به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، صدای اذان ظهر که بلند میشود، مسجد کمکم شلوغ میشود و دانشجویان از گوشه و کنار خودشان را به نماز جماعت میرسانند. کنار درب ورودی مسجد را سیاهپوش کردهاند به همراه شمع و عکسهایی از شهدای شاهچراغ.
بعد از نماز، همه جلوی مسجد جمع میشوند و دستهی عزاداری حرکت میکند. پلاکاردها و عکسهایی از صحنههای خونین شاهچراغ و محکومیت اغتشاشات در دستان افراد دیده میشود...
«عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز
هرکسی ایرانیه، صاحب عزاست امروز»
«موجیم که آسودگی ما عدم ماست
جمهوری اسلامی ایران حرم ماست»
«داعش به چراغ سبزتان هار شده
از این همه خون چگونه خواهید گذشت»
صدای مداحی فضا را پر کرده است.
و ندای لبیک یا حسین.
دلها سوخته و قلبها آتش گرفته است و شعلههایش در مشتهای گره شده و کلمات کوبنده، زبانه میکشد. این غم، ما را به کنج اندوه و افسردگی نبرده است؛ بلکه روح دادخواهی و انتقام را هشیارتر کرده و ما را به میدان کشانده است! کآشوب در تمامی ذرّات عالم است.
پردهی دوم
در نقطهی دیگری از دانشگاه اما، عدهای به بهانهی اعتراض و آزادیخواهی، روبهروی سلف دانشجویی جمع میشوند. ادعاها و شعارهای تکراری که بیریشهبودنشان بارها اثبات شده و نتیجهای جز سیراب کردن دشمنان تشنهبهخون ایرانمان ندارد! که مصداق عینی آن، حادثهی شاهچراغ است.
این جماعت گویا، نه تنها چشمهایشان را به روی دروغین بودن چهرهی حمایتکنندگانش بستهاند، بلکه نمیخواهند حتی خصومت دشمنترین دشمنان را باور کنند که نقابی هم به چهره ندارد و آشکارا امنیت ما را نشانه میگیرد!
فحاشی میکنند و کف میزنند و در رویای باطل خویش غرق شدهاند؛ معنای کلماتی، چون «آزادی»، «زندگی» و «زن» را که بر زبان میآورند، با عروسکهای وهمانگیز خلط کردهاند!
پردهی سوم
دستهی عزاداری وارد میدان اصلی دانشگاه میشود و به سمت سردر امامزاده عزیز علیهالسلام حرکت میکند؛ اما در میانهی راه با تجمع دانشجونماها مواجه میشود. دو جمعیت در مقابل هم قرار میگیرند.
یک حادثه، دو تاثیر متفاوت بر اذهان گذاشته است و شکاف بین این دو جمع را عمیقتر نمایان کرده است: آنان که خود را به خواب زده بودند، چشمانشان را بیشتر بر روی هم فشردند و بیشتر بر بغض و کینهی خویش افزودند؛ و آنان که قلب تپندهای داشتند و بیدار بودند، برخاستند و بر غیرت و معرفت خویش افزودند.
پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود
فریاد آزادیخواهی دانشجونماهای بهظاهر معترض، آمیخته به اهانت و کوتاهی در ادب است. پاسخ دانشجویانی که دسته عزاداری برپا کردهاند اینگونه است:
«چه کردید چه کردید؟
به جز توهین و تهدید»
«فتنهگر بیریشه
تهران دمشق نمیشه»
«براندازی شعار بود
خیلی تاثیرگذار بود»
یکی از معترضین عکس رهبر معظم انقلاب را به قصد اهانت به میان جمعیت میآورد و اینجاست که افرادی از دستهی مقابل، مانع او میشوند، اما پافشاری بر این اهانت، باعث ایجاد درگیری میشود.
این دستهی عزاداری که اینبار نه فقط از بسیج، بلکه فارغ از چارچوبهای تشکلی و مرزهای فکری و ارزشی، چه دانشجو، چه استاد چه کارمند، جمع آمدهاند و یکصدا، اغتشاشات بیاساس و برهم زدن امینت را محکوم میکنند.
این جمعِ یکصدا، میدان میگیرند و مداحی میخوانند و سینه میزنند:
«بذار حالا حالا نوکر شما باشم
لحظهی مرگم تو خاک کربلا باشم
من اصلا اومدم برات شهید بشم
تا تو قلب مادرت عزیز بشم...»
جمعیت معترض گویا تاب دیدن ندارد که از صحنه خارج میشود، اما این سینهزنی ادامه پیدا میکند و قوت قلب بچههای سیاهپوش و یکدل است!
دستهی عزاداری باز حرکت میکند و مسیر خودش را میرود. در ادامه، باز دو جمعیت در میدان اصلی دانشگاه به هم میرسند. شعارها با پرت کردن بطری از سمت معترضین همراه میشود.
در همین حین، یک خودرو با سرعت از کنار دختران انقلابی رد میشود و کمی جلوتر ترمز میزند. راننده که یکی از کارمندان دانشگاه است، با عصبانیت از ماشین پیاده میشود و ارّه در دست دارد! یک ارّهی دیگر نیز وقتی نمایان میشود که وی درب صندوق ماشین خود را باز میکند! این امر باعث ایجاد درگیری و زخمی شدن بچههای انقلابی میشود و سلاحهای مذکور نیز توسط حراست ضبط میشوند. شنیدهها حاکی از آن است که علت عصبانیت وی مربوط به بازکردن راه و عبور و خودرو بوده است!
پردهی چهارم
جمعیت معترض متفرق شدند و دانشجویان انقلابی به سمت مزار شهدا حرکت میکنند. در کنار شهدای گمنام و شهید تقی رضایی و در جوار حرم امامزاده عزیز علیهالسلام گرد هم میآیند و باز برای تجدید قوا و تجدید بیعت، مداحی و سینهزنی میکنند. گویا این عرض ادب و ارادت به اولیای خدا، نوعی یادآوری به تکتک ماست که کجا ایستادهایم و چه رسالتی داریم. فضای آرامش پس از طوفان، هوای عجیبی دارد. آسمان هم کمی ابری و گرفته است.
کاش زودتر برسد آن صبح قریب؛ که در آن «و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا...»