گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- زینب سادات موسوی؛ در رسانهای که درگیر تکرار شده است و همان برنامههای تکراری را باز هم تکرار میکند دیگر فرقی نمیکند ماه، ماه عسل باشد یا مثل ماه. این دور باطل تمام نمیشود و طناب پوسیدهٔ اتصال به تلویزیون با تولیدات تکراری و بیکیفیت در حال پاره شدن است.
چند سالی است که تولید برنامههای قبل افطار به صورت گفتگو محور و بر پایهٔ داستان گویی و روایتی از زندگی افراد به یک عادت تبدیل شده است؛ روایتهایی تأثیرگذار و عبرت آموزکه اکثرشان به تجربههای غمانگیزی مربوط میشود که احساس نزدیکی و حس ترحم مخاطب را بر میانگیزد و حتی برخی از آنها تلاش کردند کپی هرچند دسته چندم از برنامه «ماهعسل» باشند. این روند تکرار محتوای صداوسیما بهانهای شد تا با آرش فهیم روزنامهنگار و منتقد سینما و تلویزیون به گفتگو بنشینیم؛
فهیم: قطعا مشکل اصلی در تولید محتوا به محدودیتهایی مثل کمبود بودجه ربطی ندارد. چه بسا در دهههای قبل، محدودیتهای صداوسیما در همه زمینهها بسیار بیشتر از الان بود، اما خلاقیت بیشتری به چشم میخورد؛ اتفاقاً جایی که بودجه و دستاورد مالی هم بیشتر است، کپی کاری و تکرار هم بیشتر به چشم میخورد. برعکس؛ ایدههای خلاقانه و بکر و شگفت انگیز، دقیقا در کم هزینهترین برنامهها تجلی مییابد. مثل برنامه «زندگی پس از زندگی» که به نظرم یکی از بهترین برنامههای مناسبتی سیما است.
مشکل اساسی این دوران در صداوسیما، یک نوع بیماری است که من اسمش را «سندروم تنبلی رسانه ای» میگذارم. وقتی یک رسانه از آرمانگرایی، هویتگرایی و حس مبارزه و مقابله تخلیه میشود، ابتلا به این سندروم به سراغش میآید. یک رسانه یا نظام فرهنگی وقتی به سندروم تنبلی دچار میشود، بجای اینکه حرف و هویت خودش را برجسته کند و به سمت خلاقیت برود، به شبیه سازی یا کپی برداری از رقبایش رو میآورد. مصداق دقیق این سندروم را در جریان موسیقی پاپ داخلی در اواسط دهه ۷۰ شمسی مشاهده کردیم. یعنی مدیران فرهنگی وقت، قصد رقابت با خوانندگان لس آنجلسی را داشتند و نتیجه اش این شد که خوانندگانی که شبیه به بعضی از خوانندگان مطرح لس آنجلسی میخواندند در آن زمان بیشتر تحویل گرفته میشدند.
این سندروم چند سال است که در صداوسیما هم رخنه کرده است. اولین و آشکارترین نشانه اش هم رجوع به قالبهای جهانی برنامه سازی یا تکرار برنامهها و سریالهای موفق داخلی است. به همین دلیل هم سال هاست که برنامهای جدی و جذاب در مناسبت هایی، چون انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، محرم، ایام فاطمیه، نیمه شعبان و ... نداریم. چون شبکههای تلویزیونی خارجی، برنامهای درباره این موضوعات تولید نمیکنند!»
فهیم: منشأ اصلی «سندروم تنبلی رسانه ای» غالب شدن نگاه کمیگرا و سوداگرانه در فرهنگ ماست. متأسفانه همه حوزههای فرهنگی، از سینما و تئاتر و موسیقی و سریالهای شبکه نمایش خانگی گرفته تا بسیاری از فعالیتهای رسانه ای، حتی آموزشی و پرورشی –مثل مهد کودک ها- به کار فرهنگی به چشم پروژه اقتصادی و بساز، بفروش نگاه میشود. یعنی افرادی که تولید محصولات فرهنگی و هنری و رسانهای را عهده دار میشوند، بیش از هر چیزی این دغدغه را دارند که از قِبَل پروژهها و طرحها چقدر به سود میرسند.
به همین دلیل هم فاکتورسازی و کلاه برداری یا خوردن حق همکاران و زیردستان در این پروژهها بیداد میکند! چون همه میخواهند با حداقل زحمت و کمترین صرف وقت به بیشترین بازدهی مالی برسند. یعنی حوزه تولید محصولات فرهنگی و هنری در کشور ما به شدت حالت بیزینس پیدا کرده است و دغدغه مندی و ارزشمداری کنار رفته است. صداوسیما هم یکی از بخشهایی است که تحت تأثیر این وضعیت قرار دارد.
الان تنظیم طرح اغلب برنامههای صداوسیما این گونه است که چهار، پنج نفر به عنوان گروه ایده پرداز دور هم جمع میشوند و چند برنامه موفق و پربیننده شبکههای خارجی را مرور میکنند و از بین آنها یک نمونه را به عنوان سرمشق انتخاب میکنند و مطابق با مقررات صداوسیما آن را تکرار میکنند. چون نگاهشان کمی گراست و فقط میخواهند از یک قالب آماده و امتحان پس داده استفاده کنند و جسارت یا قدرت خلاقیت ندارند.»
فهیم: طبیعتا وقتی خلاقیت یک اصل نباشد و کمیگرایی بر کیفیگرایی غالب باشد، شاهد تکرار محتوا به جای تولید محتوا خواهیم بود و هستیم. در شرایط غلبه کمیگرایی است که وقتی یک برنامه یا سریال گل میکند، یا به کپی برداری از روی آن دست میزنند و یا سعی میکنند شکل و شمایل آن برنامه را بازسازی کنند. برنامه «ماه عسل» وقتی برای اولین بار پخش شد، کار جسورانهای بود، اما برنامه سازان بعدی بجای اینکه آن جسارت را سرلوحه قرار بدهند و سعی کنند تا سراغ ایدههای بکرتر بروند، خود برنامه «ماه عسل» را سرمشق قرار دادند و خواستند مثل آن بشوند! انگار که برنامه سازان ماه رمضان تلویزیون حوصله و وقت لازم برای مطالعه و اندیشه در جهت رسیدن به یک طرح یا ایده جدید را ندارند. این وضعیت درباره سریالها هم صادق است.
عجیب این است که ما در کشوری زیست میکنیم که پر از سوژههای بر زمین مانده مناسب برای ماه مبارک رمضان است. سوژههایی که هر یک میتواند ایده یا موضوع ساخت یک سریال متفاوت و نو باشد. از ماجراهای داخل کشور تا تاریخ گذشته و معاصر کشورمان و همچنین موضوعات دینی و معنوی مختلف و مسائل منطقهای و ... الان جای معنویت مبارزاتی و جهادی در سریالهای مناسبتی، چون ماه مبارک رمضان و ایام محرم و نیمه شعبان و ... خالی است. معنویتی که امام خمینی (ره) در پیام سال ۶۷ به هنرمندان مطرح کردند و در جبهه مقاومت و سنگرهای مدافعان حرم موج میزد. اما در سریالهای مناسبتی کمتر سراغ این نوع معنویت میروند، چون اغلب برنامه سازان و تولیدکنندگان سریالها درک چندانی از آن ندارند.»
فهیم: بی برنامه بودن یکی دیگر از مشکلاتی است که بر این بخش سایه افکنده است. اتفاقی که برای سریال شبکه پنج «رعد و برق» افتاد و فقط یک قسمت از آن پخش شد و بقیه اش به آنتن نرسید نشان میدهد برخی از شبکهها یا بخش ها، تقویم تولید سریال ندارند! اینکه ما سریال پرنشاط و کمدی برای ماه رمضان که زمان نشاط فرهنگی و معنوی و روانی است، نداریم هم به این کمبود و بیبرنامگی بر میگردد.»
فهیم: به طور طبیعی رسانهای که دچار تکرار و تقلید میشود، از زایندگی و پویایی فاصله میگیرد و نمیتواند هویت و تشخص خودش را اعلام کند. وقتی یک رسانه، نمیتواند برای مناسبتهای مختلف به خلق برنامه جدید دست بزند و به تکرار گذشته مشغول میشود، نمیتواند آینده خودش را بسازد. همچنین رسانهای که به کپی کاری از دیگران بدون هیچ نوآوری میپردازد، خود به خود به یک رسانه مصرف کننده تبدیل میشود نه تولید کننده؛ و این جریان در دراز مدت به مرگ فکر و فرهنگ و وابستگی فکری و فرهنگی ابتدا در آن رسانه و سپس در گستره مخاطب هایش منجر میشود. رسانه تنبل، قطعا مخاطب تنبل هم بار میآورد.»
فهیم: اغلب سریالهای پرمخاطب و به یادماندنی تلویزیون برای ماه رمضان به دهه ۸۰ برمی گردد؛ یک دلیلش این بود که کارگردانهایی که این سریالها را میساختند، دهه ۸۰ در اوج به سر میبردند؛ فیلمسازهایی مثل رضا عطاران، سیروس مقدم، حسن فتحی، علیرضا افخمی، محمدحسین لطیفی و ... آن دوران در پختگی و آمادگی کامل بودند. هر چند که برخی از این فیلمسازها مدتی است که با صداوسیما همکاری نمیکنند، اما مشکل اصلی این است که خود آنها نیز از دوران اوج فاصله گرفته اند. من بعید میدانم که رضا عطاران امروز دیگر بتواند سریالهایی مثل «خانه به دوش» و «متهم گریخت» را بسازد. آن مسئله تنبلی و کمی گرایی که عرض کردم همه عرصههای فرهنگی را در برگرفته و فیلمسازها و هنرمندان نیز دچارش هستند.
محمدحسین لطیفی در دهه ۸۰ «صاحبدلان» را برای ماه رمضان ساخت و در دهه ۹۰ «سر دلبران» را، اما این دو سریال قابل مقایسه نیستند! علیرضا افخمی که «احضار» را ساخته با آن افخمی که «او یک فرشته بود» را ساخته بود فرسنگها فاصله دارد. حسن فتحی الان اگر از نظر فنی هم قوی باشد، اما قطعا نخواهد توانست حس و حال «شب دهم» و «میوه ممنوعه» را دربیاورد.
چون این فیلمسازها هم دچار کمیگرایی و تنبلی شده اند و انگیزه و حال و هوای دهه ۸۰ را ندارند. متاسفانه صداوسیما در یک دهه اخیر غیر از برخی استثناها نتوانسته سریال ساز توانمند و وفادار به خودش را تربیت کند. نیروهای جوان هم بعد از ساخت چند سریال، به شبکه نمایش خانگی و سینما کوچ میکنند. درواقع دولت هم برای رقابت سیاسی با صداوسیما، شبکه نمایش خانگی را به یک بازار مکاره و محل سرمایه گذاریهای سالم و اغلب و ناسالم تبدیل کرد و این هم به جریان سریال سازی در صداوسیما ضربه زده است.
فهیم: مدتی است که خبرهای خوبی از سیما به گوش میرسد و حرکتهایی برای تقویت سریالها درحال انجام است؛ آن طور که معاون سیما جناب شاه آبادی گفته بود، شوراهای تصویب و نظارت بر ساخت سریالها درحال تقویت هستند، ساخت سریالهای فاخر و تاریخی سرعت گرفته است. سریالهای سیما در نوروز و ماه رمضان سال ۱۴۰۰ هم اگرچه نسبت به دهههای قبل کیفیت پایین تری دارند، اما همین آثار را اگر با سریالهای دو، سه سال اخیر مقایسه کنیم قابل تماشاتر هستند.»
با این حال شاید بهتر باشد متولیان ساخت سریال در شبکههای تلویزیونی برای رهایی از این سندروم تنبلی تلاش کنند بجای تولید محتوای تکراری، موفقیت هایشان را تکرار کنند و دوباره تلویزیون را به دوران اوج خود برگردانند تا رسانهملی در راه جذب مخاطب بیشتر، موفق باشد.
مگر در موراد خاص به استان ها توجه نمیکنند
سریال جلال یه نمونه موفق از توجه به ظرفیت های استان ها است
اگه روی تعداد محدودی از افراد توجه باشه، ایده های جدید رشد نمیکنن