ماجرای قولی که شهید جوانمرد نتوانست عمل کند
همسر شهید جوانمرد می‌گوید: روزی که رفتم معراج تا برای آخرین بار با پیکر همسرم وداع کنم، زینب هنوز بهت زده بود. نمی‌توانست رفتن پدرش را باور کند. من که کنار پیکر داود نشسته بودم، تمام حواسم پیش زینب بود که همینطوری بهت زده نشسته، نه به پدرش نگاه و نه گریه می‌کرد.
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار