گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ حوزه هنری نهادی به قدمت انقلاب اسلامی است؛ نهادی که قرار است با هنر، پرچمِ ارزشهای انقلاب را بالا نگه دارد؛ حوزه هنری در دورههای مختلف فراز و فرودهای بیشماری را پشت سر گذاشته؛ از دوره مدیریت زم و انتقاد هنرمندان نسبت به رویکرد او گرفته تا فرا رسیدن دوره مدیریت بنیانیان و سپس مؤمنی شریف که هر یک در کنار نقاط قوت خود، نقاط قابل نقدی را نیز در کارنامه دارند؛ حالا بیش از یک سال است مدیریت این مجموعهی قدیمی، جوان شده و به تبع، انتظارات از این مجموعه نیز بالا رفته؛ محمد مهدی دادمان یک سال و چند ماهی است که سکان این مجموعه را به دست گرفته و با گذشت 15 ماه از روی کار آمدن او لازم است مسیر طی شده و مسیر پیشرو بازخوانی شود تا حوزه هنری به آفت سالهای اخیرش یعنی رخوت و عقب ماندن از تحولات فرهنگی جامعه دچار نشود؛ در همین باره به سراغ دکتر سید حسین شهرستانی، مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکدهی همین مجموعهی دیرباز رفتیم و با دربارهی فراز و فرودهای سالهای اخیر حوزه هنری به گفتگو نشستیم؛ آنچه در ادامه میآید مشروح نظرات اوست.
شهرستانی: در حال حاضر یکی از مشکلات در زمینهی تولید آثار هنری توجه نکردن به فرم است؛ تا جایی که مضمون انقلابی را در فرم مبتذل میریزند و تولید ابتذال میکنند؛ مانند قضیه تتلو، تصور این بود که چون برای انقلاب خوانده کارش مناسب است اما درک نکردند که اثر هنری فاخر حتی فرم هنریاش نیز اصالت هنری و انقلابی دارد؛ کار مهم آوینی تاکید بر فرم و ارزش فرمی هنر بود.
آموزش حوزه هنری میتواند بسیار گسترده باشد، از آموزش طلاب گرفته تا مداحان؛ چراکه مناسک ما در ماه محرم یک وجهه زیباییشناسانه دارد که اگر آن وجهه زیبایی شناسانه و هنری را از مناسک عزاداری بگیریم به بیانیه خواندن و روخوانیِ مقتل تبدیل میشود؛ آموزش در دورهی قبل، محدود در نظر گرفته شد؛ البته الان این وضعیت مشرِف به اصلاح است؛ کل آموزش حوزه هنری محدود به یک رشتهی هنری یعنی سینما و یک استاد یعنی آقای شاهحسینی بود، فرد دیگری را قبول نداشتند، ضمن آنکه به شیوههای گزینش و نوع آموزش نیز انتقاد وارد است؛ چراکه این سبک در طول سالها خروجی به همراه نداشته و در عین حال افراد مسئول در حوزهی آموزش حوزه به کسی پاسخگو نبودند؛ انحصار در آموزش و رویکرد تنگ نظرانه خود محتوای آموزشی نادرستی را منتقل میکند؛ با چنین درکی کسی به بازار سینمای ایران اضافه نمیشود؛ چون این نگاه توطئهمحور است؛ این نگاه با گفتمان انقلاب سازگار نیست؛ گفتمان انقلاب دعوتِ علنی و عمومی بود.
رویکرد قبلی آموزش در حوزه هنری منتج به نتیجه نشده و بیحاصل بوده اما چون ارزیابی وجود ندارد و تجربهها بازخوانی نمیشود، دوباره همه چیز را از صفر شروع میکنیم؛ دورهی جدید مدیریت در حوزه هنری باید از این تجربه عبرت گیرد و آموزش را در خدمت تولید قرار دهد.
طرح قبلی جدایی مطلق آموزش از تولید بود و طرح جدید ادغام آموزش در تولید است؛ یعنی معاونت آموزش به جای اینکه احیا شود حذف میشود و در معاونت هنری ادغام میشود که جای نقد دارد.
اما در این دوره یکسری نقاط امیدوارکننده وجود دارد؛ از جمله معاونت استانها؛ تا پیش از این ما تلاش میکردیم برای دوستان جا بیندازیم فرهنگ و ادبیات حماسی و شاهنامهخوانی، برگ برنده انقلاب اسلامی ایران است؛ بزرگترین پشتوانه فرهنگی و هنری انقلاب اسلامی شاهنامه است؛ در دیدگاه تنگ برخی دوستان ممکن است این سوال طرح شود که شاهنامه چه ربطی به انقلاب دارد؟
برای جا انداختن این پشتوانهی فرهنگی باید تلاش کرد؛ در حال حاضر در حوزه هنری دبیرخانه هنر حماسی شکل گرفته و در دورهی آقای مومنی به همت آقای مرادی، مسئول حوزه هنری استان خراسان رضوی، شاهنامه محوریت پیدا کرد؛ ایشان در دورهی جدید به عنوان معاون جدید استانها منصوب شد و به جهت سوابق به حضور ایشان در این معاونت امید داریم؛ چون رویکردی که در معاونت استانها میبینم رویکرد خوبی است.
یکی از مسائل در حیطهی فرهنگ، نحوهی مواجهه با بومیگرایی است؛ پس انقلاب در بعضی حوزهها مسئلهی تقابل بین فرهنگ انقلاب با هویت ملی بروز پیدا کرد؛ مثلا این تصور به اشتباه به وجود آمد که شاهنامه برای سلطنت طلبان است و به جامعهی مذهبی ارتباط ندارد؛ یا به اشتباه گمان میکنند آثار امثال سعدی و پروین اعتصامی جزء جبهه فرهنگی انقلاب نیست؛ در واقع یک نوع فراموشی تاریخی رقم خورد؛ دلیل آن هم به این برمیگردد که پیش از انقلاب گفتمان 2500 سال تاریخ شاهنشاهی رواج پیدا کرد و ابتدای انقلاب نیز یکسری حرفهای خام زده شد؛ مانند برخی سخنان دکتر شریعتی که به فضای علیه ملیگرایی دامن میزد؛ به طور کلی فرهنگ چپ ضد سنت و ملیگرایی است؛ چپها حتی ضد خانواده هستند و در رویکرد به اصطلاح جهانوطنیشان، فرهنگ ملی و سنت را درک نمیکنند؛ ادبیات چپ ضدسنت است؛ انقلاب نیز در اوایل تحت تاثیر چپها بود و شاهد یک نوع چپزدگی و ستیز با سنت بودیم؛ برای مثال برخی انقلابیون میخواستند بساط عزاداری سنتی را جمع کنند و سخنان امام باعث جلوگیری از این کار شد.
البته حکومت پهلوی نیز از ادبیات و فرهنگ ملی سوءاستفاده کرد و همین موضوع باعث شد تا عدهای بخواهند مقبرهی فردوسی را خراب کنند اما آقای خامنهای جلوی این رویکرد اشتباه را گرفت؛ در حال حاضر اگرچه ایرانگرایی به صورت پروپاگاندایی، تبلیغاتی و شبانتخاباتی وجود دارد اما هنوز نتوانستیم به صورت عمیق گفتمان انقلاب اسلامی را با فرهنگ ملی و فرهنگهای بومی مرتبط کنیم؛ در نتیجه در مناسکی مانند عزاداری ماه محرم، صرفا به الگوی تهرانی از عزاداری رسیدیم و این الگوی تهرانی را به عنوان الگو طراز انقلاب اسلامی تبلغ میکنیم و همین موضوع باعث شد فرهنگ بومی عزاداری تخریب شود.
مناسک عزاداری یک مثال از ظرفیت فرهنگ در مقیاسهای بومی و محلی بود؛ اما در دیگر حوزههای فرهنگی نیز ظرفیتهای محلی و بومی را ندیدیم و حوزهی هنری استانی صرفا تکرار تهران است؛ در حالی که باید به سراغ هنرهای زیست بوم هنری و فرهنگی منطقه خودشان بروند؛ اما این اتفاق نیفتاد چون گفتمان رایج به اشتباه جدا کردن هنر انقلاب از هنر ایرانی و سنتی بود.
به هر حال مسئلهی هنرهای سنتی در ذهن مدیران فرهنگی حتی نسل جدید آنان که به حوزه آمدند نیز کمرنگ است؛ چراکه تصور از مقولهی فرهنگ به این صورت شکل گرفته که باید به هجمهی تبلیغاتی دشمن، پاسخ آنی داد؛ در حالی که کار فرهنگی فقط جواب دندانشکن روزمره به دشمن نیست؛ این یک مدیریت انفعالی است.
برگردیم به موضوع رشتههای هنری در حوزه هنری؛ یکی از رشتههای هنری، تجسمی است و نقاشی مهمترین قسمت آن و برند هنر انقلاب به شمار میآید؛ فصل تولید آثار تجسمیِ هنر انقلاب، یکی از فصول ارزشمند تاریخ هنر ایران است؛ در حدی که میتوان آن را در کنار معماری دورهی صفویه قرار داد؛ اما ما نمیتوانیم این دستاورد بزرگ انقلاب را معرفی کنیم؛ ایرانیها آثار مهم نقاشی غرب را میشناسند اما چنین نگاهی نسبت به آثار داخلی ندارند.
به طور کلی در حوزهی هنرهای تجسمی و حتی در پوسترسازیهای ابتدای انقلاب شکوفایی داشتیم و حتی گفته میشود که هنرمندان حوزهی تجسمی، هستهی اولیه تشکیل حوزه هنری را بنا نهادند؛ اما در حال حاضر آنقدر که به برخی تولیدات رسانهای مانند مستند، سینما، کلیپ و کارهای زود بازده اهمیت داده میشود به سایر هنرها اهمیت داده نمیشود.
این بیتوجهی به سایر عرصههای هنری در حالی رخ میدهد که وظیفهی حوزه هنری رفتن به سراغ عمق هنر سنتی ایران و تبدیل کردن آن به عرصهی معاصر است؛ قرار نیست حوزه هنری موزهداری کند اما از طرف دیگر نباید مضمون انقلاب را به اسم نوآوری در قالبهای بیهویت مانند رپ بریزد.
یکی دیگر از نگرانیها و نقدهای کلان به دورهی جدید محفلگرایی است؛ به این معنی که یک جمعی که با هم جاهای دیگر بودند و از قضا در حوزه هنری فعالیت نداشتند با یکدیگر وارد حلقهی مدیریتی حوزه هنری شدند؛ البته امیدواریم که به جهت رویکرد تعاملی این دوستان، گفتگوها و انتقادات پذیرفته شود.
یکی دیگر از نقدها مربوط به باشگاه فیلم حوزه هنری است؛ حوزه هنری باید بتواند آثار هنری طراز در این حوزه عرضه کند و این نیاز دربارهی سینما تشدید شدهتر است؛ چون در حوزهی ادبیات سالی بیش از 10 اثر منتشر میشود؛ در حوزهی کاریکاتور صدها اثر تولید میشود اما در حوزهی سینمایی در سال یک اثر توسط حوزه هنری منتشر میشود؛ با این محدوده این سوال مطرح میشود که آن یک اثر چه چیزی باید باشد و چه چیزی نباید باشد.
یکی از بحرانهای جدی ما در سینما، فقر سینمای اقتباسی است؛ سینما اساسا یک هنر نوبنیان است؛ به خصوص برای ما که سابقهی سینما نداریم؛ سینما در غرب متولد شده اما در غرب هم ریشهدار نیست؛ مگر اینکه خود را به ریشهها یعنی تئاتر و ادبیات وصل کند؛ به همین علت است که در دنیا بزرگترین کارگردانان به سراغ سینمای اقتباسی میروند؛ در کشور خودمان حوزه هنری گنجینهای به اسم ادبیات پایداری دارد که تا سالها میتوان از این گنجینه فیلم و کار سینمایی تولید کرد؛ اما جدی گرفته نمیشود.
در سینمای ایران کارگردان سالاری وجود دارد و کارگردان گمان میکند از همه چیز اطلاع دارد از فیلمنامه نویسی گرفته تا جامعهشناسی؛ این رویکرد کارگردان اگر با استفاده از هزینه خصوصی برای فیلمش پیش برود، مشکلی ندارد؛ اثر خود را میسازد و اگر بتواند برای آن بودجه جذب میکند؛ مشکل از جایی شروع میشود که چنین آثاری بخواهد با بودجه انحصاری برخی سازمانها از جمله حوزه هنری ساخته شود؛ باید به این فکر کرد که برای خروج از این وضعیت باید چه کار کرد؛ ارتباط بین هنرها که پیشتر به آن اشاره شد به رشد و ارتقای آنها کمک میکند و حوزه هنری باید بتواند تعامل بین هنرمندان را شکل دهد.