گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، امیرصدرا پیشکاری؛ آیا ما حکمرانی اسلامی داریم؟ آیا حکمرانی اسلامی، روش درست حکومت‌کردن است؟ آیا اصولاً دین باید دخالتی در مسائل حکمرانی بکند یا دین امری مربوط به خدا و فرد است و هیچ ربطی به جامعه ندارد؟ این سؤال‌ها، سؤال‌های مهمی است که تأثیر زیادی در زندگی ما دارد. برای جواب دادن به این سؤال‌ها، باید اول فلسفه دین را بفهمیم؛ یعنی هدف خدا از این‌که دینی فرستاد چه بود؟ آیا، چون نگران آخرت ما بود دین را فرستاد تا همه جهنمی نشوند؟ اصلاً مگر خود خدا خالق بهشت و جهنم نیست؟ خب اصلاً چرا خلق کرد که بعد از آن دینی بفرستد؟ اصلاً چرا ما را خلق کرد؟
اگر به قرآن مراجعه‌ای بکنیم، می‌بینیم که هدف خدا از این خلقت، بسط توحید در عالم است و بنظر این امانتی است که خدا به انسان‌ها عرضه کرده است. («إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولً» سوره‌ی احزاب آیه۷۲) و وسیله‌ای که از آن برای این کار استفاده می‌کند، بندگی است («وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» سوره‌ی ذاریات آیه ۵۶). این مسئله، خیلی مسئله‌ی مهمی است؛ چرا که اگر هدف خدا این باشد، مهم‌ترین هدف همه‌ی ما هم بایدهمین باشد و باید در این راه تلاش بکنیم و اگر در این راه تلاشی نکنیم، انگار هیچ نکرده‌ایم! البته در جا‌هایی ذکر شده هدف، تعالی انسان است که این امر، با هدف بسط توحید قابل جمع است، زیرا می‌توان گفت وسیله‌ی این امر، تعالی بشر است (البته باز این مسئله، برداشت بنده از مجموع صحبت اساتید است که احتمال غلط بودن آن وجود دارد، ولی باز در هر دو صورت در ادامه‌ی بحث ما تأثیری ندارد).
حالا که هدف خدا معلوم شد، دین در این هدف چه نقشی دارد؟ می‌توان پذیرفت که هدف از ارسال انبیا و دین نیز همان فلسفه‌ی خلقت است؟ (البته ممکن است کسی به این گزاره ایرادی وارد کند که قابل تأمل است و باید در این مسئله عمیق‌تر شد که هم از حوصله بحث خارج است، هم از علم بنده). حالا که هدف دین هم معلوم شد، پس حداقل دین باید در تمام مسائلی که نقش مهمی در این راه که همان هدف خلقت است دارد، ورود کند و انسان را تنها نگذارد. حالا باید درباره‌ی جامعه و حکومت صحبت کنیم و ببینیم که آیا این‌ها در این امر تأثیرگذار هستند یا خیر؟ با توجه به گزاره‌های دینی و البته غیردینی، اینطور برداشت می‌شود که یک جمع انسانی، قابلیت تاثیرگذاری زیادی بر افراد عضو خود و غیر از آن دارد و این تأثیرات، تأثیرات بسیار عجیب و جالبی هستند.



به‌عنوان مثال می‌توان به لزوم تطبیق با وضع موجود اشاره کرد؛ فلوید آلپورت در سال ۱۹۲۴ میلادی، واژه‌ی جهل پلورالیستی را برای این پدیده ابداع و مستعمل نمود. این حالت، هنگامی پیش می‌آید که افراد عضو یک گروه تصور کنند احساسات و داوری شخصی آن‌ها با هنجار‌های اجتماعی تطابق ندارد، ولی مجبورند خود را با آن هنجار‌ها هماهنگ کنند؛ چون مایلند در گروه مقبول واقع شوند. هرکدام از اعضای این گروه، فکر می‌کنند بقیه‌ی اعضا طبق خواسته‌های درونی و حقیقی خود رفتار می‌کنند درحالی که درواقع، دیگران هم تردید‌های پنهانی درباره‌ی هنجار‌های اجتماعی دارند (مسأله‌ی حجاب در غرب، علی غلامی، ص ۱۳۷). قرآن هم اهمیت زیادی برای یک جمع قائل شده است که می‌توان به سوره‌ی آل‌عمران آیه‌ی ۱۰۳ «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» اشاره کرد.



با توجه به نکات بیان شده، می‌بینیم که این جمع انسانی، این جامعه و تأثیرات آن خیلی مهم است و راه و روش پیامبران برای هدایت یک جمع و جامعه است که خود یک کارخانه‌ی انسان سازی باشد نه اینکه برود و تک تک افراد را ملاقات کند و آن‌ها را به دین دعوت کند. حکومت، تأثیرگذارترین نظام بر جامعه است پس قطعاً در این مسئله اهمیت بسیاری دارد. البته هم حکومت و هم جامعه بر هم تأثیر دوطرفه می‌گذارند، اما برای اینکه هردو درست در مسیر هدف الهی قرار گیرند باید در مسیر دستورات دین باشند. پس با توجه به هدف خدا و اهمیت جمع و حکومت در این مسئله، می‌توان گفت که دین باید در این مسئله ورود کند.





آیا دین باید تمام ساختار را معلوم کند یا نه یک میزانی که در راستای هدف مهم است را معلوم می‌کند و بقیه را به مردم واگذار می‌کند؟ با توجه به آن چیزی که گفتیم دین باید تا آنجایی را بیان بکند که در راستای آن هدف اصلی مهم است. اگر قرآن را هم ببینیم راجع به خیلی از مسائل و قوانین حاکم بر جامعه صریحاً نظر داده است و تنها آن قانون را درست می‌داند و عمل‌نکردن به آن را ظلم می‌شمارد. با توجه به اینکه خدا اطاعت از غیر از او و کسی که غیر از ناحیه‌ی او مشخص شده باشد را شرک می‌داند، (ر. ک طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن فصل روح توحید نفی عبودیت غیر خدا) دین باید کسی را به عنوان حاکم بعد از انبیا و معصومین معلوم کند تا مردم دچار شرک عملی نشوند. این دو، مثالی بود از اموری که دین در حوزه‌ی حکمرانی ورود کرده یا طبق منطق خود دین باید ورود بکند.





اسلام و جمهوریت
حال نقش مردم در این راه چیست؟ رابطه‌ی آن‌ها با حکومت باید چگونه باشد؟ آیا حکومت باید دیکتاتوری باشد یا دموکراسی؟ این سؤال‌ها را باید با توجه به هدف حکومت جواب داد که با توجه به بخش قبل، هدف حکومت همان هدف خدا از خلقت است. در ادامه سؤال‌های جدیدی مطرح می‌شود؛ این هدف چگونه قرار است محقق شود؟ آیا قرار است خود خدا فقط این را جلو ببرد یا این را به انسان‌ها سپرده است که جلو ببرند؟ پیامبران چگونه عمل کرده‌اند؟ باز هم با توجه به آیات اینگونه برداشت می‌شود که خدا قصد دارد که این حرکت با استفاده از محتوایی که او تحت عنوان دین فرستاده است را خود مردم به اراده‌ی خود جلو ببرند. ارزش این مسئله هم در همین است؛ والا اگر خدا می‌خواست، می‌توانست همه‌ی این اتفاقات را بدون این همه انبیا و رسل انجام بدهد. به‌عنوان مثال می‌توانیم به آیه‌ی ۵۲ سوره‌ی حدید توجه کنیم «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» که گفته است لیقوم الناس. پس اهمیت در این است که خود مردم این کار را بکنند. در مقوله‌ی حکومت هم این اهمیت دارد که خود مردم این حکومت را حاکم کنند و مسائلش را جلو ببرند و اگر هم دقت کنید منطق حاکم بر این جا با منطق حاکم بر دموکراسی کاملاً متفاوت است و دلیل اهمیت مردم هم از منبع دیگری آمده که اصلاً در دموکراسی مطرح نیست.

 

 امیرصدرا پیشکاری - فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف

انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.