درست است که «خط مقدم» روایت یک تولد را بیان میکند، اما در دل خود حوادثی را گنجانده که خواندنش جریان متلاطم کتاب را روان و مخاطب را از قلۀ هیجان به شنیدن صدای پای آب دعوت میکند و...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، هر مولودی، یک ولادتی دارد و هر ولادتی یک ولیّ! منطقیتر از این نیست. خواه این مولود انسان باشد یا موشک. تاریخ تولدش ثبت میشود؛ در اذهان، در تاریخ.
«خط مقدم» روایتی است از تولد اولین موشک ایرانی، آن هم در دل جنگ و با دستهای خالی. خط مقدم، سیر تولد تا تکامل فناوری موشکی است که به همت «شهید حسن طهرانیمقدم» متولد شد و روی پاهایش ایستاد و غرور آفرید. روایت کردن از قد کشیدن موشکهای ساخت ایران آنقدر مفصل است که در قالب کلمات نگنجد و آنقدر جذاب است که لحظهای غفلت از آن روا نیست.
هنوز خیلیها هستند که شهید طهرانیمقدم را نمیشناسند. پیش از شهادتش آنقدر گمنام بود که پس از آن، از شنیدن نامش انگشت به دهان میماندند و «که بود و چه کرد؟» زمزمۀ شب و روزشان میشد. نه اینکه محدودیت امنیتی داشته باشد، نه؛ گمنامی را خودش انتخاب کرده بود تا مبادا شهرت و قدرت بر خلوص نیتش، سایه بیفکند.
مردم هنوز درگیر جنگ بودند؛ مردادماه ۱۳۶۳. سرشان به بمب و موشکهای مختلف گرم بود و دلشان عزادار جوانانی که چُنان برگ گل، نشکفته، پیراهن شهادت به تن میکردند. بحث ناموس و وطن بود؛ بحث غیرت بود. زمان جنگ تحمیلی ایران با رژیم بعث عراق، ایران موشک نداشت و از طرفی، کسی به ایران موشک نمیداد؛ کل جهان در مقابل ایران. سلاح و ابزار کافی برای مقابله نداشتند و طرف مقابلشان بهروزترین تسلیحات را در اختیار داشت. ما از قدرت بازدارندگی برخوردار نبودیم و قدرت بُرد توپخانۀ ما به عراق نمیرسید. آقایان «رفیقدوست» و «هاشمی» به سوریه میروند و پس از کلی خواهش از سوریها درخواست موشک میکنند، ولی آنها قبول نمیکردند و میگفتند تنها میتوانیم به بچههای شما آموزش بدهیم. «طهرانیمقدم» تیم سیزدهنفرهای برای آموزش کار با موشک را انتخاب میکند تا در سوریه آموزش ساخت موشک ببینند.
حاج حسن طهرانیمقدم به همراه جمعی از دوستانش مأمور شدند تا با همکاری دولتمردان، سر از کار ساخت تسلیحات موشکی و نظامی دربیاورند. اگر دنگ و فنگهای نظامی ـ سیاسیاش را در نظر نگیریم، همکاری خوبی بود. شناختن و اقدام برای تولید اولین موشک ایرانی، راهی سخت و ناهموار بود؛ مرد عمل میخواست، مرد جنگی. خط مقدم، روایت مقطعی از تاریخ است که لازم است بدانیم کشورمان با چه سختیهایی به این مراحل رسیده و چه آدمهایی شب و روزشان را گذاشتهاند تا ما امنیت داشته باشیم. این کتابِ ششصدصفحهای، فقط دو سال از شب و روزهایی را روایت میکند که این کودک نوپا در حال جان گرفتن بود؛ همان دو سال پراضطراب. خط مقدم، روایت مردانی است که کمر همت بسته و آسایش خود را فدای امنیت و پیشرفت ایرانزمین کردند.
تمام جذابیت کتاب در این است که کشورهایی مانند لیبی حتی دوست نداشتند ما کار با موشک را یاد بگیریم که نکند خودمان به این فناوری دست پیدا کنیم! خراب شدن عمدی ۲۳ موشک توسط تیم لیبیایی و حفاظت از خاک در برابر حملات موشکی عراق، انگیزۀ دستیابی ایران به موشک شد. ما حتی نمیتوانستیم یک پیچ موشک باز کنیم، چه برسد به ساخت آن!
ابعاد شخصیتی طهرانیمقدم چنان موسع است که شناختش را آنچنان سخت میکند که تفکیک آن تقریباً محال است. آنچه مُبرهن است این است که برجستگیها و درخشندگیهای فراوان آن، دیگر ویژگیها را به خوبی پوشش میدهد و شهید را در نظر عوام، پررنگ و ملموس میسازد. مدیر و سرپرستی که در سخنرانی برای نیروهایش رفیق است و در جمع اغیار چنان محکم صحبت میکند که رفقایش حیرتزده و میخکوب میشوند. با همه صمیمی است و محبت را سرلوحۀ کارهایش قرار داده است. جوانِ پانزدهساله تا کاملِ مرد هفتادساله با او ارتباط میگیرند. روحش بزرگ است و دلش پهنۀ مهربانی. ارتباطش محدود به ارتباط دلی نبود؛ فکر و عقاید را هم پوشش میداد و همهجانبه عام و خواص را جذب میکرد. این کتاب، روند و طرز مدیریتی او را هم به تصویر میکشد، ولی به جزئیات زیادی دربارۀ تسلیحات پرداخته و تلاش ایرانیان در رسیدن به فناوری موشکی را نشان میدهد. خط مقدم، روش کار مدیریت و تلاش کار گروهی و الگو برای افراد مختلف است که زیر سایۀ طهرانیمقدمها قد کشیدهاند و سروهای تنومندی شدهاند.
درست است که «خط مقدم» روایت یک تولد را بیان میکند، اما در دل خود حوادثی را گنجانده که خواندنش جریان متلاطم کتاب را روان و مخاطب را از قلۀ هیجان به شنیدن صدای پای آب دعوت میکند و او را با خواندن نامههای عاشقانۀ شهید طهرانیمقدم به همسرش سرگرم میکند. این هم بُعد خانوادهدوستی و رابطۀ محبتآمیز با خانواده که باعث لطافت کتاب شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«اولین موشک سال جدید در اولین ساعات بامداد پنجم فروردین به روال قبل به موضع برده شد و حدود ساعت چهار صبح به سمت عراق شلیک شد. این موشک با اینکه به قصد زدن ساختمان رادیو تلویزیون نشانهگیری شده بود، اما انگار مأموریت مهمتری داشت و چند دقیقه پس از پرتاب، در داخل مجتمع مسکونی افسران بلندپایۀ ارتش عراق فرود آمد. مجتمع افسران در منطقۀ ابوجابیه واقع شده بود و طی این انفجار، ۱۳۰ افسر ارتشی که بیست نفر از آنها جزو فرماندهان بلندپایه بودند، به هلاکت رسیدند. کشته شدن این تعداد نظامی مؤثر، آن هم در دژ امن بغداد و در داخل ساختمانهایی که لایههای مختلف امنیتی از آنها محافظت میکردند، چیزی نبود که به سادگی از کنارش عبور کرد و به خواست خدا یک نتیجۀ مهم برای ایران به ارمغان آورد.»
این کتاب ماحصل تحقیقات و مستندات «مرکز حفظ آثار موشکی» است که طی چندین سال گردآوری و تدوین شده و در نهایت به قلم «فائضه غفارحدادی» نگاشته شده است. کتاب در سالهای اولیۀ چاپ در انتشارات دیگری بود و در طی سه سال فقط دو بار تجدید چاپ شد. پس از آن با ویراست جدید و کم و زیاد کردن مطالب آن در انتشارات شهید کاظمی تجدید چاپ شد و از سال ۹۶ تاکنون، شش بار تجدید چاپ شده است. ضمیمۀ نهایی کتاب، عکسهایی از شهید طهرانیمقدم در روند این تولد موشکی است. شایان ذکر است که این کتاب به تقریظ رهبر انقلاب مزین شده است.