استنلی کوبریک کارگردانی گوشه گیر و انزواجو بود که توانست به هالیوود راه پیدا کند. او آنچنان دور از جمع بود که در خانه شخصی خود سالن سینمایی راه اندازی کرد تا مجبور نباشد حتی برای تماشای فیلم در میان انبوه جمعیت مردم حضور یابد!
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ اگر بتوان چیزی را نوشت یا حتی به آن فکر کرد بهتر هست فیلم آن ساخته شود. "کوبریک" میخواهیم از سینما برای سینما دوستان بگوییم. از کسانی بنویسیم که جزء اولینهای این هنر شدند و صاحب سبک. از هالیوود با هیچکاک و کوبریک و اسپیلبرگ تا سینمای ایران و کارگردانانی همچون علی حاتمی که سینما را ساختند.
بهترین آموزش برای فیلمسازی ساختن یک فیلم است! استنلی کوبریک (متولد ۲۶ جولای ۱۹۲۸) کارگردانی گوشه گیر و انزواجو بود که توانست به هالیوود راه پیدا کند. او آنچنان دور از جمع بود که در خانه شخصی خود سالن سینمایی راه اندازی کرد تا مجبور نباشد حتی برای تماشای فیلم در میان انبوه جمعیت مردم حضور یابد!
او ابتدا فعالیتهای هنری خود را با عکاسی شروع کرد. وی تحصیلکرده دانشگاه نیویورک بود و پس از تحصیل مدت ۴ سال برای نشریه لوک عکاسی کرد. با پشتکاری که در عکاسی داشت در ۱۷ سالگی در مجله لوک به عنوان عکاس استخدام شد. او سپس به ساخت فیلمهای مستند کوتاه روی آورد تا حوزهای متفاوت را تجربه کند. کوبریک کارش را در ابتدای دهه ۵۰ آغاز کرد، اما در دهه ۶۰ معروف شد.
اولین فیلم او مستندی کوتاه شانزده دقیقهای به نام روز نبرد (۱۹۵۱) که روایتی از یک روز زندگی حرفهای قهرمان مشت زنی والتر کاریته است. دومین فیلم مستند او با نام پدر روحانی در حال پرواز (۱۹۵۲) که نه دقیهای است. این فیلم در برگیرنده انبوهی از تصاویر درشت و کلوز آپ از صورت آدمها است. فیلمهای اولیه او نشان میداد که صنعت سینما با جوانی با استعداد و باهوش وآشنا به قواعد و دستور زبان سینما روبه رو است.
پدر ژانرها کوبریک تمام ژانرهای سینمایی را خوب میشناخت و توانست در هر ژانر فیلمی بسازد بعدها او میگوید: «در هر ژانر چنان فیلم ساختم که دیگر نیازی نبود دوباره آن ژانر را تکرار کنم.» استنلی کوبریک تمام قواعد و ویژگیهای هر ژانر را چنان در فیلمهای خود به کار برد که دیگر بازگشت به آن ژانر برایش تکراری بود. او معتقد بود: «بهترین آموزش برای فیلمسازی ساختن یک فیلم است.» از آثار کوبریک میتوان به «کشیش پرنده» (مستند، ۱۹۵۱)، «دکتر استرنجلاو» (۱۹۶۴)، «یک اودیسه فضایی:۲۰۰۱» (۱۹۶۸)، «پرتقال کوکی «(۱۹۷۱)، «باری لیندون» (۱۹۷۵)، «درخشش» (۱۹۸۰)، «غلاف تمام فلزی» (۱۹۸۷) و «چشمان تمام بسته» (۱۹۹۹) اشاره کرد.
کوبریک همچون هیچکاک در ساخت فیلمهای خود از اقتباسهای ادبی وام میگرفت آنچنان که ابتدا در حوزهای که میخواست اثری تولید کند ابتدا مطالعات گسترده خود را شروع میکرد. برای نمونه میتوان از فیلمهای راههای افتخار بر اساس رمانی از «همفری کاب»، یک ادیسه فضایی:۲۰۰۱ بر اساس رمانی از «آرتور. سی. کلارک»، پرتقال کوکی بر اساس کتابی از «آنتونی بورخس»، بری لیندون بر اساس کتابی از «ویلیام تاکری»، درخشش بر اساس رمانی از «استفن کینگ»، غلاف تمام فلزی بر اساس رمانی از «گوستاو هاسفورد»، دکتر استرنج لاو بر اساس رمان «آژیر قرمز» اثر «پیتر جرج» و اسپارتاکوس بر اساس رمانی به همین نام نوشته «هوارد فاست» یاد کرد.
ورود کوبریک به سینمای حرفهای همراه بود با ساخت فیلم اسپارتاکوس فیلمی در ژانر حماسی تاریخی که ابتدا کارگردان آن ویلیام وایلر بود و سپس به علت اختلافات موجود در کار کوبریک مسئولیت به پایان رساندن پروژه را برعهده گرفت. فیلمی که بر اساس زندگی فردی به همین نام ساخته شدهاست. فیلم اسپارتاکوس برنده چهار جایزه اسکار شد. جز یکی از بهترین و ماندگارترین آثار حماسی محسوب میشود. کوبریک هرگز این فیلم را ساخته خود نمیدانست هر چند که ساخت این فیلم تحسین و شگفتی هنرمندان و منتقدان را برانگیخت.
کوبریک و دنیای کمدی استنلی کوبریک گریزی هم بر ژانر کمدی داشت. با ساخت فیلم دکتر استرنج لا چنان طنز هوشمندانهای را بکار برده که با مهارت جنگ سرد را به چالش میکشد. این فیلم جزء یکی از بی نقصترین فیلمهای او محسوب میشود. او در این فیلم از ترفندهای خاصی استفاده کرد برای مثال او دوربین را در چشم مارتین گذاشت: با بی توجهی تمام حماقتهای زمینی را دنبال میکند.
کوبریک در مورد این فیلم گفته: «ما نمیتوانیم از توجه کردن به آدمها خودداری کنیم ,، زیرا حماقتها و ضعفها و تظاهرات اصلی و اساسی او را میشناسیم. من در دکتر استرنج لاو با عدم تعقل ذاتی انسان که او را به نابودی میکشاند سروکار داشتم. این عدم تعقل هم اینک به همان شکل در ما باقی است و بایستی سرکوب شود ,، اما شناخت جنون به معنا تجلیل از آن نیست ئ احساس نا امیدی و بیهودگی درباره احتمال درمان آن هم وجود ندارد.»
راههای افتخار داستان فیلم بی رحمی افسری را روایت میکند که برای کسب افتخار حاضر است جان سربازان خود را به خطر بیاندازد. در این بین چند سرباز در انجام دستورات تعلل میکنند و فرمانده سعی میکند آنها را به استقبال مرگ بفرستد. در بخشهای پایانی فیلم کشیش وارد میشود و قرار میشود تا صحبتها و آخرین اعترافات سربازان را قبل از اعدام گوش کند و در اصل آنها را آماده سفر به دیار باقی کند.
کشیش بیشتر در شخصیتی حقوقی وارد شده تا رفتارهای انسانی هر چند که با این قوانین موجود همراهی لازم را ندارد، اما شخصیتی فعال را هم از خود بروز نمیدهد. صرفا فردی اجیر شده است که نقش خود را ایفا کند و بعد هم از یادها فراموش میشود. در فیلم راههای افتخار کوبریک با آوردن یک کشیش در فیلم، شخصیت او را در جایگاهی کلیدی قرار داده. نوع ارائه شخصیتهای کوبریک در دیگر فیلمهای او هم دیده میشود فیلمهایی همچون: پرتقال کوکی و باری لیندون. در این دو فیلم هم شخصیت کشیش به صورت ویژهای ظاهر میشود. این فیلم در خوشبینانهترین حالت، فیلمی است ضد جنگ که بیدار کننده وجدان انسانها است. ششصد پلیس در این فیلم حضور داشتند و صحنههای جنگ متاثر از تابلوهای نقاشی اوتودیکس باز سازی شده اند.
کوبریک در میان نظریه پردازان در آثار کوبریک تاثیرات نظریه پردازان و فیلسوفانی، چون نیچه و مارکس را میتوان دید. مارکس دیدگاههای انتقادی نسبت به دین ارائه میکرد و آن را امری تحذیر کننده میدانست. مارکس اعتقاد داشت دولتها از دین یاری میگیرند تا انسانها را در چارچوبی کنترل کنند. چنان که او میگوید: دین افیون تودهها است. نیچه نیز در نظریاتش چنان دیدگاه منفی نسبت به دین دارد که تمام ناکامیها را از آن میپندارد. او معتقد است دین با اثرگذاریهای روانی که روی انسانها پیاده میکند تلاش دارد بشر را تسلیم کند.
در فیلم پرتقال کوکی زمانی که پسر جوان در زندان گرفتار میشود کشیش در نقش یک اصلاح کننده رفتار و اخلاق ظاهر میشود و زندانیان را راهنمایی میکند که انجام کارهای خلاف تباهیهایی را در پی دارد. ما شاهد آن هستیم که آنها همانند نیروهای پلیس و پزشکان رفتار میکنند. تا جایی که در آزمایشگاه میبینیم کشیش همردیف ماموران و پزشکان نظاره گر نتایج آزمایشات است.
در بری لندون شاهد حضور یک کشیش در درون فیلم هستیم. بری لندون روایتی است از تلاش یک انسان که از خانواده روستایی خود جدا میشود و سعی میکند هر طور که شده طبقه اجتماعی خود را ترقی دهد. قهرمان فیلم موفق میشود با یک زن اشراف زاده که شوهر خود را از دست داده ازدواج کند. کشیش خانواده جز اصلیترین ارکان زندگی آنها محسوب میشود. آن کارهای دور از شرع افراد را صحیح اعلام میکند در اصل شخصیتی به ظاهر روحانی که هیچ نقطه ارتباطی با جامعه و مردم روزگارش ندارد و صرفا قدرت و علم و دین را در راه کسب مصالح و سود جویی طبقات ثروتمند به کار گرفته است. کوبریک در فیلم «بری لیندون» بدون استفاده از هیچ نورپردازی فقط با ده شمع یک سکانس را فیلمبرداری کرد. او برای اینکه بتواند بهترین تصاویر را ضبط کند از لنزهای ناسا برای ضبط تصاویر استفاده کرده بود.
کوبریک به دلیل وسواسی که داشت بالاترین تعداد برداشت خود را از یک سکانس در این فیلم به ثبت رساند یعنی ۱۳۵ برداشت. تمام نمایهای این فیلم گویی تابلو نقاشی کلاسیک است. در هر سه فیلم مطرح شده این موضوع پیگیری شده و هرکدام به یک صورت نمایان میشود؛ در راههای افتخار کشیش قبول کننده حکم دادگاه است. در پرتقال کوکی کشیش خواستههای دولت را برآورده میکند، در فیلم بری لیندون هم کشیش همردیف ثروتمندان است و منطبق با دستورات آنها عمل میکند.
مادر همه حرکتهای فضایی ذهن انسان، تخیل است. ویژگی که سبب پیشرفت و تکامل رو به جلو انسانها میشود. سینما هرگز از تخیل جدا نبوده و زایدهای از آن است. در واقع سینمای تخیلی هم زیر مجموعههای متنوعی، چون سینمای علمی-تخیلی و فانتزی گونگونی قرار میگیرد.
نگاهی امیدبخش نسبت به انسان و تکنولوژی کوبریک از آنجایی که توجه جدی به فلسفه و بحث وجود و راز هستی داشت با ساخت فیلم تخیلی اودیسه فضایی نگاهی امیدبخش نسبت به انسان و تکنولوژی برتر آینده دارد. فیلم روایتگر زوایای تاریکی است، اما تشویش و اضطرابی همچون فیلمهای دیگر او در این اثر دیده نمیشود. انسان و تکنولوژی ماشینی در کنار یکدیگر ظاهر میشوند تا به سوی همزیستی همسو برسند. این فیلم مستقیما براساس عقاید نیچه ساخته شده است.
کوبریک در یک مصاحبه میگوید: «اعتقاد راسخ دارم که میتوان یک تعریف علمی جالب از خدا ارائه داد و آن این که اگر بشر ظرف چند میلیون سال به این همه پیشرفت نائل شده باشد در کرات دیگر که چندین میلیارد سال از عمر آنها میگذرد در صورت وجود حیات پیشرفتها باید در سطح غیر قابل تصوری باشد. نتیجه اینکه جسم بشر که فقط معرف قالب شکننده و میرایی برای حفظ مغز و معتاد به ضروریات فراهم مانند خوردن و خوابیدن و ... است به تدریج از میان خواهد رفت و مغز در صدف محکمتر و شاید بدون مرگ جای خواهد گرفت. نتیجهی اجتناب ناپذیر تکوین این فرم زندگی انتزاعی شدن مغز به صورت تفکر خواهد بود. بدین صورت که در زندگی در حالت تفکر مطلق و بدون جسم فیزیکی ادامه خواهد یافت.»
استنلی کوبریک معتقد بود هرچیزی که بتواند به فکر انسان برسد یا نوشته شود حتما امکان فیلم شدن هم خواهد داشت. «چشمان کاملا بسته» سیزدهمین و آخرین فیلم بلند کوبریک براساس رمانی از آرتور شنتیزلر است. صحبت این فیلم بر سر اخلاقیات و همچنین نزول این امر در جامعه آمریکا و این مطلب که زن و شوهر در توهمات و خیالات خود به سر نبرند و در زندگی با وقایع روبه رو گردند.
از نکات قابل برداشت و استنباط از این فیلم وجود رنگها و همچنین نقابها که در فیلم به کار برده شده است. رنگ قرمزی که در این فیلم نشان داده میشود نشان از تنزل و انحطاط است و باز هنگامی که کوبریک از رنگ آبی در بخشی از سکانسها استفاده کرده نوعی آرامش و ثبوت را به بیننده القا میکند. کوبریک در جایی آورده که: «ما همه هم خوب و هم بد، هم خیر و هم شر هستیم و اگر شما هیچ ناپاکی و پلیدی در خود نمیبینید دلیل آن است که خوب به خودتان نگاه نکردید... .»
کوبریک به همراه چندیدن تن از کارگردانان مرکزی را تاسیس کرد که هدف آنها نگهداری از فیلمهای کلاسیک بود. استنلی کوبریک در هفتم مارس سال ۱۹۹۹ بر اثر حمله قلبی درگذشت.