شروع فیلمسازی اسپیلبرگ با مضمون حادثه ای بود اما بعد ها به موضاعاتی چون هولوکاست، برده داری، جنگ و تروریست پرداخت. او شش بار نامزد جایزه اسکار برای بهترین کارگردانی شد که توانست ...
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ هروقت به سینما میروم، همه اش جادو است، بدون توجه به اینکه موضوع فیلم چیست. "استیوان اسپیلبرگ" میخواهیم از سینما برای سینما دوستان بگوییم. از کسانی بنویسیم که جزء اولینهای این هنر شدند و صاحب سبک. از هالیوود با هیچکاک و کوبریک و اسپیلبرگ تا سینمای ایران و کارگردانانی همچون علی حاتمی که سینما را ساختند.
نباید فیلم خود را رویاپردازی کنی، باید آن را بسازی! استیون اسپیلبرگ کارگردان، تهیه کننده و فیلم نامه نویس که در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۶ در اوهایو به دنیا آمد. اسپیلبرگ نام شهری در اتریش است که اجداد مجارستانی او در قرن ۱۷ در آنجا میزیستند. استیون از دوره نوجوانی تجربه فیلمسازی خود را با ساخت فیلمهای هشت میلیمتری آغاز کرد و در سال ۱۹۶۸ توانست اولین فیلم سینمایی خود را اکران کند. او قصد داشت تحصیلات آکادمیک خود را در رشته سینما آغاز کند، اما این رشته هنوز در دانشگاه لانگ بیج کالیفرنیا ارائه نمیشد، پس سراغ ادبیات رفت و بعدها آن را رها کرد. او هم دوره کارگردانان بزرگی، چون جورج لوکاس، مارتین اسکورسیزی، جان ملیوش بود.
اسپیلبرگ چنان به تجارت و فروش فیلم هایش اهمیت میداد که با فیلمهای «آرواره ها»، «ای. تی»، «پارک ژوراسیک» رکورد فروش سینمای جهان را شکست و هر یک از این فیلمها به پر فروشترین فیلم زمان خود تبدیل شدند، آنچنان که منتقدان اسپیلبرگ را نمونهای کامل از فیلمساز بلک باستر – اهمیت وجه تجاری بر وجه هنری- میدانند.
شروع فیلمسازی او با مضمون حادثهای بود، اما بعدها به موضاعاتی، چون هولوکاست، برده داری، جنگ و تروریست پرداخت. او شش بار نامزد جایزه اسکار برای بهترین کارگردانی شد که توانست دو جایزه را برای فیلمهای «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» از آن خود کند. هشت اثر او هم نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد که تنها «فهرست شیندلر» توانست اسکار را به دست بیاورد.
از جمله فیلمهای او میتوان به: امپراتوری خورشید، آرواره ها،برخورد نزدیک از نوع سوم، مهاجم صندوقچه گمشده، هوش مصنوعی،اسب جنگی،فهرست شیندلر و نجات سرباز رایان اشاره کرد.
کمترین بودجه، هیجان انگیزترین فیلم نخستین فیلم بلند او دوئل (۱۹۷۱) نام دارد. این فیلم در ژانر وحشت و دلهره ساخته شده که روایتی است از مردی که در جاده به دلیل سبقت گرفتن از یک کامیون، گرفتار راننده روان پریش و سادیسمی آن میشود که میخواهد به هر طریقی او را بکشد. تنش فیلم زمانی بیشتر میشود که ما از هویت راننده کامیون اطلاعی به دست نمیآوریم و صرفا شاهد تنش و کشمکش انسان و هیولای آهنی هستیم. خود اسپیلبرگ میگوید به جای اینکه راننده انسان بد داستان باشد، خود کامیون را تبدیل به نیروی منفی قصه کرده است.
او با کمترین بودجه ممکن هیجان انگیزترین فیلم خود را میسازد که بعدها کمپانیهای دیگر با خیالی آسوده بودجههای ساخت فیلم را در اختیار او قرار میدادند. فرانک موریس تدوینگر فیلم چنان صحنهها را کنار هم قرار داده که ما شاهد الگوهای فیلمسازی جنبش موج نو فرانسه هستیم و هیجان و ترس را با کاتهای سریع دریافت میکنیم. صدای وحشتناک و کرکننده بوق کامیون و تعقیب و گریز با یک ماشین کوچک قرمز رنگ که دوئلی مرگبار را آغاز کرده نفس را در سینه مخاطب حبس میکند. اصوات در یکدیگر تداخل پیدا میکنند و موقعیت بحرانی را تشدید میکنند.
نوع فیلمبرداری قابهای متفاوتی را برای ما ایجاد میکند. برداشتهای سریعی از کابوت جلو و یا بستن دوربین بر روی رکاب و چرخهای کامیون جذابیت بصری کار را دوچندان میکند. «دوئل» یک اثر جادهای در ادامهی مسیری بود که آرتور پن با فیلم «بانی و کلاید» بنام سنت سینمای جادهای بنیان گذاشت.
به پارک ژوراسیک خوش آمدید «ژوراسیک پارک»، فیلمی که باعث شد بار دیگر تماشاخانهها شاهد صف عظیمی از جمعیت علاقهمند به صنعت سینما باشند. تا جایی که این فیلم پرفروشترین فیلم در کل کارنامه استیون اسپیلبرگ از قدیم تا کنون محسوب میشود. این فیلم علمی تخیلی، محصول سال ۱۹۹۳ و برداشتی از یک رمان به همین نام است. ماجرای فیلم در یک پارک تخیلی در جزیره ایزلا نوبلار روایت میشود. جزیزهای که در آن دانشمندان به شبیه سازی دایناسورها میپردازند. به دلیل سهل انگاری به یکباره دایناسورها آزاد میشوند و کارشناسان و بازدید کنندگان برای نجات جان خود تلاش میکند تا راهی برای گریز از جزیره پیدا کنند. اسپیلبرگ توانست با ساخت این فیلم انقلاب عظیمی در صنعت سینما ایجاد کند و موجودات ساخته شده که بصوت مکانیکی بودنند به طبیعیترین حالت ممکن نمایش داده شوند. جلوههای ویژه این فیلم در زمان خود چنان حرفهای کار شده بود که توانست جایزه اسکار را از آن خود کند.
هولوکاست به روایت اسپیلبرگ فهرست شیندلر (۱۹۹۳) فیلمی که اسپیلبرگ آن را به یاد اجداد خود و درباره واقعه هولوکاست ساخت. روایت او از این داستان بسیار هولناک ارائه شده و با تصویری درآمیخته که از فرط عظمت بشدت نگران کننده و هشدار دهنده است. او میخواست با آفرینش یک اثر عاملی باشد برای جلوگیری از بروز جنگهای پیشرو. مردی به نام اسکار شیندلر با ملیت آلمانی و مذهب کاتولیک مورد اعتماد سربازان نازی آلمانی است که در طول سالهای جنگ بیش از ۱۲۰۰ یهودی را در کارخانهای که ساخته استخدام میکند و از مرگ حتمی آنها را نجات میدهد. کارخانهای که نمونه بارز یک کشتی نجات است. زمانی فیلمها به دلیل اینکه تجهیزات کافی نداشتند سیاه و سفید ضبط میشدند، اما اکنون کارگردانانی، چون اسپیلبرگ از فیلم برداری سیاه و سفید استفاده میکنند تا مضمونی نمادین را نشان دهند.
فهرست شیندلر، فیلمی سیاه و سفید که سایهها و نورها نشانه گر درون انسانهاست برای مثال بخش اول فیلم سایهای سنگین بر روی شخصیت اصلی نمایان است و در طول فیلم این سایهی ابهام جای خود را به نور تقدس شخصیت میدهد. رنگ سیاه نشانی از شومی و نماد شیطان و بدی و رنگ سفید نوید دهنده پاکی و خوبی است و یا در فرهنگهای ملل دیگر سیاه نمادی از مرگ و سفید نشان دهنده زندگی است. تنها شات رنگی بخشی است که ما دختر بچه حیرانی را میبینم که پالتویی قرمز به تن دارد و نمادی از پرچم قرمز یهودیانی است که در طول جنگ جهانی دوم از ارتش متفقین خواستار کمک بودند. جدا بودن و وحشت دختر بچه از اطرافش را میتوان نشانهای از بی توجهی متفقین به کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم تعبیر کرد. موسیقی آرام این فیلم که روایتگر عواطف و احساسات قربانیان است توانسته بیننده را در حس تلخ تصاویر غرق کند. اسپیلبرگ هرگز در صحنه هایش کشتار وسیع اسیران و گروههای مخالف را بطور واضح نشان نداد و صرفا بخشی از آن را به تصویر کشیده است او بعدها میگوید: فیلم من درباره نجات یافتگان است و نه مردگان!
بزرگ مرد کوچک «امپراطوری خورشید» محصول سال ۱۹۸۷ در ژانر تاریخی ساخته شده است. این فیلم بر اساس اقتباسی ادبی است. روایت پسر بچهای از خانواده ثروتمند انگلیسی که در پی حمله ژاپنیها به شانگهای در حال فرار با خانواده اش آنها را گم میکند و به یک کمپ ژاپنی در دوران جنگ جهانی دوم فرستاده میشود. فیلمی که در آن شاهد نگاه تلخ و تکان دهنده اسپیلبرگ به کودکان هستیم. پسری که در بهترین شرایط زندگی میکرده و نازپرورده بارآماده حال باید تاب تحمل سیلی محکم مستخدم خانه خود را داشته باشد.
او مجبور است برای زنده ماندن پا به دنیای بزرگسالی بگذارد و کابوسی عظیم را تجربه کند. بازی کریستین بیل بازیگر نوجوان این فیلم حیرت انگیز است. اسپیلبرگ آنچنان هنرمندانه چنین رنجی را به تصویر کشیده که همگان را تحت تاثیر قرار میدهد. ریتم کند فیلم تا حدودی باعث میشود بیننده از روند داستان خسته شود، اما نباید فراموش کرد روح اثر و احساسات درونی آن آنچنان عمیق است که ما متوجه گذر لحظات نمیشویم. دیالوگهای این فیلم و موسیقی متن آن بسیار حساب شده استفاده شده است. سوالی که پسر بچه از همه میپرسد که چه زمان جنگ به پایان میرسد.
اسپیلبرگ میگوید: دیالوگها برای من بیشتر از هرچیزی اهمیت دارند، بهترین وسیلهای که میتواند به ساخت موسیقی کمک کند، دیالوگ است؛ البته فضای فیلم هم محفوظ است، اما میتوان فقط با شنیدن یک دیالوگ تم اصلی موسیقی را دریافت.
اسلحه در برابر دوربین شگفت انگیزترین فیلم اسپیلبرگ نجات سرباز رایان (۱۹۹۸) است. به جرات میتوان گفت لحظه اول فیلم یعنی آغاز روز و سکانس آماده شدن سربازان برای جنگیدن در نبرد که از کشتیها پیاده میشوند، یکی از بهترین سکانسهای تاریخ سینمای جهان به حساب میآید. این سکانس و تدوین بی نظیر او نشان دهنده توانایی بالای کارگردان در ارائه لحظات تاثیرگذار است. داستان گروهی از سربازان برای یافتن سرباز رایان و برگرداندن او به مادرش چنان گسترده نمایش داده شده که کمی بیننده را خسته میکند، اما با این حال تصاویر و قابهای بی نظیر کارگردان ما را سهیم درد و رنج جنگی وحشتناک میکند.
در صنعت سینما کمتر کارگردانی پیدا میشود که همراه با ساخت فیلمهای جدی و اصطلاحا بزرگسال دست به ساخت آثاری بزند که مخاطبان وسیعی از آن کودکان و نوجوانان باشند. آثاری که برپایه افسانهها و خیال پردازیهای کودکانه تنظیم شده اند. استیون اسپیلبرگ از جرگه همین کارگردانان به حساب میآید. او از کودکی علاقه بی حدی به آثار دیزنی داشته تا جایی که اکنون در ۷۰ سالگی هنوز هم این کارتونها او را به وجد میآورند و از تماشای آن لذتی بی اندازه میبرد. او کودکان را فراموش نمیکند و تجربه ساخت فیلمهایی این چنین را برای خود به ارمغان میآورد برای مثال فیلمهایی چون: غول بزرگ مهربان، هوش مصنوعی، ای. تی: موجودات فرازمینی، کاپیتان هوک و امپراطوری خورشید.
اسپیلبرگ افسانه سازی مدرن است. او از سالن سینما به منزله تریبونی برای ارائه مضمونهای مهم استفاده میکند از بردگی گرفته تا اردوگاههای آدم سوزی. در پایان قرن بیستم، مجله لایف او را پرنفوذترین شخص در صنعت سینما معرفی کرد.