
کد خبر:۱۰۷۱۰۷۰
اول اردیبهشت روز خروج سعدی از پریشان احوالی/ نگارش گلستان بیخزان در آستانه ۵۰ سالگی
اول اردیبهشت، روز آغاز نگارش کتاب گلستان است که خود نویسنده آن را با خروجش از پریشان احوالی و افسردگی به دلیل سیاهی آن روزگار مصادف میداند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو، روز اول اردیبهشت، مصادف است با سالروز آغاز نگارش کتاب گلستان، در دیباچه گلستان شرحی است که سعدی به دوره افسردگی میگذشت طوری که وی تصمیم داشت چیزی ننویسد، خود سعدی شرح حالش را اینگونه بیان میکند: «بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفتهای پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم.»
دلیل این پریشانی و افسردگی سعدی هم احتمالا اخبار سقوط بغداد به وسیله هلاکوی مغولی بوده و این خبر سراسر ایران زمین از جمله سعدی را فراگرفته است.
بغدادی که سعدی با آن خاطرات زیادی داشت و اخبار حاکی از قتل و عام گسترده در آنجا از جمله مرگ خلیفه عباسی داشت.
که شرح حال خود را این گونه بیان میکند:
هر دم از عمر ميرود نفسي
چون نگه ميکني نمانده بسي
اي که پنجاه رفت و در خوابي
مگر اين پنج روزه دريابي
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و باز نساخت
خواب نوشين بامداد رحيل
باز دارد پياده را ز سبيل
هر که آمد عمارتي نو ساخت
رفت و منزل بديگري پرداخت
وان دگر پخت همچنين هوسي
وين عمارت بسر نبرد کسي
يار ناپايدار دوست مدار
دوستي را نشايد اين غدار
نيک و بد چون همي ببايد مرد
خنک آنکس که گوي نيکي برد
برگ عيشي بگو ز خويش فرست
کس نيارد ز پس تو پيش فرست
عمر برفست و آفتاب تموز
اندکي ماند و خواجه غره هنوز
اي تهي دست رفته در بازار
ترسمت پر نياوري دستار
هر که مزروع خود بخورد بخويد
وقت خرمنش خوشه بايد چيد
اما حضرت سعدی که رحمت خدا بر او باد انگیزه نگارش خود از گلستان را همنشینی با دوست و طبیعت میداند که عزم او را برای نگارش سعدی راسخ کرد، وی که در آستانه پنجاه سالگی بود آنطور که از متونش هم بر میآید در یک روز یک فصل از گلستان را پاکنویس کرد.
وی در این مورد هم شرح حال خود را اینگونه وصف میکند؛
يکي از دوستان که در کجاوه انيس من بود و در حجره جليس. برسم قديم از در درآمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوي تعبد برنگرفتم رنجيده نگه کرد و گفت
کنونت که امکان گفتار هست
بگوي اي برادر بلطف و خوشي
که فردا چو پيک اجل در رسد
بحکم ضرورت زبان در کشي
يکي از متعلقان منش بر حسب اين واقعه مطلع گردانيد که فلان عزم کرده است و نيت جزم که بقيت عمر معتکف نشيند و خاموشي گزيند تو نيز اگر تواني سر خويش گير و راه مجانبت پيش.
گفتا بعزت عظيم و صحبت قديم دم برنيارم و قدم برندارم مگر آنگه که سخن گفته شود بر عادت مألوف و طريق معروف که آزردن دوستان جهلست و کفارت يمين سهل و خلاف راه صوابست و نقض راي اولوالالباب که ذوالفقار علي در نيام و زبان سعدي در کام
زبان در دهان اي خردمند چيست
کليد در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسي
که جوهر فرو شست يا پيلور
اگر چه پيش خردمند خامشي ادبست
بوقت مصلحت آن به که در سخن کوشي
دو چيز طيره عقلست دم فرو بستن
بوقت گفتن و گفتن بوقت خاموشي
في الجمله زبان از مکالمه او درکشيدن قوت نداشتم و روي از محاوره او گردانيدن مروت ندانستم که يار موافق بود و ارادت صادق
چو جنگ آوري با کسي بر ستيز
که از وي گزيرت بود يا گريز
بحکم ضرورت سخن گفتيم و تفرج کنان بيرون رفتيم در فصل ربيع که صولت برد آرميده بود و ايام دولت ورد رسيده
پيراهن برگ بر درختان
چون جامه عيد نيکبختان
اول ارديبهشت ماه جلالي
بلبل گوينده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم افتاده لآلي
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
و اینطور که آوردهاند و خود سعدی هم میگوید: اثر گلستان در یک فصل بهار به نگارش در آمد.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.