از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، عبدالله جنگ را یک نعمت بزرگ و یک سفرهی گستردهی الهی میدانست و معتقد بود که هرکسی بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از این سفرهی الهی بیشتر بهره برده است.
در عملیات «فتح المبین» چشمش دچار موج گرفتگی ناشی از انفجار شد و چند روزی در بیمارستان بود. پس از بهبودی دوباره راهی جبهه شد و در واحد تخریب قرارگاه کربلا مشغول شد. به همین علت در بیشتر عملیاتها شرکت داشت. در عملیات «والفجر ۳» در غرب کشور از ناحیه کتف و بازو مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
فرمانده تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) میدانست خانواده دقیقی دو شهید تقدیم کردهاند. به خاطر این موضوع به بچهها سفارش کرد که خیلی مواظب مجتبی باشند. بچهها برای شناسایی یک شب در میان جلو میرفتند.
یک رزمنده دوران دفاع مقدس گفت:کار با مجاهدین و نیروهای عراقی آسان نبود چرا که از صنوف مختلف با تنوع فرهنگی، سیاسی و اخلاقی بودند اما، عراقیها هرگاه به مشکل بر میخوردند به شهید دقایقی رجوع میکردند و همه او را قبول داشتند و حول محورش جمع میشدند.
برادر سردار شهید مدافع سلامت دکتر «محمود قاسمپور» ضمن تشریح زندگی و مجاهدتهای برادر شهید خود، به روایت خواب عجیب این شهید والامقام که موجب بهبودی جراحت وی شد، پرداخت.
پدر شهید زین الدین گفت: پسرم همان روزهایی که میخواست برای ادامه تحصیل و حضور امام خمینی (ره) به فرانسه برود، به دیدار امام رفته بود و ایشان گفته بودند ایران به وجود شما جوانها نیاز دارد.
حجتالاسلام سیدرمضان منتظری با آغاز تجاوز دشمن بعثی به میهن اسلامی به جبههها شتافت و ابتدا در قالب ستاد جنگهای نامنظم تحت فرماندهی شهید دکتر چمران در عملیات شکست حصر و آزادسازی سوسنگرد به عنوان «آرپی جی» زن مشارکتی فعالانه داشت.
فرمانده قرارگاه عملیاتی ثامنالائمه (ع) در سپاه پاسداران خاطره شهید تکاوری را در عملیات والفجر یک روایت کرد که شهادتش باعث ایجاد انگیزه و روحیه مضاعف در رزمندگان شد.