سیدمجتبی هاشمی در سال ١٣٥٩ گروه ضربتی بنام گروه «فداییان اسلام» را تشکیل داد. پس از شروع جنگ ایران و عراق، ستاد این گروه در هتل کاروانسرای آبادان شکل گرفت و او و همرزمانش، در مقاومت ۳۲ روزه این شهر، با امیر سرتیپ منوچهر کهتری ایستادگی کردند.
همزمان با ایام شهادت امیرالمومنین علی (ع)، مراسم بزرگداشت و تجدید عهد رفاقت با شهید ابراهیم هادی و شهید سیدمرتضی رضا قدیری بیسیمچی تازه تفحص شده در کانال کمیل در گلزار بهشت زهرای تهران برگزار میشود.
«این مسیرها را باید بروی، پیروزی را مفت بهتون نمیدهند. باید که آتشهای دشمن را تحمل کنی، زخمها را بر بدنت تحمل کنی، کمبود وسایل را باید تحمل کنی، اگر توانستی بگذری، مقاومت کنی، صبر کنی، آن وقت هست که پیروزی هم دنبالش خواهد آمد، آن وقت هست که به دنبالش آرامش هست.»
ازدواج مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
پنجم اسفندماه بود که خبر رسید سردار حاج اسماعیل معروفی به دوستان شهیدش پیوسته است. حاج اسماعیل، معروف به «سردار خاموش» از فرماندهان گردان خطشکن در دفاع مقدس بود.
اوایل سال ۵۷ تبعید کرده بودند به چابهار. وقتی که فهمیده بود حضرت امام دارد وارد ایران میشود، هر طور بود خودش را به فرودگاه مهرآباد رسانده بود و گفته بود اگر نگذارید من بروم، میروم زیر چرخهای هواپیما!
«پدر عزیزم سلام. چگونه بگویم که تو خود برای من انقلاب ناطقی، پس چه بهتر که عرض کنم همچون حسین (ع) که فرزند خویش علی اکبر را به میدان فرستاد، شاد و خوشحال باش و فرزند حقیرت را که واقعا موجب دردسر برای شما بودم ببخش و پیروزی رزمندگان را از خدای منان تقاضا کن.»
این جمله شهید میثمی بین فرماندهان قرارگاه مشهور است که میگفت: نباید روی آن چیزی که در دستمان هست، حساب کنیم، بلکه باید روی آنچه دست خداست، حساب کنیم. فکر نکنیم توان ما بهاندازه امکانات موجود در دستمان است؛ توان ما به همان اندازهای است که به خدا متکی هستیم.
شهید علیرضا نوری پیشنهاد پذیرش مسئولیت ریاست راهآهن را نپذیرفت و میگفت: در این شرایط که بچهها به جبهه میروند، پیشنهاد مسئولیت برای من امتحان است که کدام را انتخاب کنم. من جبهه را میپذیرم.