به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، مراسم بزرگداشت حاج حیدر رحیمپور ازغدی به همت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و با حضور حسن رحیمپور ازغدی، سعید قاسمی، وحید جلیلی و محمدصادق شهبازی از پژوهشگران و فعالین سیاسی و اجتماعی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
حسن رحیمپور ازغدی، پژوهشگر سیاسی و اجتماعی در این برنامه بیان کرد: حاج حیدر یاد میکرد از دورانی که حتی یک کتاب مذهبی فارسی نبود که جوانی که عربی نمیداند، بخواند و ببیند اسلام چیست. ایشان میگفت رمانی نبود که من نخوانده باشم، اما کتابی درمورد اسلام نبود. یعنی ببینید چقدر متفکرین اسلامی از دهه بیست تا چهل و پنجاه برای تربیت این مبارزان اسلامی تلاش کردند.
وی در ادامه گفت: یک چهارضلعی در مشهد بود که ایشان با هر چهارضلع در ارتباط بودند. یکی از این اضلاع مهدیهی عابدزاده بود که در دوران دین ستیزی و آخوند ستیزی بعد از شهریور سال بیست، در این مهدیهها حلقه وصلی ایجاد شد که خانوادهها بچههایشان را در این مهدیهها فرستادند و خود این حرکت بسترساز بود. ایشان میگفتند با هر چهار جریان به دوراهیهایی رسیدند و جدا شدند. این مهدیهی عابدازده مردمیترین ضلع مشهد بود که ریشهی تمام دعای کمیل خوانیها و این حرکات جمعی بود. ایشان میگفتند برای پایین نیامدن پرچم دعای کمیل بعد از دستگیری آقای عابدزاده در گوهرشاد دعای کمیل خوانی را ادامه دادند.
او افزود: کانون نشر حقایق اسلامی محمدتقی شریعتی جریان دوم بود. کسی که برای اولین بار بعد از دین ستیزیهای دوران مشروطه بحث دین را آورد اقای شریعتی بود. شهید مطهری هم به کانون میآمد و شهید مطهری بر اساس الگوی کانون نشر حقایق در مشهد، حسینیهی ارشاد در تهران را ساخت. دو شخصیت مهم تئوریک انقلاب اسلامی شهید مطهری و مرحوم شریعتی، پدر و پسر در مشهد بودند و در این جریان بودند.
رحیمپور ازغدی اظهار کرد: جریان سوم جریان انجمن حجتیه است. شیخ محمود حلبی روحانی مبارز مصدقی بود ولی ایشان هم بعد کودتای ۲۸ مرداد از رده خارج شد. کودتا خیلیها را مایوس کرد. بعد از مدتی شیخ محمود حلبی انجمن حجتیه را درست کرد و همان موقعی که انجمن را تاسیس کرد دنبال آقای ازغدی فرستاد که در هسته اصلی باشد. دوبار نماینده خدمت ایشان فرستادند ولی ایشان این حرکت را دمیدن از سر گشاد سرنا میدانستند. ایشان البته می گفتند انجمن حجتیه دو مرحله داشت. بعد از ۲۸ مرداد تا ۱۵ خرداد و بعد از آن. بعد از ۱۵ خرداد دیگر دلیلی نداشت و میگفتند اینها به نهضت ضربه میزنند.
پژوهشگر سیاسی و اجتماعی گفت: ایشان میگفتند هیئتهای مذهبی را دربار رسما حمایت میکرد و قمه تهیه میکردند و اینها را علیه جریان آقای کاشانی و نواب صفوی کنترل میکردند.ولی هیئتهایی بودند که همه میدانستند فرق میکنند و به حرم نرسیده میگرفتندشان. دونفر بودند که ایشان هیچوقت از آنها انتقاد نمیکردند، یکی امام و یکی حاج شیخ مجتبی. ایشان میگفتند بعد از ۲۸ مرداد دبیرستان علوی را درست کردیم و هدفمان این بود که حالا که از مهدیه جدا شدیم شروع کنیم به کادرسازی. پدرم میگفت من از موسسین اصلی بودم و گفتم هرسال هزینه ده شاگرد اول را میدهم که بیایند اینجا و بروند دانشگاه. برای ساخت کادر امروزی ما احتیاج به دانشگاهیان مسلمان داشتیم.
وی افزود: دبیرستان علوی تهران بعد از مشهد ساخته شد. جنبش دبیرستانهای مذهبی ساختن از اینجا شروع شد و بعد از آن جنبش درمانگاه سازی را داشتیم. چند پزشک داشتیم که همه مجانی میآمدند و اولین درمانگاه را به نام آیتالله بروجردی ساختیم که برای فقرا مجانی بود و این شد یک چشمه از مانور علیه حکومت.
او در پایان صحبتهای خود بیان کرد: پدر ما هر کتاب و صحبتی که شریعتی میکرد به او نقد داشت اما به کسانی که به شریعتی تهمت بیدینی و ضد روحانیت و ساواکی میزدند میگفت درست نیست. اما در عین حال کتابی از شریعتی نبود که ایشان چند اشکال اساسی از آنها نگیرد. ایشان و شریعتی یکدیگر را با اسم کوچک صدا میزدند. ایشان میگفتند آنچه ما داریم یعنی همین نظام با همین مشکلات آن، در دنیا و در تاریخ ایران هم نمونه ندارد. قدر این موقعیت را بدانید و برای ارتقاء آن و رفع مشکلاتش تلاش کنید.