به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، بیشتر ما به این دلیل به تماشای فیلمهای سینمایی مینشینیم که احساسات ما را برانگیخته میکنند و باعث ایجاد هیجان، تعلیق، خنده و گریه میشوند. این امر تنها با ترتیب دادن و تنظیم مجموعهای از رویدادها و احساسات به داستان فیلم محقق میشود. به این پروسه طرح داستان یا پیرنگ گفته میشود.
طبق تعریفی که سید فیلد یکی از نظریهپردازان آمریکایی سینما در حوزه فیلمنامهنویسی در کتاب «فیلمنامه» خود داشته، این پیرنگ در واقع چیزی است که مسیر حرکت رویدادهای یک فیلم را تغییر میدهد تا داستان را پیش ببرد. پیرنگ با ایجاد یک تنش میان نیروهای مخالف و در نهایت حل یک مسئله و معما، یک ابزار حیاتی در رسیدن به هدف و مضمون اصلی داستان محسوب میشود.
در حقیقت میتوان گفت که پیرنگ عموماً بر روی تضادها و جدالها تمرکز دارد و در پایان داستان نیز شخصیت اصلی بر کنترل و حل چالشهای خود غالب میشود. در اینجا چند مورد از مهمترین مضامین سینمایی را معرفی میکنیم که طرح داستان بیشتر آثار روی آنها تمرکز دارد:
انتقام از کسی که قانون را زیر پا گذاشته و یا اقدامی مجرمانه را انجام داده است، شاید یکی از موضوعاتی است که در گیشه فروش مورد استقبال قرار بگیرد و شاید جوایزی را هم دریافت کند. دلیل موفقیت این نوع فیلمها احساس همدردی و دلسوزی مخاطب با قهرمانی است که در جست و جوی انتقام است و مهم نیست که او در این مسیر خودش نیز قانون را زیر پا بگذارد یا نه.
به دلیل موفقیت فیلمهایی با این مضمون، آثار زیادی از این دست ساخته شده اند که شمارش آنها امکان پذیر نیست؛ اما میتوانیم از فیلم سینمایی «لئون: حرفه ای» محصول سال ۱۹۹۴ یاد کنیم که به نویسندگی و کارگردانی لوک بسون ساخته شد. طرح داستان این فیلم در مورد یک قاتل سریالی به نام لئون است که تصمیم میگیرد یک دختر که خانواده اش به قتل رسیده اند را نجات دهد. این دختر نیز تصمیم میگیرد که از قاتل خانواده خود انتقام بگیرد. داستان فیلم با تعقیب و گریزهای لئون و دختر بچه همراه است که ریتم نفسگیری را به فیلم میدهد.
وقتی در مورد فیلمهای معمایی صحبت میشود باید بدانیم که اینگونه فیلمها نیازمند یک پیرنگ و فیلمنامه هستند که در آن جزئیات به دقت رعایت شده باشد. یکی از نمونههای کلاسیک فیلمهای معمایی «محله چینی ها» در سال ۱۹۷۴ است. فیلمی به کارگردانی رومن پولانسکی که برای رابرت تاون نویسنده این اثر یک جایزه اسکار به همراه داشت.
در این فیلم جک نیکلسون در نقش یک کارآگاه خصوصی نقش آفرینی میکند. در این فیلم میتوان حدود ۱۰ پیرنگ و داستان فرعی را دید که در فیلمنامه گنجانده شده است و به این ترتیب داستان را پیش میبرد تا معمایی را حل کند که مخاطب از دیدن آن شگفت زده شود.
جاه طلبی مضمون فیلمهای بیشماری بوده است که برخی از آنها سازنده و برخی دیگر مخرب بوده اند؛ اما به همان مورد اول بسنده میکنیم. فیلم سینمایی «ارین براکویچ» در سال ۲۰۰۰ به نویسندگی سوزانا گرانت و کارگردانی استیون سودربرگ یکی از نمونه این آثار است که جولیا رابرتس در نقش اصلی آن بازی کرده است. از همان لحظات ابتدایی، گرانت با پیرنگهای های کوچک و متعدد خود مخاطب را درگیر میکند تا نا امیدی و خشم شخصیت ارین و تلاشهای او برای رهایی از وضعیت نابسامان خود را نشان دهد.
در ابتدای فیلم شخصیت ارین با مشکلات زیادی روبرو است و نمیتواند شغلی را پیدا کند. او سپس با شخصی آشنا میشود که به شغلی پیشنهاد میدهد، اما باز هم نمیتواند از پس آن بربیاید؛ اما طی فیلم شاهد یک رشد روانشناختی در رفتار ارین هستیم که در واقع همان مضمون جاه طلبی و بلند پروازی است.
این مضمون پیشینه کهنی دارد و شاید یکی از قدیمیترین اشارهها به این موضوع «ذوالقرنین» در قرآن باشد. درخواست کمک از یک شخص قدرتمند، موضوعی بوده که در سینمای کشورهای مختلف از آن الهام گرفته شده است. اینگونه پیرنگها شامل یک قربانی است که ممکن است یک شخص یا یک گروه باشد که مورد تهدید یک گروه دیگر قرار گرفته اند. در طرف دیگر ناجی را داریم که قربانیان از او میخواهند آنها را نجات دهد.
آکیرا کوروساوا، کارگردان مطرح ژاپنی با فیلم سینمایی «هفت سامورایی» محصول سال ۱۹۵۴ اثری را با این موضوع خلق کرد. داستان درمورد ساکنان یک روستا است که توسط مزدوران مورد حمله قرار میگیرند. به همین دلیل از یک گروه سامورایی میخواهند که به آنها در شکست دادن این افراد کمک کنند. یک نسخه چینی از این فیلم در سال ۱۹۸۹ با نام «هفت مبارز» و یک نسخه آمریکایی نیز در سال ۲۰۱۶ به نام «هفت شگفت انگیز» ساخته شد.