مستند قمار به کارگردانی سید مهدی دزفولی به بررسی رابطه پنهان ایران و آمریکا در مذاکرات مک فارلین میپردازد و رابطه با آمریکا را در سالهای پس از پیروزی انقلاب مورد واکاوی قرار میدهد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مستند «قمار» پیش از هر چیز، اثر جدیدی در ادامه دومینوی تخریب اکبر هاشمی رفسنجانی است که از زمان مرگ وی به راه افتاده و تعداد آثار مشابه با داعیه افشاگری اشتباهات و رویکرد غلط این سیاستمدار ایرانی معاصر، کمکم دورقمی میشود. مستند به ماجرای موسوم به مکفارلین اختصاص دارد که طی آن ایران و آمریکا در کوران جنگ، به مبادله سلاح پرداختهاند و البته به دلیل شرایط موجود، این مراودات به طور غیرعلنی و عمدتا باواسطه انجام شده است.
در نخستین دقایق «قمار»، مستند ساز با موضع پژوهشگرانهاش وارد میشود و ضمن صرف کردن افعال متعدد با ضمیر اول شخص مفرد، از علاقه خود به علوم سیاسی و تحصیل در این رشته سخن میگوید. اما در حالی که جملاتی از جنس «در راستای تحقیقات جدی و زیاد خودم دریافتم که….» به کرات در این مستند به کار میروند، بخش عمده اطلاعات موجود صرفا حاصل گردآوری هستند و این موضوع البته تعارضی با رسالت مستند ندارد؛ اما وقتی پژوهش به دستمایه مباهات مستندساز تبدیل میشود، مخاطب اجازه دارد میزان واقعی نقش پژوهش در این اثر را به چالش بکشد.
جالب این که مطابق تیتراژ «قمار»، این مستند فقط یک پژوهشگر دارد و اکثر منابعش نیز مشهور و به طور گسترده در دسترس هستند. لازم به توضیح است که کارگردان این مستند صراحتا هیچکدام از یافتههای جمعآوری شده را به نام خودش مصادره نمیکند، اما لحن او در سرتاسر اثر این باور را القا میکند که مخاطب باید تمام آنچه تماشا میکند را فقط به حساب همین مستند بنویسد.
به لحاظ سیاسی، آنچه مخاطب را نسبت به «قمار» بدبین میکند، این است که حاصل فعالیتهای مختلف مستندساز، به بازتولید همان خط کشی جناحی مرسوم و جبههبندی سران انقلاب در دو گروه اصیل و فریبخورده میانجامد که مخاطب کاملا انتظارش را دارد. نکته عجیبتر اما، به یک چهره سیاسی خاص، یعنی محسن رضایی، بازمیگردد؛ جایی که مستندساز احتمالا، به واسطه دیدگاههای معتدل و میانهروی رضایی، نتوانسته در این مورد به جمعبندی برسد که باید وی را مهرهای سفید لحاظ کند یا سیاه. از همین روی است که سرتاسر مستند نه حاکی از تلاشی برای گفتگو با اوست و نه حتی گزارهای منفی برای مشخص شدن واقعیت یکی از افراد اثرگذار در جنگ تحمیلی ارائه میکند.
با این همه، نقطه قوت بزرگ «قمار» انتخاب موضوع آن و پرداختن به یک مقوله سیاسی به غایت مهم و قابل احترام است. مخاطب در نخستین دقایق این اثر امیدوار میشود که پرداختی دقیق و متفاوت از تضارب آرا درباره موضوع مذاکره با آمریکا را تماشا کند و به رهیافتهای موافقان و مخالفان از این موضوع برسد. اما «قمار» در رویکرد تاریخی خود غرق میشود و فقط کتاب قطور بررسی تاریخ معاصر ایران با غرب را ورق میزند تا مجموعهای شسته رفته از یک تجربه تاریخی به دست دهد.
علیرغم انتخاب مناسب موضوع و اهمیت آن، دست سازندگان «قمار» در زمینه اجرا و مراعات موارد مرتبط با سلیقه مستندسازی، خالی است. این مستند از نظر نریشنهایش به شدت پرحرف است و در فصلبندی روایی هم از منطق روشنی پیروی نمیکند تا روایت دلبخواهانهاش قدری مخاطب را گیج کند و در دقایق چهل تا هفتاد به ریتم اثر لطمه میزند.
کارهای گرافیکی هم از سطح کیفی پایین رنج میبرند و الگوی فصلبندی با فرمت روزنامه، با قالب تکراری و دمدستی طراحی شده برای صفحه اول، ضعیف به نظر میرسد. استفاده از لوکیشن ساختگی اتاق پژوهش با استفاده از الگوهای دمدستی و عناصر نمادینی همچون چراغ مطالعه، روبیکا و عکس بزرگی از مکفارلین بر روی دیوار که مستندساز گاها نگاهی عمیق به آن میاندازد، از موارد بیش از حد نمایشی هستند و همین تصنعی بودن ممکن است مخاطب را نسبت به محتوای اثر بدبین کنند.
در زمینه مصاحبهها، اگرچه تدوین مشکلاتی دارد، اما انتخاب مصاحبهشوندگان و استفاده درست و بجا از مصاحبههای آرشیوی نقطه قوت مستند است. «قمار» با پیگیری قابل ملاحظهای توانسته با افراد دخیل در ماجرای مکفارلین یا نزدیکان آنها به گفتگو بنشیند و به نظر میرسد که در این مورد تلاش زیادی از خودش نشان داده تا هرچقدر که ممکن است از مردانی که جعبه سیاه این واقعه تاریخی محسوب میشوند، اطلاعات بگیرد.
مستند قمارمستند «قمار» اگرچه سوگیری سیاسی پررنگی دارد و در راستای تحقق همین هدف است که نسبت به برخی موضوعات تاریخی (از جمله نقش ایران ایام جنگ در منطقه و نفوذ سیاستمداران ایرانی در لبنان برای شفاعتگری) کاملا بیاعتنایی به خرج میدهد، اما از این منظر که بازنمایی سلیقه و نگاه مستندساز است، اثری ارزشمند محسوب میشود.
در واقع، مخاطب با «قمار» میتواند تاریخ را از دریچه لنز مستندساز تفسیر کند و همین موضوع نشان دهنده اهمیت نگاه و تفسیر مستندساز در تولید فیلم مستند است که در ایران معمولا مورد بیتوجهی قرار میگیرد. علاوه بر اینها، «قمار» یک بیانیه کوبنده و اثرگذار در اثبات آزادی بیان در ایران است و نشان میدهد که در ایران، لااقل در عرصه مستندسازی، فضای کاری برای هر تفکری باز است. شاید هنوز هم کمتر کشوری در جهان وجود داشته باشد که در آن یک مستندساز جوان بتواند بر مبنای برخی مستندات قابل تردید، انواع اتهامات را متوجه رییس دولت مستقر آن کشور کند و به سادگی از وزارت ارشاد همان دولت مجوز پخش بگیرد.