به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، حسين إبراهيم در الاخبار، چاپ بیروت نوشت: گزینه های محمد بن سلمان ولی عهد سعودی، روز به روز کمتر و سخت تر می شود. چرا که وی نه حمایتی از طرف دولت جدید امریکا دریافت کرده تا بتواند به راحتی برتخت پادشاهی بنشیند و نه توانسته راهی برای خروج از جنگ یمن بیابد که تبدیل به یک بحران داخلی بزرگ برای عربستان شده است. بن سلمان حتی نتوانسته از عادی سازی روابط با اسرائیل استفاده کرده و مذاکرات هسته ای ایران که به سرعت در حال پیشرفت است را متوقف کند، از این رو، بازگشایی خطوط تماس با تهران، یک گزینه منطقی و مطلوب برای سعودیها در شرایط فعلی محسوب می شود.
آیا تنگنای محمد بن سلمان به حدی رسیده است تا به گزینه تلخ درخواست کمک از تهران برای نجات عربستان، بویژه در جریان جنگ یمن، پناه ببرد؟ جایی که تبدیل به باتلاقی برای سعودیها شده که روز به روز آثار آن در حال نفوذ به داخل عربستان بوده و موجبات نا امنی را برای این کشور به بار آورده است؟ از زمانی که بن سلمان عهده دار ولایت عهدی شد و به تدریج توانست تمام اختیارات پادشاهی را از آن خود کند، فلسفه حکومت خود را روی تلاش برای انتقال دشمنی عربستان و دیگر کشورهای عربی، از اسرائیل به ایران استوار کرد، اما چه چیزی تغییر کرده است؟
این روزها، بن سلمان در مورد اینده خود به شدت نگران است، حتی بیش از زمانی که از سوی دستگاههای اطلاعاتی آمریکا متهم به صدور دستور ترور خاشقچی شد. امتناع دولت بایدن از مجازات بن سلمان، نشان می دهد آمریکایی ها به صورت مستقیم در این مساله دخالت نمی کنند و همین امر مسیر بن سلمان برای رسیدن به تخت پادشاهی را هموار می کند، اما از آن به بعد، واشنگتن هیچ اشاره اطمینان امیزی برای ولی عهد سعودی نداشت.
همچنین به نظر می رسد تمام بحرانهایی که ولی عهد سعودی عامل آن بوده، بر وضعیت او تاثیر می گذارد، اما بیشترین تاثیر از مساله یمن است که به یک مشکل داخلی بزرگ برای عربستان تبدیل شده است.
چه بسا بن سلمان امیدوار است که تهران روی انصارالله فشار وارد کند! تا حملات پهپادی و موشکی آنها به فرودگاهها و تاسیسات نفتی عربستان متوقف شود، این در حالی است که ایران تاکید کرده بود این مساله به یمنی هایی بر می گردد که توقف حملات خود را به توقف تجاوز سعودیها و رفع محاصره یمن ارتباط می دهند.
سعودیها به طور کلی و ساکنان ناحیه جنوبی مشخصا، دیگر توان تحمل هزینه این جنگ و باران موشکهای انصارالله را ندارند. همانطور که شبکه های اجتماعی سعودی به شکل واضحی خشم مردم این کشور از ادامه جنگ یمن را منعکس می کنند. البته فشار داخلی بر ولی عهد سعودی، تنها منحصر به نتیجه جنگ یمن نیست، چرا که شبکه های اجتماعی نارضایتی ملت عربستان و شکایتهای آنها از اوضاع معیشتی و دیگر ظلمهایی که حکومت بر آنها روا می دارد را نشان می دهد.
اما مهمترین تحول روزهای گذشته، شروع مذاکرات هسته ای در وین است و احتمال بازگشت ایالات متحده به توافق هسته ای. اینکه اسرائیل و عربستان نتوانستند واشنگتن را از بازگشت به مذاکرات منصرف کنند و سعودیها در تحمیل حضور خود در این مذاکرات، شکست خوردند. توافق هسته ای که در مرحله تلاش برای احیای آن به سر می برد، رکن اساسی استراتژی آمریکا برای خروج امن از خاورمیانه است. همانطور که می تواند مانع از ایفای نقش منفی احتمالی بن سلمان شده و اساسا نیاز آمریکا به عربستان را کم کند.
شاید مهمترین عاملی که باعث نگرانی حاکمان سعودی شده، گزارشهای اطلاعاتی اسرائیل باشد که پیش بینی می کند مذاکرات وین طی چند هفته به نتیجه می رسد.
در نتیجه، بن سلمان به روزنه ای نیاز دارد تا سریال شکستهای خود را از طریق آن قطع کند. اگر بخواهیم برگه های برنده بن سلمان برای رسیدن به پادشاهی را مورد بررسی قرار دهیم، در می یابیم که اصلی ترین برگه او و چه بسا تنها برگه اش در حال حاضر، تهدید ضمنی آمریکا توسط اوست. این تهدید می گوید در صورتی که واشنگتن از ولی عهد سعودی حمایت نکند، منافع آمریکا در عربستان، بازار جهانی نفت و شرایط خاورمیانه، غیرقابل پیش بینی خواهد شد. به دیگر معنا، تهدید به سیاستهای ویرانگر بیشتر در داخل عربستان، از ابزارهای بن سلمان است. این در حالی است که مسئولیت شکست در سیاستها و جنگهای اخیر سعودی، صرفا متوجه بن سلمان می شود؛ از جنگ یمن گرفته تا تلاش شکست خورده برای کودتا در اردن. با این حال، حتی اگر واشنگتن تصمیمی برای برکناری بن سلمان داشته باشد، این کار در زمان فعلی دشوار است. از این رو، دولت آمریکا ترجیح داده موضوع بررسی پرونده داخلی عربستان-حداقل به صورت علنی- را برای مدتی به تاخیر بیندازد.
حتی مسیر عادی سازی با اسرائیل که بن سلمان امید زیادی به آن بسته بود هم برای وی باز نیست. چرا که هر گونه عادی سازی از این نوع، می تواند خطرات زیادی داشته باشد؛ بن سلمان یققین دارد که هرگونه ماجراجویی از این دست، مشروعیت او را از بین می برد. بنابراین، می توان گفت توافقهایی که دولتهای عربی با رژیم صهیونیستی امضا کردند، تنها باعث جدایی ملتهای این دولتها از حاکمانشان شد. برای مثال، آیا اماراتی ها اشتیاق حاکمانشان برای ارتباط با تل آویو را قبول کردند؟ یا آیا عادی سازی با اسرائیل، باعث نزدیکی نظام بحرین به ملتش شد؟ / انتخاب