به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب متولد بهمن خاطرات اسفندیار قره باغی خواننده سرودهای حماسی انقلاب اسلامی که به تازگی به چاپ دوم رسیده بود حالا در فقدان اسفندیار قره باغی ارزشمندتر میشود. پرداختن به حوزه تاریخ شفاهی از دیرباز تاکنون یکی از ضعفهای ما در حوزه ادبیات بودهاست که این خلا در مورد اسفندیار قرهباغی با وجود منتشر شدن کتاب خاطراتش به همت روحالله رشیدی وجود نخواهد داشت. به مناسبت درگذشت این خواننده، خاطره او را در مورد چگونگی شکلگیری سرود «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» در ادامه از این کتاب میخوانیم.
«این سرود محصول شرایط خاصی است که در یکی دو سال اول پیروزی انقلاب بر کشور حاکم بود. آن روزها مهمترین موضوعی که همه در کشور دنبالش میکردند قضیۀ گروگانهای لانه جاسوسی آمریکا بود. آمریکا اوایل سال ۱۳۵۹ اعلام کرد که با ایران قطع رابطه میکند و وقتی این خبر منتشر شد پیام شورانگیزی از جانب حضرت امام ره صادر شد که نشان دهنده استقبال ایشان از قطع رابطه آمریکا با ایران بود با این برخورد مقتدرانه امام (ره) انگیزههای ضد آمریکایی در طیفهای مختلف مردم به اوج رسید. آنطور که بعداً از دوستان، شنیدم در همان ایام، آقای «احمدعلی راغب»، آقای «حمید سبزواری» و چند نفر دیگر از هنرمندان، به مناسبت ساخت سرود شهید مطهری خدمت امام میرسند و مورد قدردانی ایشان قرار میگیرند. آن روز و بعد از اتمام ملاقات با امام، «سید احمدآقا» ایده و پیشنهادی مبنی بر استفاده از قالب سرود و موسیقی در جهت افشای جنایات آمریکا به اعتبار مواضع امام ره به این دوستان میدهند و اینها هم استقبال کرده و بنای ساخت سرود را میگذارند. آقای سبزواری میرود سراغ سرودن شعر و بعد هم آقای راغب ملودی را مینویسد. «سید محمد میرزمانی» هم که در آن زمان جوان با استعداد و فعالی بود، ملودی را تنظیم میکند.
یک روز که در ساختمان رادیو در میدان ارک بودم اقای راغب آمد به اتاقم و توجه به فضای کلی شعر و سرود از من خواست تا سرود را من بخوانم دقیقاً موضوع ساخت سرود آمریکا ننگ به نیرنگ تو را با من در میان گذاشت. دقیقا بخاطر ندارم که اجرای سرود را به شخص یا اشخاص دیگری هم پیشنهاد داده بود یا نه، ولی نوعاً اینگونه کارهای حماسی را به من پیشنهاد میدادند. بدون اینکه شعر را ببینم و ملودی را بشنوم از پیشنهاد راغب استقبال کردم و، چون فرصت زیادی هم نداشتیم همان لحظه به اتفاق راغب رفتیم استودیو برای ضبط دوستانی که بنده را میشناسند و با من کار کرده اند میدانند که من زیاد با شعر کلنجار نمیروم و معمولاً شعر را برای اولین بار در استودیو میبینم و همان لحظه با توکل بر خدا ضبط را شروع میکنم.
رفتیم استودیو و شعر و ملودی را فقط یکی دو بار با راغب مرور کردیم و در عرض شاید ده دقیقه قسمت سلوی کار را که مربوط به من میشد خواندم؛ البته دقیق و درست و با حرارت بعد از اجرای من نوبت رسید به گروه کر؛ من در گروه کر هم خواندم. تعداد نفرات گروه کرده نفر بود و این تعداد برای کاری با آن مختصات کم بود؛ بنابراین چندین بار کار را اجرا کردیم تا حجم صدا را بالا ببریم. در کار نهایی صداها کنار هم آمدند. در واقع تمام مراحل ساخت این سرود از آغاز سرودن شعر تا نوشتن ملودی و تنظیم و اجرای آن در کمتر از ۴۸ ساعت انجام شد و سرود آماده پخش بود.
از استودیو که بیرون، آمدیم به آقای راغب گفتم: «احمد! باور کن این سرود حتی بیشتر از «ای ایران» غوغا میکند واقعا هم به این گفته خودم یقین داشتم چرا که حس میکردم نفرت و بیزاری از آمریکا در خون هر ایرانی وطن دوست موج میزند. خودم همیشه آمریکا را در ذهنم مثل یک مادر ناتنی تصور میکردم که دستش به مملکت ما دراز شده بود؛ انگیزه اصلی پذیرش خواندن این سرود با آن همه احساس و شور درونی از همان ذهنیت نشأت میگرفت. اعتقادم بر این است که یک خواننده وقتی ترانه یا سرودی را میخواند، مخصوصاً در سرودهای رزمی، اگر به کلماتی که ادا میکند اعتقاد نداشته باشد بر دل مردم نخواهد نشست در سرودهای رزمی از کلمات عاشقانه خبری نیست؛ بلکه باید با تفنگ اعتقاد وارد میدان شوی و باید بتوانی همان لحظه تیرت را شلیک کنی.
آن زمان به محض اینکه سرودی آماده میشد ابتدا به شورای موسیقی میبردیم و همه اعضا نظرات خودشان را ارائه میدادند تا اگر ایرادی هم وجود داشت رفع شود. البته همیشه بعد از اتمام کار ضبط خودم اولین کسی بودم که به محصول نهایی گوش میدادم تا ایراد کار را اصلاح کنم و بارها میشد که بر کار خودم ایراد گرفته و از نو میخواندم. به نظرم بهترین شورا نیز شورایی است که اعضای آن از دست اندرکاران اثر باشند. بعد از این که کار تأیید شد، یک نسخه از سرود به وسیله شهید «مجید حداد عادل به سید احمد آقا تقدیم شده بود تا حضرت امام (ره) را در جریان تولیدش قرار دهند به فاصله اندکی از ارائه سرود به سید احمد آقا سرود از رادیو و تلویزیون پخش شد؛ آن هم نه یک بارکه چندین بار در یک روز این اتفاق افتاد.
خیلی زود و بعد از اولین دفعات پخش سرود استقبال مردم را دیدیم. خیلیها در همان روزهای اول سرود را حفظ کردند و ورد زبانشان شد. در واقع مردم با تک تک کلمات و عبارات سرود ارتباط برقرار کردند؛ گویی حرف دلشان را در این سرود یافته بودند مردم در کوچه و بازار هر جا ما را میدیدند و میشناختند.
ابراز لطف میکردند اینها نشان میداد که سرود کار خودش را کرده است. حتی چنان که من شنیده ام این اثر در خود آمریکا، در برخی کانالهای تلویزیونی به همراه تصویر من پخش شده و اشعارش را هم به زبان انگلیسی زیرنویس کردهاند تا به مردم آمریکا بگویند که بدانید ملت ایران در مورد شما (آمریکایی ها) چه فکر میکنند؛ یعنی به اصطلاح خواسته اند مردم آمریکا را به واسطه این سرود علیه ایرانیها تحریک کنند.
به نظر من، مولفه ویژهای که در کنار سایر محاسن و امتیازات، این اثر را از آثار دیگر متمایز میکند، شعر بسیار زیبای آن است. آقای سبزواری با استادی و هنرمندی هر چه تمام آمریکا را با تعابیری نظیر عقرب جراره، روبه مکاره، دیو ستم باره مورد خطاب قرار داده است. این عبارات، ماهیت رژیم آمریکا را به روشنی و زیبایی افشاء میکند و مردمی که این تعابیر را میشنوند، اگر کمی منصف باشند، حتماً تاییدش میکنند.
امروز هم با گذشت بیش از سی سال هنوز این واژهها از ذهن و خاطر مردم فراموش نشده است. فکر میکنم این تعابیری که در وصف آمریکا بکار گرفته شد، همچون آفتابی است که همیشه خود را نشان میدهد و کسی تاکنون نتوانسته اثبات کند که گفتههای ما در این سرود در وصف آمریکا، نسبتهای ناروا و دروغی بوده است. بلکه عملکرد آمریکا، هر روز بیشتر از دیروز بر آن نسبتها صحه میگذارد. همه میدانند که دست آمریکا در پشت پرده چه کارهایی میکند دهها اتفاق خشونت بار و جنایت آمیز از جانب آمریکاییها علیه ملتهای مختلف جهان صورت گرفته که نشان از نهادینه بودن خصلتهای ذکر شده در ذات آمریکا دارد برای مثال حمله وحشیانه ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران در سال ۱۳۶۷ که منجر به شهادت زنان و مردان بیگناه و کودکان معصوم شد بهترین سند برای اثبات ادعاهای ماست.
اگر بخواهم دلایل محبوبیت این اثر و آثار مشابه را کامل کنم باید بگویم که، چون بعد از انقلاب، بساط ترانههای خوانندههای کوچه بازاری از رادیو جمع شده بود و نیاز روحی مردم به سرودهای نشاط انگیز متناسب با فضای انقلابی کشور حس میشد یک فرستنده رادیویی ۲۴ ساعته راهاندازی شد که فقط سرود پخش میکرد؛ به استثنای لحظاتی که آژیر قرمز به صدا در میآمد، سرودهای انقلابی و حماسی از این فرستنده پخش میشد. برای همین مردم کم کم با این سرودها انس گرفتند و بخشی از خاطرات آنها با این ملودیها و اشعار شکل گرفت.
اگر حمل برخودستایی نشود، از نظر علمی و فنی هم تفاوتی در صدا و گویش من با بقیه صداها وجود دارد که شنونده میتواند این تفاوت را درک کند. این خصیصه شاید به جذابیت کار کمک کرد در همه سرودهایی که من خوانده ام سعی کرده ام کلمات را به صورت واضح بیان کنم. بعضی خوانندهها هستند که وقتی میخوانند اگر شعر در دست شنونده نباشد، محال است که متوجه کلمات شود؛ در حالی که این موضوع کوچکی نیست و در ایجاد علاقه شنونده بسیار مؤثر است.
چند وقت پیش مستندی دیدم از بی بی سی «فارسی» به نام «تفنگ و گل و گندم که سازندگانش مثلاً خواسته بودند در این مستند، سرودهای انقلابی را مورد بررسی قرار دهند که البته بیش از آن که بخواهند بررسی کنند، عقده گشایی کرده بودند نسبت به سرودهای خاص انقلابی؛ در بخشی از این مستند سعی شده بود تا سرود «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» یک سرود ضد انسانی، مروج خشونت شعاری و فاقد مولفههای ارزشمند هنری معرفی شود. چند نفر در این مستند حرف میزنند از جمله جوانکی هم صحبتهایی میکند و این آثار را به اصطلاح نقد میکند. همیشه دوست داشتم با این جوان صحبت کنم و به او بگویم تو که در آن سالها اصلا نبودی، چگونه در مورد شرایط آن روز و عکس العمل مردم ایران نسبت به آمریکا قضاوت میکنی؟!
در این مستند آقای «اسفندیار منفردزاده» هم که در ایام قدیم با من دوست بود. بدون این که اسمی از من ببرد در مورد سرود آمریکا بد و بیراه گفته و حرفهای عجیبی میزند. فکر میکنم صدا و سیمای ایران باید در پاسخ به این مستند برنامهای ترتیب میداد و در آن برنامه سوال میشد که آیا منظورشان از کار انسانی همان موشکی است که به هواپیمای مسافربری ایران شلیک شد؟ اگر بله، پس چرا برای آن اتفاق انسانی سرودی فاتحانه نخواندهاند؟! به نظرم سرود «آمریکا» نه تنها یک اثر ضدانسانی نیست، بلکه حاوی حرفهایی کاملاً مردمی است و استاد سبزواری این حرفها را منظوم کرده است. این مردم بودند که در همه جا فریاد برمیآوردند «مرگ بر آمریکا» و این ما هنرمندان بودیم که به جریان مردم پیوستیم.»