به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، یک جامعه لزوما" در نفی دیگری نیست که میتواند تعینی داشته باشد (آنچنان که هگل میگوید)، بلکه میتواند در اثبات خویش نیز نامتعین بوده و همواره در حال صیروریت باشد (آنچنان که دلوز با الهام از اسپینوزا و برگسون معتقد بود). برای آن که هر جامعه تفاوت خود را همواره تکرار کند، نیاز است تا ارزشها نه به مثابه کیفیات ثابت بلکه به عنوان امکانهای هستی در صحنه حاضر شوند.
وقتی به سراغ هستی ایرانی میرویم این عدم تعین و تفاوت وجوه ویژه خود را دارند، اما نه به مثابه کیفیات ثابت بلکه به مثابهی در جهان بودنی متمایز که همیشه در حال دگرگون شدن است. در این هستی ایرانی، ارزشی وجود دارد که حتی نام ثابتی نمیتوان برای آن حک کرد، بلکه همچون قید در جمله ظهور میکند. این ارزش مشدد است، یعنی برای آنکه تفاوتی وجود داشته باشد میان احکام تفاوت میگذارد. این تفاوت صرفا کمی نیست و صرفا کیفی نیست، بلکه میتواند آنها را دربر داشته باشد.
این ارزش با نام حب به امام سوم شیعیان شناخته میشود. اما ارزش مذکورتنها ناظر نیست به یک علاقه صرف که در برابر بی علاقگی شناخته میشود، بلکه آن تعاریف متکثری به خود میگیرد که میتواند مبارزه در برابر دشمن، آزادگی، عشق، دوستی، و بسیاری امور اخلاقی را در خود جای دهد. از این رو ارزشی است پدیدآورنده یا ممکن کنندهی اخلاق. از طریق حب حسین (ع) است که اخلاقی ویژه ظاهر میشود و تفاوتی درون ماندگار در عصر غلبهی منقاد کنندهی سرمایه داری نمادین میشود.
نمود این ارزشها به ایامی خاص محدود نیست، گرچه اوج آن در ایام اربعین حسینی است. اربعین حسینی در یک حرکت دسته جمعی توانسته آنچنان درون ماندگار شود که هستی را لبریز کند و به واسطهی ایجاد تفاوتی در حال صیروریت برای یک و حتی چندین ملت هویتی متمایز ایجاد کند. امروزه ارزش حب حسین در اجتماع پیاده روی حسینی به یک منطق خاص بدل گشته است. در این منطق با عقلانیت ابزاری، سود و زیانهای شخصی، با دیگر بودگی و با انقیاد سر و کار نداریم، بلکه همهی اینها رنگ میبازند و افراد تبدیل میشوند به کُنشگران اصلی زمان - مکان.
در یک خودبودگی متعین نهیلیسم فرجام کار خواهد بود، اما در یک نهیلیسم بسیط، چون تاسوعا و عاشورای حسینی و یا در اربعین فرد از دنیا و عناصر منقاد کنندهی آن خالی میشود. او در عین خالی شدن، از طریق عشق به حسین از نو پُر میشود. نه در یک کنش فردی فراخود، بلکه در یک حرکت دسته جمعی درون بوده، هر فرد به عنوان یک سوژه در برابر هر قدرت استثمارگری، در برابر هر نوع ظلمی قیام میکند و آزادی را شرط وجودی خود میداند. "آزادی از" برای او اهمیت نخواهد داشت، او "آزادی در" را دنبال میکند. در این شکل دوم آزادی به امری عملی بدل میشود و از انتزاعیات مدرنیسم در میگذرد.
حب الحسین یجمعنا به این حقیقت اشاره دارد که عشق به حسین دارای یک منطق دیفرانسیل است. در این منطق عشق پدیدهای زایا است؛ همچون دور هرمنوتیکی خود را به وجود میآورد و تداوم میبخشد. این دوست داشتن از طریق این تکرار و نوُ شدن هم عرض با سیاست است. سیاست به عنوان یک نوُ کردن بی وقفهی هستی آن گاه که با شور و عشق حسینی در هم میآمیزد، آنچنان قدرتی مییابد که حتی میتواند بزرگترین قدرتها را به زانو در آورد. اتفاقی نیست که ایستادگی دولت انقلابی در برابر زیاده خواهی قدرت هایی، چون آمریکا و تروییکای اروپایی در این روزها با اجتماع عظیم حسینی باز تولید کنندهی ارزشهایی منحصر به فرد در جهان اند. در واقع عشق به حسین میتواند مکانیسم هر دولت اسلامی باشد و به کارآمدی و توفیق دولت انجامد.
در این شرایط آن چه ضروری است بازگذاشتن عرصه برای این کُنشگران است تا به سامان مندی عرصههای مختلف جامعه بپردازند. انها در این "هم بودگی" از جناح بندیهای سیاسی فراتر رفته، منافع جمعی را بر منافع فردی برتری داده، حمایت از مظلوم را سرلوحهی کار خود قرار داده، به احیای سنت امر به معروف و نهی از منکر پرداخته و آزادگی را شرط وجودی خود میدانند. آنها به عرصههای مختلف به عنوان عرصهی جهاد مینگرند و از این رو به عنوان جهاد گران در صدد تغییر اوضاع بر میآیند تا بهبود شرایط زیستن را ممکن کنند. اگر این منطق بر روابط میان نیروهای اجتماعی غالب شود، ایران هم چنان که اثرگذاری خود در جهان را افزایش میدهد، همچنین میتواند بیش از پیش به الگویی برای همهی مسلمانان جهان تبدیل شود.
محمود عزیزی تابش