به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی به اظهارات محسن امینزاده درباره نسبت ایران و طالبان واکنش نشان داد.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
«جناب آقای محسن امینزاده
با سلام، هر چند لابد به دلایل قانعکنندهای برای خودتان ترجیح دادهاید پاسخ نامهام را، که خطاب به شما در روزنامه سازندگی مورخ سیام شهریور به چاپ رسیده، غیر مستقیم عرضه دارید، اما پایبندی به آن چه از آن بهوفور سخن میگوییم (ضرورت گفتگو) و مدعی آنیم موجهتر به نظر میرسد؛ از این رو توضیحاتم را خطاب به شما ارائه میدهم. ابتدا از ورودتان به بحثی دو سویه که میتواند بهرهمندی از تجربیات تاریخی را سهلتر نماید سپاسگزارم، هر چند در آن برخی اصول ابتدایی در تعاملات بین دو آشنای قدیمی با دیدگاههای غیر همگون لحاظ نشود.
جناب آقای امینزاده! بر خلاف مناظره قلمی بنده و شما در سال ۱۳۹۸ خ. در همین موضوع افغانستان که طی آن دو طرف در چهار دور، مستندات و ادعاهای خود را ارائه دادیم، در این مطلب ترجیح دادهاید در قالب روزشماری گزینشی و بدون منبع و مأخذ به نتیجه مورد نظرتان نزدیک شوید؛ البته با این توضیح که: «آن چه در اینجا آمده بخشی از خبرهای منتشره است. صحت همه خبرها قابل تأیید نیست، اما در مجموع فضای افکار عمومی نسبت به عملکرد ایران در افغانستان را ترسیم میکند.» نباید انتظار داشته باشید توسل به این شیوه، آن هم از سوی کسی که توصیفات فوقالعادهای در مورد خود و همفکرانش دارد، برای بنده قابل پذیرش و هضم باشد. ارائه ملغمهای از مطالب موثق و غیر موثق بدون متمایز کردن آنها از یکدیگر چه نتیجه و حاصلی جز سختتر کردن تشخیص حقیقت خواهد داشت؟
اجازه بدهید بررسی دقیقتر جوابیهتان را با مروری بر مقدمهای که بر روزشمار پرده اول نگاشتهاید پی بگیریم، آنجا که مینگارید: «به دنبال قتل عام پرسنل کنسولگری ایران در مزار شریف توسط طالبان در سال ۱۳۷۷، اصولگرایان معتقد به جنگ با طالبان بودند. وزارت خارجه دولت اصلاحات در پی مجازات گروه طالبان بدون جنگ بود. نتیجه کار وزارت خارجه با همکاری سایر نهادها، مجازات طالبان و حذف این ماجراجویان خطرناک از قدرت در افغانستان و بر سر کار آمدن دولت مجاهدین در افغانستان بود. این تحول علاوه بر پیروزی مردم افغانستان، منجر به اقتدار بینالمللی ایران و ایجاد فرصتهای سیاسی واقتصادی ایران در منطقه نیز شد. این وضعیت با موفقیت تا سال ۱۳۸۴ تداوم داشت.» (روزنامه سازندگی، ۱۱ مهر ماه ۱۴۰۰، مقاله اصلاحطلبان، اصولگرایان و طالبان در دو پرده)
چند نکته در این زمینه قابل تأمل خواهد بود: ۱ ـ با قاطعیت مسئولیت قتل عام دیپلماتهای ایرانی را متوجه طالبان میکنید و در روزشمار پرده اول مینویسید: «۲۸ مردادـ یکی از یازده دیپلمات ایرانی در مزار شریف که موفق به فرار شده در مشهد گفته که بقیه افراد توسط طالبان شهید شدهاند.» (همان) باید عرض کنم آقای اللهمدد شاهسون- تنها بازمانده کنسولگری ایران در مزار شریف- در هیچ کجا ادعای شما را تأیید نمیکند بلکه بهعکس، عوامل ISI پاکستان یعنی سپاه صحابه را مجری این جنایت معرفی میکند؛ از جمله در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران بهصراحت میگوید: «وقتی ترکیب این گروه آمدند معلوم بود که گروهی جدا از طالبان هستند. مأموریتی داشتند؛ انجام دادند و سریع آن جا را ترک کردند... وقتی به وزارت خارجه رسیدم هم این موضوع را اعلام کردم. در بازگشت چند جا در باره این موضوع توضیح دادم. صحبتهایم آن قدر شفاف بود که آنها قانع شدند...، ولی از همان زمان که گفتم این کار از سوی پاکستان انجام شده است سانسور شدم.» (ایسنا، مصاحبه حمیده صفامنش با تنها بازمانده جنایت تروریستی کنسولگری ایران در مزار شریف در حاشیه اکران اولین فیلم سینمایی ساخته شده در این ارتباط به نام «مزار شریف»، ۲۷/۱۱/۹۳)
جناب آقای امینزاده! معلوم میشود که همکاران شما یعنی همان «متخصصان و خردمندان توانمند و شجاع حوزه سیاست خارجی در وزارت خارجه» تا چه میزان توانستهاند جنابعالی را از واقعیتها دور نگه دارند. البته اگر برای شهید زنده این جنایت، وقتی اختصاص میدادید هرگز همکاران شجاعتان نمیتوانستند اینگونه برایتان صحنهپردازی کنند و کشور را به سوی جنگ با طالبان سوق دهند.
۲ ـ گزاره کلیای که به کار گرفتهاید یعنی اینکه «اصولگرایان معتقد به جنگ با طالبان بودند» در فرازهایی از همین مطلب نقض میشود، آنجا که میگویید: «ربیعی در گزارش جداگانهای برای رهبری، فضای بحثها و مخالفت شدید سرلشکر شهبازی رئیس ستاد ارتش و سردار باقری معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل را نیز گزارش میکند.» (روزنامه سازندگی، ۱۱ مهر ۱۴۰۰) وقتی شخصیتهای برجستهای از نیروهای مسلح بهویژه از سپاه همچون سردار محمدحسین باقری مخالف جنگ با طالبان بوده است این گزاره کلی نقض میشود. صرفاً میتوانستید ادعا کنید «برخی» اصولگرایان این گونه معتقد بودند. شما در مکتوب سال ۱۳۹۸ خود مرا نیز از طرفداری از جنگ مستثنی میکنید و نوشتهاید: «در عینحال نگرانی آقای سلیمی نمین در مورد احتمال تلاش کشورهای دیگر برای کشاندن ناخواسته ایران به درگیری نظامی و جنگ و ماجراجویی، موضوعی است که در این زمینه نیز حساب ایشان را از ماجراجویان دولت پنهان متمایز میکند.» (روزنامه سازندگی، شماره ۴۲۱، ۲۵ تیر ۱۳۹۸) بنابراین با چنین مصادیقی که حکم کلی را نقض میکند نمیتوانید طیف رقیب سیاسیتان را متهم به جنگطلبی کنید. بهعلاوه، شما برای جنگطلب جلوهگر ساختن اصولگرایان به ادعاهایی متوسل میشوید که کاملاً خلاف اخلاق و حریت سیاسی است. برای نمونه، در روزشماری مینویسید: «۲۷ مردادـ احمدشاه مسعود برای طراحی حمله مشترک به هرات، به تهران آمده است. از وزارت خارجه کسب نظر و تکلیفی نشده است. مذاکرات فرماندهان سپاه و مسعود با حضور فعال آقایان بروجردی و لاریجانی، دنبال میشود. (همان) و در روزشماری دیگر مینگارید: «۲۸ مردادـ به جلسه مهم دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، با حضور وزرای کشور، دفاع و اطلاعات، فرماندهان عالی نظامی و رئیس صدا و سیما دعوت شدم. از جزئیات بحثهای سپاه و احمدشاه مسعود اطلاع نداشتم.» (همان) در این فراز اینگونه وانمود شده که اصولاً اصلاحطلبان در جریان مذاکرات با احمدشاه مسعود نبودهاند و این ارتباطات خارج از ضوابط رسمی بوده است. در حالی که خاطرات آقای علی ربیعی- یکی از اصلاحطلبان مطرح- از بحثهای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی خلاف این ادعا را مطرح میسازد: «دوستان مختلف بودند؛ از وزارت خارجه، سپاه، ارتش، اطلاعات، بخشهای سیاسی و تصمیمگیران اساسی بودند. دو دیدگاه وجود داشت. برای ما سخت بود. به یاد دارم آن شب احمد شاه مسعود هم آمد. س- به تهران آمد؟ بله، به تهران آمد و نزد من آمد. احمد شاه مسعود گزارشی داد که اگر نیایید هرات، کل آن جا دست طالبان خواهد افتاد. هیچی باقی نمانده است. این جملهای است که احمد شاه مسعود بیان کرد. من هم انعکاس دادم.» (سایت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، ۱۹/۱۰/۹۵) بنابراین اولاً آقای علی ربیعی محور مذاکره با احمدشاه مسعود بوده است، ثانیاً وی مشروح مذاکرات با این شخصیت افغان را به جلسه دبیرخانه ارائه میکند؛ البته روایت دیگری نیز وجود دارد که احمدشاه مسعود در جلسه دبیرخانه نیز حضور مییابد. به هرحال، ادعای بیاطلاعی شما و دوستانتان از گفتگوها با این فرمانده افغانستانی کاملاً بیاساس و خلاف واقع است.
۳ ـ در جمله پایانی این مقدمه، حذف طالبان در سال ۱۳۸۰ را نتیجه تدابیر خود میدانید: «وزارت خارجه دولت اصلاحات در پی مجازات گروه طالبان بدون جنگ بود. نتیجه کار وزارت خارجه با همکاری سایر نهادها، مجازات طالبان و حذف این ماجراجویان خطرناک از قدرت در افغانستان و برسر کار آمدن دولت مجاهدین در افغانستان بود.» لطفاً به جوانانی که آن دوران را درک نکردهاند بفرمایید که آیا طالبان با حمله نظامی و برنامه اشغالگرانه امریکا از شهرها به کوهها پناه برد یا با تدابیر بدون جنگ اصلاح طلبان؟ و اصولاً اشغال افغانستان را این گونه که از این جمله بر میآید مثبت میدانید. اشغال افغانستان و سپس عراق چگونه بدون توجه به اهداف پنهان آن متأثر از تدابیر غیر جنگی؟! اصلاحطلبان رونمایی شده است؟ ظاهراً فراموش کردهاید که در همان ایام در نامه ۱۲۷ نماینده اصلاحطلب مجلس ششم به رهبری، این قداره بندی بوش پسر و لشکرکشی به دو کشور همسایه ایران با هدف تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه ذکر شده است: «اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بیمانند باشد که شکاف سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا (بهعنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمیبیند) برای تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه همزمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است.» (کتاب نگاهی به درون، نشر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، چاپ دوم، ص ۷)
پرداختن به این ادعا و مواضع برخی اصلاحطلبان تندرو در ارتباط با قدارهبندی بوش پسر، خود بحث مستقلی را طلب میکند؛ لذا عجالتاً قضاوت در مورد این ادعای شما را در همین حد به اهل اندیشه وا میگذاریم.
اما در مورد مصوبه شورای عالی امنیت ملی و پنهان کردن مواضع دولت اصلاحطلب پیرامون طالبان، ادعاهایی را مطرح میکنید که صرفاً میتوان وارونهسازی تاریخ نام نهاد. در روزشماری مینویسید: «۲۷ مرداد- احمد شاه مسعود در مذاکره با سپاه و سایر نظامیان، خواهان تصرف هرات در حمله مشترک و با پشتیبانی سلاحهای سنگین سپاه میشود. پیشنهاد با حمایت فعال آقایان رحیم صفوی، لاریجانی، بروجردی، فیروزآبادی، شمخانی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تصویب و گزارش آن توسط آقای ربیعی برای مقام رهبری ارسال میشود...
۲۸ مرداد- پاسخ رهبری سحرگاه واصل میشود. ایشان در پاسخ با عبارت: «ما وارد این باتلاق نخواهیم شد تصریح میکنند که ورود نیروهای مسلح ایران به باتلاق افغانستان مجاز نیست، ولی تدابیر دیگر انجام شود.» (روزنامه سازندگی، ۱۱ مهر ماه ۱۴۰۰) در این زمینه باید گفت: اولاً مذاکرات نمایندگان مدعو دبیرخانه صرفاً جنبه جمعآوری نظرات و دیدگاههای نهادهای تعیینکننده در پیرامون موضوعات در دستور کار را دارد، ثانیاً مصوباتی که به رهبری منعکس میشود و بدون تأیید ایشان قابل اجرا نخواهد بود مربوط به شورای عالی امنیت ملی است. ثالثاً ترکیب شورای عالی امنیت ملی (رئیس جمهوری، دو تن نماینده رهبری، رئیس قوه مقننه، رئیس قوه قضاییه، وزرای خارجه، دفاع، اطلاعات، کشور، معاون رئیس جمهوری و رئیس برنامه و بودجه و در نهایت رئیس ستاد نیروهای مسلح) به گونهای است که چنین موضوعی بدون نظر مثبت دولت اصلاحات هرگز به تصویب نمیرسید، رابعاً آقای روحانی طرحی چهار مرحلهای ارائه میدهد که شما کاملاً از موافقت دولت اصلاحطلب با آن مطلعید، اما هرگز اشارهای به آن ندارید. بنده نیز از حد یادآوری فراتر نمیروم.
جناب آقای امینزاده! شما به وارونهسازی روایت آقای علی ربیعی از مسئولان بلند پایه دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بسنده نمیکنید، بلکه فراتر رفته و برای کتمان حقیقت مسائلی را مطرح میسازید که پذیرش آن دور از ذهن است. آیا چهار شخصیتی که از آنان یاد میکنید میتوانستند منشأ تصویب موضوع با چنین حساسیتی باشند، حال آنکه اصولاً دو تن از نامبردگان، عضو شوای عالی امنیت ملی نبودند؟ آن چه رهبری بهسرعت آن را وتو کردند مصوبه شورای عالی امنیت ملی بود.
ممکن است برخی اصلاحطلبان با جنگ با طالبان مخالف و برخی اصولگرایان موافق بوده باشند، اما بیتردید با توجه به اکثریت داشتن اصلاحطلبان، بدون نظر مثبت آنان جنگ با طالبان به تصویب نمیرسید. شما برای صلحطلب نشان دادن اصلاحطلبان (که موارد نقض آن در چند دهه گذشته بسیار است) علاوه بر تغییر محتوای اظهارات اصلاحطلبانی، چون آقای علی ربیعی، روایت برخی از همفکران خود که در تعارض صریح با ادعایتان است را حذف میکنید تا مدعی شوید آن چه با وتوی رهبری مواجه شده احتمالاً مصوبه دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بوده است. آقای موسویان به عنوان یک شخصیت اصلاحطلب دیگر در این زمینه روند تصویب جنگ با طالبان را تشریح میکند: «آن زمان بحثهای خیلی فشردهای در دبیرخانه شورای امنیت داشتیم. عجیب این بود که اکثر دستگاهها نظرشان این بود که ارتش ما باید برای انتقام از طالبان وارد خاک افغانستان شده و طالبان را تعقیب کند... موضوع به شورای عالی امنیت ملی رفت، در آن جا هم اکثریت رأی به حمله نظامی دادند. معمولاً دأب (روش) آقا حداقل بر اساس تجربه ۸ سالهای که خودم از نزدیک داشتم این نبود که مصوبات شورای عالی امنیت ملی را وتو کند. خیلی وقتها هم نظر موافق نداشتند. اما اگر نظر اکثریت بود اجازه میدادند نظر اکثریت اجرا شود، ضمن اینکه ملاحظه خود را هم مینوشتند. این یکی از موارد نادر بود که با حمله نظامی به افغانستان برای جنگ با طالبان مخالفت و مصوبه را وتو کردند.» (سید حسین موسویان، رئیس کمیته سیاست خارجی وقت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، روزنامه همشهری، شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸، شماره ۷۷۴۲، ص ۱۰) آیا با علم به ترکیب شورای عالی امنیت ملی که اصولاً دولت در آن به تنهایی از جایگاه اکثریت برخوردار است و در آن ایام رئیس قوه مقننه (آقای کروبی) نیز اصلاحطلب بود، میتوان ادعا کرد که چنین مصوبهای در این شورا بهرغم مخالفت اصلاحطلبان رأی آورده است؟ شما اصرار دارید این گونه القا کنید که افرادی خارج از شورا توانستهاند چنین تصمیم خطیری را به تصویب برسانند و مصوبه را بهسرعت آنگونه که آقای علی ربیعی روایت میکند جهت تأیید، نیمه شب برای رهبری بفرستند.
جناب آقای امینزاده! اگر روایت شما که در مغایرت کامل با روایت سایر اصلاحطبان است کمترین بهرهای از حقیقت برده بود، چیزی جز عدم لیاقت رؤسایتان را ترسیم نمیکردید! دبیرخانه کاملاً در اختیار اصلاحطلبان و این طیف در شورای امنیت اکثریت داشته باشد، اما افرادی بیرون از آن چنین تصمیماتی را به تصویب برسانند؟! اگر خاطرتان باشد در مناظره قلمی گذشته قول دادید در ملاقات حضوری برخی ادله خود را ارائه دهید؛ وعدهای که علیرغم پیگیری بنده محقق نشد. جهت اطلاع شما، در این فاصله زمانی با برخی از اعضای شورای عالی امنیت ملی آن زمان گفتگو کردم و ناگفتههای ارزشمندی در ارتباط با فضای حاکم بر این شورا بعد از قتل عام دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف شنیدم که قطعاً تا زمان رفع طبقهبندی قابل ارائه نخواهد بود، اما بدون شک تلاشهایی در افغانستان و داخل کشور صورت میگرفت تا یک فضای احساسی بر شورای عالی امنیت ملی حاکم شود. این فضاسازی همزمان با حاکم شدن طالبان بر اکثریت مناطق افغانستان تشدید شد. برخی اعضای وقت شورای عالی امنیت ملی در تحقیق بنده به یاد میآوردند که در ابتدای حرکت طالبان در جلسه ۲۰/۴/۱۳۷۷ دبیرخانه، شما مدعو بودید و موضع غریبی اتخاذ کردید: «طالبان یک واقعیت است؛ لذا باید با آن مدارا کرد.»، اما بهتدریج که دامنه تسلط طالبان گسترش یافت و زمینه درگیر کردن ایران در افغانستان (توسط ISI و...) فراهم شد موضع شما نیز تغییر یافت. بدون آنکه بخواهم قضاوتی قطعی نمایم معتقدم میبایست درباره دامهایی که پیش پای جمهوری اسلامی ایران نهاده و با درایت بهموقع رهبری خنثی شد بدون تعلقات جناحی به بحث نشست و این تجربیات گرانسنگ را مدون ساخت. جفایی بزرگ به ملتمان خواهد بود اگر برای پنهان نمودن یک خطای سیاسی، جامعهمان را از مسیر رشد، دور سازیم؛ البته نباید از این واقعیت غفلت ورزید که شما عضو شورای عالی امنیت ملی نبودید و روزشماری که ارائه میدهید نیز عدم اشرافتان را کاملاً به تصویر میکشد. وقتی بدون ذکر مأخذ از روزنگاری مرحوم آقای هاشمی بهره میگیرید و مطالب ایشان را عیناً به عنوان اطلاعات خودتان عرضه میدارید برای اهل نظر و اطلاع این واقعیت مکشوف میشود. اما فراموش کردهاید که آقای هاشمی در این ایام به شدت مغضوب طیف اصلاحطلب بود و حتی افراد مرتبط با ایشان حذف میشدند. برای نمونه، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی نوع برخورد اصلاحطلبان با آقای بروجردی را نمیپسندند: «آقای [علاءالدین]بروجردی، تلفنی اطلاع داد... به خواست وزیر خارجه و رئیس جمهور از سمت نماینده ویژه در امور افغانستان استعفا داده و ناراحت است که این اقدام به معنای مقصر بودن او در مسئله افغانستان تفسیر میشود.. من هم این سیاسی کاری را نمیپسندم.» (در جستوجوی مصلحت، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۷۷ هاشمی رفسنجانی، چاپ اول، سال ۱۴۰۰، دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۳۴۶) طبعاً وقتی اصلاحطلبان حتی افراد مرتبط با مرحوم آقای هاشمی را از جایگاههای حساس حذف میکردند روزشمار ایشان به عنوان تنها مرجع مستند شما کمی قابل تأمل خواهد بود.
آن چه در دور جدید قدرتگیری طالبان در افغانستان نباید از نظر دور بماند تلاش برای ایجاد جوی احساسی همچون سال ۱۳۷۷ است. تحلیل طالبان و جامعه افغانستان بحث مهمی است که در این مختصر نمیگنجد، اما آن چه مسلم است طالبان بر خلاف داعش یک پدیده وارداتی به کانونهای دارای ظرفیت بحرانی شدن نیست. بعد از بهرهگیری صهیونیستها از داعش حتی آنکارا نیز در جریان حاد شدن مسئله قرهباغ از این جماعت استفاده کرد. اما طالبان نیروی کنشگر داخلی افغانستان است. تکرار برخی تلاشها مانند آن چه در سال ۱۳۷۷ صورت گرفت بدین معنی است که ارادهای وجود دارد که به هر نحو، ایران را درگیر مسائل فرسایشی با همسایگان خود کند تا نتواند مواضعش را در مورد به رسمیتنشناختن صهیونیستهای حاکم شده بر فلسطین، حفظ کند. آمریکا در سال ۱۳۸۰، یعنی سه سال بعد از ناامیدی از درگیر کردن ایران با افغانستان، حضور طالبان در قدرت و مقابله با تروریسم را بهانه لشکرکشی به این کشور قرار داد، در حالی که به هیچ کدام از وعدههایش پایبند نماند و بعد از بیست سال حضور خفتبار، افغانستان را ترک کرد و عملاً زمینه بازگشت مجدد طالبان به قدرت را فراهم ساخت. آمریکا، قبل از فرار از باتلاق افغانستان، تحرکات گسترده پنهان و آشکاری را برای حفظ سلطه سیاسیاش در دستور کار خود قرار داده بود. با توجه به اینکه طالبان یک حزب سیاسی نیست بلکه یک گروه کاملاً ناهمگون است، واشنگتن تلاش کرد برخی از آنان را در پنهان به خود مرتبط سازد. اما طالبان سال ۱۳۷۷ با طالبان ۱۴۰۰ دارای تفاوتهایی است و دستکم به لحاظ پشتیبانی منطقهای قطر امروز جای سعودیها و اماراتیها را گرفته است؛ البته نباید از پیچیدگیهای مذاکرات طالبان با آمریکا که منجر به آزادی ۴۰۰ تن از نیروهای این گروه از زندانهای افغانستان و اعطای برخی امتیازات دیگر شد غفلت ورزید، قطعاً ایران نیز با داشتن دیپلماسی فعال در این زمینه تلاش کرد باب ارتباط با طالبان را مفتوح نگه دارد. برخی از این تماسها توسط دولت اصلاحطلب آقای روحانی صورت گرفت که بسیار عاقلانه و قابل دفاع بود؛ بنابراین تردد نیروهای سیاسی افغانستان به ایران امری نیست که بتوان از آن برای متهم کردن ایران به داشتن پیوند با طالبان چماقی ساخت، ضمن اینکه بعد از تجربه سال ۱۳۷۷، این روشها برای اتخاذ تصمیمات هیجانی دیگر کارایی نخواهد داشت.
امروز برای بسیاری از نیروهای حتی غیر سیاسی نیز این پرسش به طور جدی مطرح است که آیا دعوت به دخالت ایران در مسئله افغانستان به بهانه کشتار شیعه و ... (حتی اگر درست باشد) صادقانه است یا خیر؟
جناب آقای امینزاده! آیا زمانی که داعش توسط جبهه طرفدار صهیونیستها به عراق گسیل داشته شد و جنایاتی هولناک در این کشور رخ داد و مرقد امامان شیعه را منفجر کردند، جریان تندرو اصلاحطلب یکصدم نوحه سراییای که امروز در مورد افغانستان میکند، کرد؟ پاسخ منفی است. فراموش نشده که وقتی این جریان وارداتی به مرزهای ایران نزدیک میشد اقدامات تهران برای بیرون راندن این تروریستهای مورد حمایت غرب (که حتی مجروحانش را برای معالجه به اسرائیل میفرستادند) سوی این طیف اصلاحطلب به شدت زیر سؤال میرفت. یعنی نه تنها اصلاحطلبان تندرو مقابله ایران با داعش را تأیید نمیکردند بلکه به طُرُق مختلف زیر سؤال میبردند؛ بنابراین چگونه امروز انتظار دارند مردم دلسوزی آنان برای شیعیان افغانستان آن هم بر مبنای اخبار ساختگی را بپذیرند؟
جناب آقای امینزاده! بعد از ناامیدی آمریکا از کشاندن ایران به باتلاق افغانستان، داعش در افغانستان تقویت شد، اما شما هیچ اشارهای به آن ندارید. چند هفته قبل، سایت میدل ایست آی گزارش داد: امارات و عربستان به سمت تقابل و جنگ نیابتی جدید در افغانستان پیش میروند و به دنبال ایجاد ناآرامی در سیستم حاکمیتی طالبان در این کشور هستند. عربستان و امارات اقدام به تأمین مالی گروههای مسلح مخالف طالبان میکنند تا بتوانند جنگ فرقهای در افغانستان راه بیندازند و اهل تسنن این کشور را به جنگ با شیعیان و گروههای فاطمیون بکشانند و زمینههای حذف اقلیت شیعه در این کشور یا هرج و مرج فراگیر در مرزهای شرقی ایران را فراهم کنند و طرحهای امنیتی خود را در سایه این ناآرامیها در بخشهای شرقی ایران به اجرا بگذارند.» در روزهای اخیر نیز جنایات هولناکی در افغانستان صورت گرفت که داعش مستقیماً مسئولیت آنها را به عهده گرفت. انتظار میرود با فعال شدن داعش در افغانستان دلسوزیهای نیروهای تندرو اصلاحطلب فروکش نکند و دستکم با صدای رسا جنایاتی که بعد از مأیوس شدن غرب از درگیر کردن ایران با طالبان آغاز شده است را محکوم کند.
عباس سلیمی نمین
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران»