبینش به قدومت نرسد کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محله خبر لطف تو بهتر پیچید پخش کردند اگر قصه مهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی، اما دستگیری نکنی دست به دامان شده را
پنجره ساختهای دور ضریح کرمت تا ببندند به آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را میبینیم گذری نیست به معراج تو حیران شده را
جلوهای کردی و زهرای پر از جذبه تو تا قم آورد دل شاه خراسان شده را
علیاکبر لطیفیان
******** «موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دستهای «رضا» یت اشکی نشست گوشه چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله تو هراسان شد قبله دل تو خراسان،ای عطر دوست قبله نمایت
من تشنهای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا» دربان! بگو ملیکه قم را: از راه آمدهست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت
لبخند شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است ما هر چه داشتیم همین است: جانهای ما، «کریمه»!
فدایتای دختر یگانه مادر!ای جویباری از دل کوثر! مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟ میبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
قاسم صرافان
********
هر کس به احترام مقام تو خم نشد آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد
این حاجت من است الهی قلم شود دستم اگر برای تو بانو قلم نشد
باز این چه لطفی است که در حق ماشده ما شاعرت شدیم، ولی محتشم نشد میخواستم برای تو بهتر از این غزل من را ببخش آنچه که میخواستم نشد
مجید تال
******** همسایه سایهات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظه تنهاییام توئی تنها دلیل اینکه من اینجاییام توئی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا بیاختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع روشن کننندهاجر و مریم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونینتر است ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهریات شدیم
ما با تو در پناه تو آرام میشویم وقتی که با ملائکه همگام میشویم
بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات مردان شهر نوکر و زنها کنیزهات
زیباترین خاطرههامان نگفتنیست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست این صحنه در برابر آیینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همینجا رسیده است
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمایم جاروکشان خواهر خورشید هشتمایم
اعجاز این ضریح که همواره بیحد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرفهای خود اصرار میکنم در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم عمریست محو او به تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست ما روبروی پهنه دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینه میوزد از شهر ما، بیا ما در جوار حضرت زهرا نشستهایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چهها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک میشوم روزی که زیر پای شما خاک میشوم
سید حمیدرضا برقعی
******** با همین چشمهای خود دیدم، زیر باران بیامان بانو درحرم قطره قطره میافتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کردهست چادرت خیس میشود، اما به خدا گریههای من گاهی دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکیام گریه گریه در ازدحام حرم باز هم آمدم که گمبشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو میدوم در رواق تو در تو دفترم دشت و واژهها آهو... گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم ـ مشهد چای میخورد و زیر لب میگفت: شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است بغض راه گلوم را بسته است بغض یعنی که حرفهایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریهها که میبینی آن شعر است، شعر آیینی زندهام با همین جهانبینی،ای جهان منای جهانبانو
کوچه در کوچه قم دیار من است، شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان بانو...
سیدحمیدرضا برقعی
********
نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانو چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانو
نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری دو هفتهای شده اصلا نمیپرم، بانو
نشسته ام بنویسم مرا رها نکنی که بی تو راه به جایی نمیبرم، بانو
مسیح نیز مریض مرا علاج نکرد. ولی به لطف تو امروز بهترم، بانو
امام زادهی موسی بن جعفری، خانم غلامزادهی موسی بن جعفرم، بانو
سلام بانوی خیرات، بانوی برکات هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات
به شرط آنکه فدایت شوند سر دادند به شرط آنکه برایت شوند، پَر دادند
شفیعهی همه، مدیون چادرت هستیم به لطف توست به ما سایهای اگر دادند
تمام حاجت خود را نوشتم و بعدا حساب کردم و دیدم که بیشتر دادند
قدم گذاشتی و یک نفس زدی و سپس به علم حوزهی علمیهها اثر دادند
چهار امام کمال تو را بیان کردند چهار امام جلال تو را خبر دادند
چهار امام نوشتند احترام تو را شکوه نام تو را، جلوهی مقام تو را
بلند عرش خدا هم ردیف شانهی تو بهشت باغچهای در حیاط خانهی تو
قدم به سمت مدینه زدم نفهمیدم چطور شد که رسیدم به آستانهی تو
من و تو هر دو به دنبال یک هدف هستیم تویی روانهی مشهد منم روانهی تو
حریمت آینه، ایوانت آینه، آری چقدر آینه در آینه است خانهی تو
شبیه فاطمه، همسایه آبرویش را گرفت شب به شب از گریهی شبانهی تو
بخوان نماز شبت را که استفاده کنیم و پخش کن رطبت را که استفاده کنیم
کریمه! سفرهی نان را بدست تو دادند همیشه روزی مان را بدست تو دادند
چگونه دل نگران قیامتم باشم دل منِ نگران را بدست تو دادند
کلید قفل حرم را بدست ما دادند کلید قفل جنان را بدست تو دادند
قلمروی تو خلاصه نمیشود در قم همه زمین و زمان را به دست تو دادند
نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است نجات هر دو جهان را بدست تو دادند
نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست دخیل ما همه بر رشتهی معجر توست
نکرده است کسی غیر حق تماشایت ز بس که خالق تو آفریده بالایت
تو ازدواج نکردی به خاطر اینکه نبود هیچ کسی هم طراز و همتایت
کنار جلوهی تو میشود خدا را دید تو کوه طوری و بابای توست موسایت
تمام مردم دنیا به پات میمیرند فقط همینکه بگوید: فدات بابایت
تویی که این همه باشد عطای امروزت خودت بگو که چقدر است عطای فردایت
یگانه دختر موسی بگیر دست مرا شفیع جنت کبری بگیر دست مرا
تو آن همیشه کرم، من همیشه نوکر تو مرا بزرگ نوشته است ذره پرور تو
کنیز بود اگر مادرت، کنیز تو بود هزار حضرت مریم کنیز مادر تو
تو آنقدر عظمت داشتی که از مادر فقط امام رضا میشود برادر تو
و از میان پسرهای موسی جعفر فقط امام رضا بود سایهی سر تو
خدا کند که نگیرد به چوبِ ناقه سرت خدا کند که نگیرد به سنگ معجر تو
خدا کند که اینجا پرت به در نخورد شبیه مادر زینب، سرت به در نخورد
علی اکبر لطیفیان
******** عاصی و محتاج ترحم شدم راهی بیتالکرم قم شدم
رد شدم از وحشت دشت کویر رد شدم از تشنگی گرمسیر
کیست که اینگونه جلا میدهد بوی غریبی رضا میدهد
پارهای از بارگه شاه طوس فاطمهای خواهر شمسالشّموس
عمه مظلومه «صاحب زمان» روشنی نیمهشب جمکران
از سفر سخت کویر آمدم شاعر و رنجور و فقیر آمدم
اذن زیارت بده بانو! به من رو به تو کردم، بنما رو به من
اذن نمازم بده، بانوی آب روضه معصومیت آفتاب!
«شیعه» به نام تو مباهات کرد «نور» در این خانه مناجات کرد
بس که در این خانه خدا منجلی است هر کسی آمد به لبش «یا علی» است
بقعهای از کوی بنیهاشم است مدرسه عالمه و عالم است
دل تپش از بزم محبت گرفت در ملکوتش سر خلوت گرفت
لحظهای آرام به کنجی نشست حضرت معصومه! دل من شکست
اشک! خدا را، تو به من بد نکن حضرت معصومه! مرا رد نکن
اشک! به راه سخنم سد شدی خوب من این باره چرا بد شدی؟
اشک! خدا را، تو بگو: این منم شمع همین خانهام و روشنم
من نگرانم که مرا رد کنند خواستنیهام به من بد کنند
عمه مظلومه «صاحب زمان» روشنی نیمهشب جمکران
نام تو یادآور زینب شده موجب آوارگی شب شده
همسخن خلوت تنهای من! دختر خورشید و مسیحای من!
مریم قدیسه آل علی! سیده نسل زلال علی!
کوثری از سلسله حیدری پارهای از عصمت پیغمبری
شیفتگانت به طواف آمدند در «حرم ستر عفاف» آمدند
جرعهای از آب حیاتم بده حضرت معصومه نجاتم بده
با دل آغشته به داغ آمدم از طرف شاهچراغ آمدم
قادر طراوت پور
******** میخواستم که جانب میخانه رو کنم دست نیاز حلقه جام و سبو کنم
در ساحل نیاز نشینم امیدوار دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم
وقتى که هست شوق تیمم ز خاک یار دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو کنم
با من حدیث طعنه نا مردمان مگو من آبروى مى طلب آبرو کنم
تیغ زبان به کار نمیآیدم دگر باشد به چشم خون شدهام گفتگو کنم
از دست رفته دل به تمناى دلبرم ساقى کمى تحمل من کن که مضطرم
دست خمار جز به سوى خم نمیرود کشتى ز بحر جز به تلاطم نمیرود
گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود از بلبل انتظار ترنم نمىیرود
یک خوشه عشق آل على گر ثمر دهد آدم سراغ دانه گندم نمیرود
حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت لبهاش جز به مهر و تبسم نمیرود
تا گفت آشیانه ما آن دیار هست آواره مىشود دل و از قم نمیرود
چشمم فرات و باز دلم مات میشود محو جلال عمه سادات میشود
تا باده از سبوى امامت گرفتهایم پیش خدا جواز اقامت گرفتهایم
از حُسن خلقتیم به حیرت، گمان مبر انگشت بر دهان ز ندامت گرفتهایم
دل را چو دادهایم به دست طبیب عشق منزل به کوچه باغ سلامت گرفتهایم
با وعده بهشت برابر نمىکنیم هر درهمى از او به کرامت گرفتهایم
خورشید را مُسخر خود کردهایم ما تا ذرهاى ز رحمت عامت گرفتهایم
تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست خاک حریم شاه چراغت دواى ماست
یک صبح مىشود که برایم دعا کنى؟ یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى
مرغ دل از قفس تن به درکشى در آسمان صحن و سرایت رها کنى
ما را به پادشاهى عالم در آورى یعنى که در حریم بلندت گدا کنى
امروز کاینچنین به کرامت زبانزدى تا رستخیز بهر شفاعت چهها کنى؟
تو زائر مدینهاى و طوس مىروى ما را ببر که زائر قبر رضا کنى
باشد نصیب ما بنمایى هزار حج یعنى طواف در حرم ثامن الحجج
اینجا که آمدى سخن از تازیانه نیست حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست
در دستهاى مردم شهر تو سنگ نیست یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست
سیلى نزد کسى به رخ داغدار تو اینجا خبر ز خون دل و درد شانه نیست
با شاخ گل تو را به سوى خانه مىبرند کنج خرابه بهر تو آشیانه نیست
آرى حریم تو حرم اهل بیت شد حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست
تا نیت زیارت معصومه مىکنم یاد از مزار مادر مظلومه مىکنم
جواد زمانی
******** چشم دلم به سمت حرم باز میشود با یک سلام صبح من آغاز میشود
پر میکشد دلم به هوای طواف تو وقتی که لحظه لحظه پرواز میشود
قفل دلم شکسته کنار در حرم از مرقدت دری به جنان باز میشود
فهمیدهام ز حکمت ایوان آینه اینجا دل شکسته سببساز میشود
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم هر روز چند مرتبه اعجاز میشود
اعجاز توست اینکه دلم یاکریم توست قلب تپنده حرم قم، حریم توست
اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است از نفحه شهود و تجلی معطر است
برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت دارالعلوم مریم آل پیمبر (ص) است
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است خاک در حریم تو علامه پرور است
چشم امید عالم و عاشق به سوی توست اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است
تنها پناهگاه دلم صحن آینه است وقتی دلم از آه زمانه مکدر است
هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل دنبال قبر مخفی زهرای اطهر (س) است
صحن تو غرق بوی گل یاس میشود اینجا حضور فاطمه (س) احساس میشود
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه
بیاختیار پای ضریحت رسیده است هر زائری که آمده دنبال فاطمه
دارد تمام مرقد تو بوی آسمان اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه
فرمود آشیانه امن الهی است صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه
خورشید آل فاطمه (س) از راه میرسد هر سال ما اگر که شود سال فاطمه
ای عمه امام زمان! کاش در حرم یک صبح جمعه لایق دیدار میشدم
خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحجج
ای زینب امام رضا (ع) إشفعی لنا
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا
در هر سحر به سوی ضریح اجابتت میآورم دو دست دعا إشفعی لنا
روی سیاه و بار گناهان ما کجا لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا
مهر و ولایتت شده حبل المتین ما در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا
یوم الحساب تو همه امید شیعهای تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعهای
با حبّ تو کسی که دلش را محک زده طعنه به پارسایی حور و ملک زده
سرشار از زلالی نور یقین شود در مرقد منور تو قلب شک زده
از چشمههای فیض تو سیراب میشود هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده
تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست بر گنبد تو دست توسل فلک زده
شبهای جمعه طوف حرم میکنم،
ولی گویا کسی به زخم دل من نمک زده
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده
امشب گره گشاست دم یا رضا رضا در دست توست تذکره کربلای ما