به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، چشم انداز تقابل آمریکا و چین در تایوان و تاثیرات آن بر نظم نوین جهانی با حضور مهدی خورسند، کارشناس مسائل چین و اوراسیا، ثمانه اکوان کارشناس مسائل بین الملل و پژوهشگر مسائل آمریکا و ابوالفضل بازرگان کارشناس مسائل بین الملل و از سوی بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
اکوان، کارشناس مسائل بین الملل و پژوهشگر مسائل آمریکا در این نشست گفت: سیاست نگاه به شرق طی ۱۰ سال اخیر جزء سیاست خارجه خیلی از کشورها بوده است؛ یعنی نه تنها آمریکا بلکه کشورهای منطقه، خود ایران و سایر کشورهای جهان نیز این سیاست را آغاز کردند؛ چرا که این سیاست از لحاظ اقتصادی و همچنین مسائل استراتژیک و ژئواستراتژیک، سیاست خوبی برای تامین منافع ملّی خیلی از کشورها است.
وی افزود: چین تعامل اقتصادی خود با سایر کشورها را منوط به داشتن فعالیت نظامی در آن کشورها و یا دخالت در سیاست داخلی آنها نکرده است؛ در حالی که آمریکا و کشورهای اروپایی معمولاً اینگونه هستند و ضمانت روابط خود با کشورها را همین دخالتها میدانند. به همین خاطر خیلی از کشورها ترجیح میدهند که با چین وارد تعامل اقتصادی و حتی سیاسی شوند.
اکوان بیان کرد: زمانی که آمریکا تمرکز خود را بر روی غرب آسیا قرار داده بود، چین در آن سر دنیا بی سر و صدا به دنبال رشد اقتصادی خود بوده است، بنابراین در چنین شرایطی سیاست نگاه به شرق آمریکا تمرکز بر روی چین به عنوان یک رقیب اقتصادی است.
وی افزود: آمریکاییها هشدار میدهند که چین در سالهای ۲۰۲۲ تا ۲۰۳۰ رشد اقتصادی آمریکا را رد میکند، اما برخی کارشناسان آمریکایی عقیده دارند که رشد اقتصادی چین چند سالی است که بیشتر از رشد اقتصادی آمریکا شده است اما چون سیاست چین این بوده است که در سکوت کامل قدرتگیری خودش را پیش ببرد، به همین دلیل با آمارها بازی میکند تا این رشد اقتصادی را کمتر از آمریکا نشان بدهد که از طرف آمریکا دچار مشکل نشود.
اکوان اظهار کرد: چین به غیر از اقتصاد در حوزه فناوریهای نوین، فضای سایبری و حتی هستهای، فعالیتهای خود را گسترش داده است؛ به خصوص در حوزه تسلیحات هستهای.بنابراین نوع نگاهی که آمریکا به شرق دارد، سیاست نگرانی به شرق است.
وی تصریح کرد: تایوان مثل اوکراین یک بهانه است و درگیریها نیز بیشتر از این پیش خواهد رفت، چرا که علی رغم اینکه چین به دنبال این است که درگیریها کاهش پیدا کند ولی آمریکا به دنبال این است که تکلیف خود را سریع با چین مشخص کند.
کارشناس مسائل بین الملل گفت: نحوه رفتار دو حزب آمریکا با چین به شدت با نحوه رفتارشان با کشورهایی مثل غرب آسیا متفاوت است، دموکراتها معمولا در حوزه غرب آسیا میگویند که درگیری نظامی نباشد و با تحریم و ابزارهای دیگر یک کشور را کنترل کنیم، اما جمهوری خواهان به جنگ در کشورهای مسلمان و ... اعتقاد دارند، ولی درمورد چین برعکس شده است؛ به صورتی که ترامپ جنگ تجاری را راه انداخت ولی دموکراتها ظاهرا به شدت موافق درگیری نظامی هستند. به این دلیل که معتقدند در حوزه مقابله با چین، توان رویارویی اقتصادی وجود ندارد و چون نقطه قوت خود را در حوزه نظامی میدانند از این حوزه وارد میشوند.
اکوان افزود: اگر سیاستها بیشتر تهاجمی پیش برود، اتفاقا به ضرر آمریکا است چرا که با توجه به جنگ اوکراین وارد فازی میشویم که دو قسمت شرق و غرب از هم جدا میشوند و یک خط قرمزی دنیا را تقسیم میکند و آن زمان آمریکا و اروپا باید ببینند که آیا توان رویارویی با آسیا و قسمتهایی که چین در آنها حضور و نفوذ اقتصادی دارد رو دارند یا نه.
وی بیان کرد: اگر رویارویی چین و آمریکا در تایوان به نتیجه نرسد، به شدت وارد حوزه آفریقا میشوند. اخبار منتشره در این مدت نیز مبنی بر همین است که در آن شرایط این دو، آفریقا را به زمین نیابتی رویارویی خود تبدیل میکنند.
اکوان اضافه کرد: به نقل از یک مقاله، رویارویی آمریکا و چین و روسیه اصلا یک رویارویی ایدئولوژیک نیست، اتفاقا چین از نظام لیبرال دموکراسی غربی و نظام لیبرالیسم غربی بهترین استفاده را برده است. هر کشور از مزایای هر ایدئولوژی استفاده خاص خودش را کرده است.
مهدی خورسند، کارشناس مسائل چین و اوراسیا نیز گفت: بعد از جنگ جهانی دوم، چینیها برای دستیابی به رویای چین واحد سعی کردند از طریق حضور فعال در فضای بینالملل تنشهای خود را با غربیها کم کرده و به این رویا دست پیدا کنند؛ اما این تلاشها ناکام ماند و نتوانستند به تایوان فشار بیاورند بنابراین اقداماتشان را از طریق رشد اقتصادی پیش بردند.
وی افزود: پس از ۱۹۹۱ نظم تک قطبی در جهان برقرار بود اما تلاشهای اقتصادی چین، برای آمریکا، نگرانیهایی در زمینه تصرف جایگاهش به وجود آورد.️ آمریکا نیز حربههای گوناگونی از جمله ادغام این قدرتها در نظام بینالملل را در پیش میگیرد و تلاش میکند با تغییر تمرکز از راهبرد آسیا پاسیفیک به ایندو پاسیفیک، بر هند و استرالیا تاثیر گذاشته و منطقه را دچار ناامنی کند؛ اینگونه ضربه بزرگی به اقتصاد چین در شرق و دریای چین وارد میگردد.
خورسند اضافه کرد: چینیها به دودلیلِ "ارزش های اقتصادی تایوان" و"احیای غرور ملی" میخواهند رویای چین واحد را عملی کنند؛ زیرا تاکنون حزب کمونیست توانسته چین را به لبه اَبرقدرت بودن اقتصادی برساند. بنابراین برای تثبیت جایگاه خودش در چین، باید این روند را ادامه دهد. در این زمینه اگر چین بتواند موفق شود و الحاق تایوان را انجام دهد، شاهد گذار از نظم تک قطبی به سمت نظم چند قطبی در جهان هستیم .
وی افزود: چینیها در انواع حوزههای تکنولوژیکی، اقتصادی، صنایع غذایی و ... رشد کرده و توانسته نظم این موارد را در جهان در اختیار خود قرار دهند؛ پس تنها چارهی پیش روی آمریکا برای کنترل چین، ترتیب دادن جنگی فرسایشی است. این جنگ مثل جنگ جهانی دوم نخواهد بود اما پیشبینی میشود کشتههای زیادی بدهد. با این توصیفات احتمال وقوع جنگ قطعی است.
خورسند اظهار کرد: در انتخابات میان دورهای کنگره احتمال اینکه دولت دموکرات فضای اکثریت کنگره را از دست بدهد، بسیار زیاد است. مردم آمریکا همواره از رئیسجمهوری که برای منافع ملی آمریکا در جبهههای جنگ فعالیت میکند، حمایت ویژه ای میکنند. بنابراین آماده رویارویی و جنگ با چین هستند. این نگاه وجود دارد که دموکراتها و بایدن درگیر جنگی بشوند که تا قبل از ۲۰۲۴ جامعه آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد.
کارشناس مسائل بین الملل گفت: با توجه به در هم تنیدگیای که اقتصاد چین و آمریکا با هم دارند، بعید است که آمریکا به سراغ تحریمهای گسترده برود. زیرا چین امروز یکی از بزرگترین طلبکاران و شرکای آمریکا است و آمریکاییها به صنعت چین وابستهاند. هم جامعه جهانی و هم چین به یکدیگر نیاز دارند. ️شاید جامعه جهانی چین هراسی را بپذیرد. اما در چرخه و فرآیند تجاری دنیا اتفاقی نخواهد افتاد.
وی افزود: روسیه در منطقه آسیای مرکزی، قفقاز و حوزه اوراسیا برای خودش یک لایه اول امنیتی و استراتژیک تعریف کرده که در این منطقه هر کسی بخواهد ورود پیدا بکند باید بزرگتری روسیه را بپذیرد. اما چینیها منافع اقتصادیای در این منطقه دارند که شاید موجب جدایی بازیگران آسیای مرکزی، قفقاز از سیاستهای روسیه بشود.ه مین الان قزاقستان و ترکمنستان، مسیر جدایی خودشان را از روسیه پساجنگ اوکراین آغاز کردهاند و روسیه با آنها دچار چالش است.
خورسند بیان کرد: روسیه و چین هرگز به عنوان قدرت مطلق و برتر، ایران را نخواهند پذیرفت. اگر بخواهیم رابطه این سه کشور را فارغ از جنگ هژمونیک نگاه کنیم، قابل جمع پذیری نیستند. نظم شرقیای که گاهاً با خوش بینی از آن سخن میگویند بسیار خطرناک است و ما نباید وارد آن شویم. ایران همواره توانسته از تنهایی استراتژیکی و استقلال خودش منافع بیشتری ببرد. در جنگ بزرگ ژئوپولیتیک، ایران، روسیه و چین تنها از جهت اهداف مشترکشان در راستای مقابله با نظم تک قطبی جهان با یکدیگر قابل جمع پذیریاند و برای آینده ایران و روسیه مناسب است که در آن جنگ حضور پیدا کنند تا از این نظم تک قطبی عبور کنیم.
ابوالفضل بازرگان، کارشناس مسائل بینالملل نیز گفت: مسئله چین برای آمریکا با مسئله روسیه برای آمریکا شباهتها و تفاوتهایی دارد. رابطه آمریکا با چین در طول تاریخ مخصوصاً در طی جنگ جهانی اول تیره بوده است، اما زمانی که چین هستهای میشود، درواقع تبدیل به قدرت بالقوه میگردد. همچنین آمریکا از ترس اتحاد چین و شوروی سعی میکند روابط خوبی را با چین برقرار کند، علاوه بر آن نگاه آمریکا به چین همواره نگاه به یک تهدید بالقوه بودهاست، چون چین اکثر معیارها را از لحاظ جمعیت، ژئوپلیتیک، ایدئولوژی و به نوعی نشانههای تبدیل شدن به قدرت را داشته است، به همین دلیل آمریکا ارتباط خود را با چین افزایش داد و آن را مجذوب لیبرال دموکراسی خود کردهاست.
وی افزود: تنشهای تایوان و بحران دریایی چین از دههی ۹۰ میلادی شروع شده است و این اتفاقات مربوط به امروز نیست. چین نهادها و رژیمهای بینالمللی ساختهشده توسط آمریکا را مورد استفاده قرار داد و به اصطلاح موازنهسازی داخلی کرد. به تعبیری دیگر خودش را از داخل قوی کرد به جای آن که موازنه سازی خارجی کند.
بازرگان بیان کرد: شرط تهدید شدن یک بازیگر خارجی برای هژمون فقط اقتصاد نیست. اقتصاد خیلی مهم است اما شرط کافی نیست و جدال در این مورد بر سر نظم است نه منافع.
با این اوصاف هنگامی که دولتی قدرت نداشته باشد نمیتواند ساختار توزیع قدرت را تغییر بدهد، حتی اگر ساختار توزیع قدرت تک قطبی باشد. در واقع اگر دولتی دارای قوی ترین اقتصاد دنیا هم باشد اما فاقد قدرت باشد، باز آن نظام دوقطبی نمیشود؛ همانند آلمان و ژاپن که علیرغم اقتصاد قوی، تهدیدی برای نظام تک قطبی نبودند چون قدرت محدودی داشتند. مضاف بر این شرط تهدید شدن یک بازیگر خارجی برای هژمون این است که دولتی خواهان وضع موجود یا دولتی تجدیدنظرطلب باشد که با توجه به این دو شرط، چین کاندیدای خیلی مهمی برای تغییر نظم آمریکایی دنیاست.
وی افزود: تغییر نظم دو وجه دارد یک وجه مربوط به قطبیت است؛ یعنی چند قطب داریم و چه کسی قطب است. همچنین ابزارها، ارزشها، هنجارها، نهادها و قواعد بینالمللی هم نظم را تشکیل میدهند. بر این اساس تهدید چین به وجه ابتدایی نظم برمیگردد. چین خواستار حفظ وضع موجود است اما در عین حال میخواهد خودش هم یک قطب باشد، یعنی فقط آمریکا نباشد، بلکه یک الگوی موازنه قوا برقرار شود. به همین خاطر آمریکا برای اینکه ساختار توزیع قدرت، از موازنه قوا به هژمونی چین تبدیل نشود، میخواهد ساز و کارهای بین المللیای که خودش بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آورده و چین نیز از آن استفاده کرده است و رشد پیدا کرده است را بر هم بزند؛ چون این سازوکار دیگر به نفع آمریکا نیست، بلکه رقیبان ایالات متحده دارند از آن سوءاستفاده میکنند.
کارشناس مسائل بین الملل گفت: آمریکا خواهان دو قطبی کردن دنیا است. اما نه دو قطبی مسالمت آمیز؛ بلکه به صورتی که رقیبش را وادار به تعیین دوست و دشمن یا تحریم در آن بکند یا کشورهای دیگر را وادار به انتخاب بین دموکراسی و تمامیت خواهی بکند. آمریکا میخواهد برای چین هزینه ایجاد کند، مشابه همان کاری که با روسیه کرد به طوری روسیه مجبور به انتخاب دوست و دشمن شد.
بازرگان بیان کرد: چین در عین حال که میخواهد اَبرقدرت باشد اما نمیخواهد از نصف اقتصاد دنیا حذف شود، و از آن طرف آمریکا نیز میداند که نمیتواند به تنهایی این کار را بکند، چون خودش هم به چالش کشیده میشود؛ به همین خاطر بهترین کار برای آمریکا مهار ژئوپلیتیک یعنی ایجاد جنگ و تهدید برای چین است. بنابراین آمریکا خواستار کاهش سرعت رشد چین است اما نمیتواند به طور کامل باعث جلوگیری از این رشد بشود.