به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، اولین جلسه از فصل هفتم پاتوق فیلم کوتاه روز گذشته دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه با نمایش فیلمهایکوتاه داستانی «ماسک» بهکارگردانی نوا رضوانی، «کپسول» بهکارگردانی امیر پذیرفته، «گناه» بهکارگردانی ابوالفضل عزیزی و انیمیشن کوتاه «پیش از بهشت» بهکارگردانی احمد حیدریان در پردیس سینمایی چارسو برگزار شد و پس از نمایش این آثار نقد و بررسی آنها با حضور مسعود فراستی منتقد سینما صورت گرفت.
در ابتدا فیلم کوتاه «ماسک» نقد و بررسی شد که نوا رضوانی کارگردان این اثر اظهار کرد: این فیلم درباره دختری است که به خاطر دوست پسرش کاری میکند که مایل به انجام آن نیست، فکر میکنم دغدغه امروز درصدی از زنهای جامعه ما همین است، زنهایی که به دلیل برخی تقاضاهای مردان به این سمت میروند و دچار آسیب میشوند. به طور کلی کارهای من اجتماعی هستند و بر مسایل زنان تمرکز دارند چون دنیای زنها را میشناسم گرچه فمینیست رادیکال نیستم اما جهان زنان را میشناسم. باید بگویم یک جو رادیکالی در حوزه زنان و فمینیسم وجود دارد که من برخی رویکردهای آن را قبول ندارم.
سپس مسعود فراستی درباره این فیلم کوتاه بیان کرد: من خیلی اهل «موضوع» نیستم. اینکه برخی میگویند موضوع من شخصی است و یا اجتماعی را نمیفهمم. موضوع بزرگ و کوچک را هم نمیشناسم. چون معتقدم اگر هر موضوعی در فرم هر فیلمی جاگیر شود درست کار کرده در غیر این صورت فیلمساز کارش را درست انجام نداده است. شاید فکر میکنید برای فیلم کوتاه، صحبت از فرم حرف زیادی است، اما میتوانم فیلمهای زیادی را در سینمای جهان معرفی کنم که اتفاقاً فرمیک هستند. فیلم کوتاه اساساً تجربه فرم است. اینکه میگویم «تجربه فرم» منظورم تجربه تکنیک نیست، چون قرار است ما ایده خودمان را باورپذیر کنیم؛ یعنی فرمیک کنیم. در یک فیلم پاسخ به «چه؟» برای من مهم نیست، بلکه باید فیلم در «چگونه؟» حل شود. اگر بهترین شعارهای عالم را هم در فیلم بنویسید، نمیتواند من را فریب بدهد چون شعار باید تبدیل به اثر شود، در غیر این صورت حرف بیرون از متن میزند.
وی افزود: شاگردان من خیلی اهل فیلم کوتاه هستند. مثلاً میگویند ما یک موضوع اجتماعی داریم که در واقع با ساخت آن میتوانیم رسالت اجتماعی خودمان را به جا بیاوریم، اما من عبارت «رسالت اجتماعی» را نمیفهمم، اصلاً این امر را چه کسی برای شما تعیین کرده است؟ یا یک چیز را باور دارید و بر مبنای آن فیلم میسازید یا نه، اگر باور دارید باید آن را در اثر باورپذیر کنید. مثالی میزنم؛ فرض کنید روح را قبول ندارید، کتاب «هملت» را میخوانید یا فیلمش را میبینید، در جایی میبینید هملت بعد از مرگ پدر، مدام پدر را میبیند، اگر این موضوع چه در کتاب و چه در فیلم به درستی اجرا شود، من باور میکنم که هملت روح پدر خود را میبیند، یعنی باور هملت را من هم باور میکنم. این باور کردن من شاید به من کمک کند که بعداً به روح باور پیدا کنم. پس مهم این است که باور فیلمساز را باور کنیم.
این منتقد سینما اظهار کرد: کسانی که اهل اندیشه و هنر هستند معمولاً کمتر معضلات دنیای مجازی را دارند، پس اگر معضلی، معضل جامعه است من فیلمساز باید آن معضل را تجربه کرده باشم؛ چه به صورت تجربه مستقیم و چه در کنار گوشم. با همه اینها من در دل «ماسک» هیچ تجربهای نمیبینم، آن را در اثر باور نمیکنم. فیلمساز سوژه را زندگی نکرده است که اگر زندگی کرده باشد، لحظهای به فرم میرسد، لحظهای مکث میکند و…. من باید این کلنجار درونی را تجربه کنم. اما هیچ کلنجار درونی در فیلم وجود ندارد. این فشار یا پذیرش نظر را در فیلم نمیبینم، هیچکدام در فیلم درنیامده است. انتهای فیلم هم باز باز باز است، از جنس این پایان بازهایی که اصغر فرهادی دارد و البته هیچی بلد نیست! پدیدهای باز میشود که اول بسته باشد. ضمن اینکه همانطور که گفتم ایده باید به «چگونه؟» برسد اما اثر اجازه این کار را نمیدهد و تلنگری نمیزند.
وی ادامه داد: شخصیت مرد فیلم هم اصلاً مرد نیست، معلوم نیست چیست، من باور نمیکنم که این مرد بتواند به آن دختر موضوعی را تحمیل کرده باشد، مرد قصه بد انتخاب شده است، ما در اینجا یک مرد کنشمند قلدر میخواهیم. او از لحظهای که در ماشین مینشیند همینگونه است.
فراستی در ادامه گفت: میبینید که فیلم را تا انتها دیدهام، اینقدر اتهام نزنید فیلم را تا ته نمیبینم! این را هم باید بگویم که فیلم کوتاه، سکوی پرش به فیلم بلند نیست بلکه خودش موجود مستقلی است.
سپس رضوانی بهعنوان کارگردان «ماسک» در پاسخ به نقدهای فراستی توضیح داد: درباره اینکه گفتید شخصیت پسر فیلم باید مرد باشد، باید بگویم نکته این است که او اگر مرد بود و شخصیت مستقلی داشت، اصلاً آنچه که میخواستیم درنمیآمد، اتفاقاً من میخواستم شخصیت بیهویت را نشان بدهم. یعنی درست همین برداشتی را که آقای فراستی داشت، میخواستم و خوشحالم که چنین برداشتی را داشتند.
فراستی اما گفت: او نه تنها مرد نیست، که هیچی نیست. اصلاً اگر کسی به واقع مرد یا زن نباشد، هیچ چیزی نیست. به نظرم اینکه برخی میگویند ما همه ابتدا انسانیم و در مرتبه بعد زن و مرد غلط است، انسان بودن ما از پس جنسیت ماست.
در بخش دیگری از این جلسه مسعود فراستی در پاسخ به این صحبت مجری که عنوان کرد انجمن به دنبال عدالت فرهنگی در کشور است، گفت: قبل از کرونا به جشنوارهای دعوت شدم که سه کلاس مفصل برای من ترتیب داده بودند، در آنجا بچههای انجمن سینمای جوانان را دیدم که یک کتاب نداشتند بخوانند و این شرمآور است، آنها دستگاه فیلمبرداری نداشتند و این قضیه فاجعه است، بودجه سینمای جوان کرمان در چهار سال پیش ده میلیون بوده پس ذکر عدالت فرهنگی یک شوخی است.
سپس و در ادامه جلسه، نوبت به نقد و بررسی فیلم کوتاه «کپسول» ساخته امیر پذیرفته رسید. پذیرفته درباره فیلمش اظهار کرد: من سالها پیش فوتبال بازی میکردم، فوتبال را خیلی دوست داشتم و حتی به یک تیم حرفهای دعوت شدم اما اتفاقات سال ۸۸ رخ داد. آن زمان هنوز ۱۸ سالم نشده بود و مجبور شدم آن را ادامه ندهم اما همچنان دنیای فوتبال برایم عجیب و غریب بود، بنابراین دوست داشتم این فیلم را برای آن دسته از همسالانم بسازم که با وجود همه مشکلات تلاش کردند به هدفشان برسند، شخصیت فیلم هم یک هدف داشت و دوست داشت هر طور شده به آن برسد.
فراستی در نقد این فیلم و درباره دنیای آن بیان کرد: من در این فیلم «دنیایی» ندیدم! نفهمیدم کارکرد کپسول در فیلم چیست. «کپسول» خیلی فیلم بدی است. اینکه شما تجربه فوتبال داشتید دلیل نمیشود فیلم بسازید، من هم چنین تجربهای داشتهام، حتی اینکه از تجربه فوتبالی که داشتید میخواهید به چنین جمعبندی برسید را هم نمیفهمم. پسر فیلم و پدر فاشیستش را نمیفهمم، این خشونت پدر از کجا میآید؟ پدر را چنان دژخیم تصویر کردهاید که هرکسی جلویش باشد، میبازد! تصویر چنین پدری توهین است، منطق شخصیت برای من باورپذیر نشده است. ما باید چند ثانیه خلوت او را میدیدیم تا متوجه این میزان خشونت میشدیم، ضد قهرمان وقتی انقدر کارتونی باشد، قهرمان هم همانطور میشود، اصلاً در این فیلم کپسولها و در انتها ریختن آنها یعنی چه؟ ضمن اینکه من این پسر را مطلقاً نمیفهمم، او مثل همه به فوتبال علاقه دارد علاقه خاص و ویژهای از او نمیبینم، اصلاً در این فیلم انگیزه ساخته نمیشود.
پذیرفته در پاسخ گفت: داستان «کپسول» واقعی نبود اما من به عینه شاهدش بودم. درواقع موضوع ابتدایی فیلم حاصل زیست من بود.
فراستی در پاسخ اظهار کرد: همه میگویند این فیلم تجربه زیسته ما بوده است، آیا کافی است که شما چیزی را در کودکی دیده باشید و آن را تبدیل به فیلم کنید؟
پذیرفته پاسخ داد: اگر فکر میکردم نمیشود، آن را نمیساختم.
فراستی هم مطرح کرد: تو درواقع کودکی خود را در لانگ شات میبینی در حالی که حس در لانگ شات جواب نمیدهد. تو باید دوباره به سراغ بچههایی میرفتی که این موضوع در حال حاضر مسأله آنهاست نه اینکه بگویید این تجربه در جیب من است، تجربه موقعی تبدیل به فیلم میشود که غنی باشد، تجربه باید امروزی باشد.
بابک نوری بازیگر «کپسول» هم در بخشی از این نشست پشت تریبون آمد و بیان کرد: من خیلی آدم احساسی هستم و هر بار «کپسول» را دیدهام، بغض کردهام. زمانی که این نقش را بازی میکردم بارها با میلاد بازیگر نوجوان این فیلم بیرون از قاب صحبت کردم و گفتم متاسفم که به تو سیلی میزنم، میخواهم انقدر پدر بدی باشم که دیگر تجربه رومینا، سارا و... تکرار نشود.
وی در حالی که بغض کرده بود، اظهار کرد: باید بگویم پدر من بسیار خوب بود و میگفت به دنبال سینما و علایقت برو، بنابراین در این فیلم من میخواستم آدم بد باشم.
فراستی در واکنش به بغض و صحبتهای بابک نوری توضیح داد: عیب همین جاست، او نمیتواند بد باشد، او که احساسش در دستش است نمیتواند بد باشد. حتی یادآوری آن لحظه حال این بازیگر را بد میکند، او میخواهد یک شخصیت بد عام را بسازد اما بد عام وجود ندارد، این یکی از بزرگترین معضلات سینمای ایران است. شما میخواهید مفهوم بسازید نه احساس که این اشکال است، سینما با مفهوم طرف نیست با حس خاص طرف است. در غیر این صورت فیلم شما کاریکاتوری میشود. شما فیلم «پدرسالار» ایتالیایی را ببینید تا متوجه شوید چقدر پدر بدی است، حتی برگمان هم بلد نیست پدر فیلمش را بسازد. ولی بلد است مادر را تصویر کند، بلد است تمام زنانی را که در زندگی دیده است، بسازد. بنابراین شما از پس یک انسان خاص خوب یا بد میتوانید مخاطب را به مسأله نزدیک کنید نه از طریق یک فصل مشترک آنها.
نوری هم پاسخ داد: امیر پذیرفته روی کارش خیلی وسواس دارد، یادم است ما ده روز زودتر به لوکیشن رفتیم و در آن منطقه زندگی کردیم. من داستان زندگی آقای فراستی و تحصیلاتش در خارج از کشور را میدانم، میدانم که پدر خوبی داشته است.
فراستی در واکنش به این جمله بیان کرد: اما پدرم یک قران پول به من نداد، چون اصلاً پول نداشت.
پذیرفته در ادامه مطرح کرد: پدر و مادرم همیشه پشتم بودند این چیزی که در فیلم میبینید زندگی شخصی من نبود اما به عینه این ماجراها را دیدم، «کپسول» حاصل همه دانش نداشته من بوده است اما امیدوارم در فیلمهای بعدی جبران کنم.
فراستی هم عنوان کرد: ما دانش نداشته نمیخواهیم، مگر ما در عرصه علم و فلسفهایم؟ ما حس میخواهیم.
وی در ادامه گفت: تکنیک امر خودآگاه است یعنی آن را در کلاس هم میشود یاد گرفت، مثلاً کیارستمی میگفت تکنیک را مثل خیاطی و گلدوزی میشود در کلاس یاد گرفت که به او گفتم چرا نرفتی یاد بگیری؟ پس تکنیک مقدمه یک کار است.
سپس فیلم کوتاه «گناه» مورد نقد و بررسی قرار و گرفت که ابوالفضل عزیزی کارگردان این اثر بیان کرد: «گناه» درگیری شخصی خودم با مسأله بوده است.
مسعود فراستی درباره «گناه» توضیح داد: فیلم خیلی بد نبود، درواقع فیلم حرف دهنش را کمی میفهمد و اضافهگویی نمیکند اما کم حرف میزند، مثلاً ما باید در فیلم تضاد بین قاتل و مقتول را میفهمیدیم اما نفهمیدیم، جا داشت فیلم ۴۵ دقیقه میشد، اصلاً موضوع در اثر پرت نیست. با این حال برخی سکانسها درنیامده است. زمانی که شخصیت قرآن را از جیبش درمیآورد باید آن را در کلوزآپ ببینیم، حتی برای آن مخاطبی که به این کتاب آسمانی اعتقاد ندارد باید کاری کنیم که بفهمد شخصیت فیلم ما به این کتاب معتقد است.
عزیزی در پاسخ گفت: خودم هم متوجه این موضوع شدم.
فراستی مطرح کرد: تو از این ترسیدی که مخاطب را از دست بدهی، تجربه غنی داشتی، تکنیک را بلدی، به جز دوربین روی دست که نمیدانم چرا استفاده کردی. این میتوانست یک تجربه کاملاً جدی باشد اما فیلم هدر شده است، «گناه» میتوانست یک فیلم خوب شود.
این منتقد سینما در بخش نقد و بررسی فیلم کوتاه «پیش از بهشت» ساخته احمد حیدریان عنوان کرد: این فیلم اصلاً مسأله فلسطین را ندارد من نمیگویم یک اثر باید «زنده باد فلسطین» را داشته باشد اما فیلمی که بحث فلسطین را ندارد، نباید آن شعارها را در انتها بنویسد.
فراستی خطاب به حیدریان گفت: به نظرم برای خوشآمد حوزه هنری آن شعارها را گذاشتهای، شاید هم آنها خودشان اضافه کردند کسی که ضد اسراییل است و فیلم میسازد ابتدا باید سینما را یاد بگیرد. اما این فیلم خیلی توهینآمیز است.
وی ادامه داد: بخش نقاشی روی دیوار در این فیلم خوب است، حیف است کسی که بلد است آن نقاشی روی دیوار را بسازد آن کاراکتر مرد را به تصویر بکشد. در این فیلم همه چیز روی هواست به جز آن دیوار و آن نقاشیها، فیلم حتی آنها را هم نابود کرده است، گاهی تضادهای خوبی دارد اما خشونتی که به نقاش تحمیل میکند آن را از بین میبرد. نکته بعدی اینکه مرگ بر کلوزآپ، حتی برگمان هم گاهی در کلوزآپ اشتباه کرده است، کلوزآپ واقعاً بلدی میخواهد، مدیوم بس است، پا را فراتر نگذارید، آماده دریافت حسی شوید، حس را برجسته کنید و صیقل بدهید من از آن طریق به شما نزدیک میشوم، حسهای انسانی با هنر تیز میشوند. این باید راهنمای ما در هر پلانی باشد، اثر باید به باور بازیگر و از طریق آن به مخاطب برسد. آنقدر در دادن کلوز آپ خسیس باشید که وقتی کلوزآپ میدهید با جان و دل بپذیرم.
حیدریان هم گفت: در توصیف کاراکتر مرد اسراییلی باید بگویم دوست داشتم او پر از بلاهت باشد، خیکی باشد، تضادی بین دیوار و او باشد، البته او یک اسراییلی وحشی نیست، من شهروند خلق کردم نه سیاستمدار. به این فکر کرده بودم اما سوالم از شما این است که باید چه میکردم که کاراکتر من بهتر شود؟
فراستی در پایان: این کارهایی را که در فیلم کردی، نباید میکردی! کلوزآپ های احمقانه فیلم را باورپذیر نمیکند. واقعاً فیلم شما مقواست، در فیلم باید شخصیت دربیاید تا حمله او به دیوار هم دربیاید، با این حال آن سکانس میخ زدن به دیوار خوب بود، آن شعارهای ته فیلم را هم پاک کن چون دفعه بعدی به تو رحم نمیکنم، به حوزه هم بگو آن شعارها را الحاق نکند.