معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی در دومین رویداد ملی - دانشجویی بزرگداشت شهید حاج قاسم سلیمانی گفت: بیتردید یکی از مصادیق آیه ۲۳ سوره احزاب، سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی است. سرداری که هم انتظار کشید، هم بر عهد خود پایدار ماند تا به شهادت رسید. ایشان انتظار زیادی کشید تا نهایتاً به درجه رفیع شهادت رسید.
جمال رحیمیان با تاکید بر اینکه با مطالعه آثاری که از شخص باقی میماند، میشود به جهانبینی، نگرش و اندیشههای آن شخص پی برد تصریح کرد: در این یکی دو سال گذشته مطالب زیادی درباره سردار سلیمانی مطرح شده؛ بیش از ۵۰-۶۰ کتاب در مورد ایشان نوشته شده است.
وصیتنامه و زندگینامه خودنوشت سردار، معرف و نمایانگر شخصیت فردی و اجتماعی سردار سلیمانی است. اگر میخواهید سردار را بشناسید این آثار را مطالعه کنید. در این آثار شکلگیری یک شخصیت از کودکی تا انتخاب مسیر مشاهده میشود. ایشان در این نوشتهها میفرمایند که من در سال ۵۷ مسیر خودم را انتخاب کردم که حتی به بعضی گروهکها هم دعوت میشوند، اما با تامل، مسیر انقلاب را انتخاب میکنند.
وصیتنامه ایشان هم متنی است که کسانی که میخواهند با دیدگاهها و اندیشههای ایشان آشنا شوند، متن خوبی است.
همچنین سردار سلیمانی نامهای به فرزند خود فاطمه سلیمانی مینویسند که در آن چکیده جهانبینی و منش خود را مطرح میکند.
نکات ارزشمندی در این نامه وجود دارد که عاطفه پدرانه سردار در آن نمایان است و در واقع فلسفه شکلگیری سردار سلیمانی است. معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی در دومین رویداد ملی – دانشجویی بزرگداشت شهید سلیمانی نامه شهید سلیمانی به دخترش فاطمه سلیمانی را بازخوانی کرد.
رحیمیان در این بزرگداشت نامه شهید سلیمانی خطاب به فرزندش، فاطمه سلیمانی را بازخوانی و با استناد به نامه مذکور گفت: شهید سلیمانی در این نامه خطاب به دخترش میگوید که «من دائم در سفر بودم. هر گاه عاطفه پدری باعث میشد که در غیابتان اشک بریزم. به این دلیل علاقه من به نظامیگری نبوده و نیست. من حاضر نیستم به خاطر شغل و مسئولیت شما را نگران ببینم. من دیدم هر کس در این عالم راهی برای خودش انتخاب کرده است. دیدم من در این دنیا موقتم. اگر تجارت کنم عاقبتش چند سکه براق شده است. اگر برای شما زندگی کنم، برایم ارزشمند هستید، اما چگونه میتوانم راهی برگزینم که پاسخگوی خوف و نگرانیهایم باشد. دیدم باید به کسی متوسل شوم که دردم را علاج کند و آن کسی جز خدا نیست.»
رحیمیان در پایان سخنانش به بیان خاطرهای از حاج قاسم سلیمانی پرداخت و گفت: در عملیات کربلای پنج نوجوانی بودم که زیاد نام حاج قاسم را میشنیدیم. ما در استان فارس بودیم و زیاد با سردار محمد جعفر اسدی تعامل داشتند. عموم سرداران از همان سالها ارادت ویژهای به سردار سلیمانی داشتند. یکبار شهید سلیمانی با چند رزمنده محاصره شد و از زنده ماندن قطع امید میکنند و حاج قاسم به سردار اسدی بی سیم میزند و میگوید من و بچهها در محاصرهایم. خداحافظ.
وی ادامه داد: سردار اسدی، شهید مرتضی جاویدی – تنها رزمندهای که امام پیشانیاش را بوسید – را به کمک شهید سلیمانی فرستاد. مرتضی جاویدی و گردانش حرکت میکنند و محاصره را میشکنند، اما خود مرتضی جاویدی و رفیقش در همین ماجرا شهید شد.