دونفر در محفلی یکساعت بدون آنکه یک کلمه حرف بزنند روبروی هم نشسته بودند! بعد از آن، یکی از آنها گفت؛ حالا یکساعت دیگر هم درباره یک موضوع دیگر ساکت باشیم و به همدیگر نگاه کنیم؟!
یکی از مسافران هواپیما به دستشویی رفت، آدم شکمویی روی صندلی او نشست و غذای او را خورد! مسافر که برگشت به یارو گفت؛ چرا سر جای من نشستهای؟ چرا غذایم را خوردهای؟ یارو گفت؛ فکر کردم پیاده شدهای!