کد خبر:۱۱۱۵۶۶۶
به کوشش دفتر کودک و نوجوان انتشارات خط مقدم (قمقمه)؛

«صبح واقعه» منتشر شد؛ روایتی از روز‌های نوجوانی تا شهادت شهید حججی

دفتر کودک و نوجوان انتشارات خط مقدم (قمقمه)، اقدام به انتشار مجموعه کتاب‌هایی برای نوجوانان کرده است. اولین کتاب از این مجموعه، کتاب «صبح واقعه» به قلم ابراهیم حسن‌بیگی است که به تازگی منتشر شده است.

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «صبح واقعه» زندگی‌نامه داستانی شهید محسن حججی از روز‌های نوجوانی تا شهادت است. این کتاب در ۱۷ فصل به روایت رویداد‌های مهم زندگی شهید حججی پرداخته است؛ رویداد‌هایی که از روز‌های مدرسه محسن شروع می‌شود، روز‌هایی که او تازه کار پیدا کرده است، برخلاف میل پدر که دلش می‌خواست پسرش، پیشِ خودش کار بنایی انجام دهد محسن یک کار فرهنگی پیدا می‌کند و در کتابخانه‌ای مشغول می‌شود. بعد از آن به اصرار دوستش در کلاس‌های عقیدتی شرکت می‌کند؛ چون خودش تا آن موقع تصور می‌کرده در این کلاس‌ها به قولِ خودش «مخ بچه‌ها را می‌زنند.» و به دوستش می‌گوید: «اینجا کسانی رو می‌خوان که اون‌ها را شستشوی مغزی بدن. والا کلاس عقیدتی و معارف بهانه است.» محسن حججی ابتدا اینگونه شروع می‌کند؛ اما کم‌کم همه‌چیز برایش فرق می‌کند. هر روز بیشتر غرق معنویت می‌شود و هر روز از خدا بیشتر می‌خواهد که حظِ لحظه‌های معنوی‌اش را بیشتر کند. شهادت برایش آرزویی می‌شود که هر لحظه بهش فکر می‌کند؛ حتی وقتی که عاشق می‌شود و ازدواج می‌کند. در لحظه‌های عاشقانه‌اش هم حرف شهادت را می‌زند، حرفی که به نظر خودش شیرین می‌آمد؛ اما به نظر تازه‌عروسش تلخ و پر از ترس…. محسن راهِ رسیدن به این آرزو را در ثبت‌نام کردن برای رفتن به سوریه می‌بیند؛ در کمک به مردم مظلومی که داعش رسیده است به خانه‌زندگی‌شان.

کتاب «صبح واقعه» با قلم روان ابراهیم حسن‌بیگی می‌تواند مخاطب نوجوان را با زندگی شهید محسن حججی همراه می‌کند.

در بخشی از متن کتاب می‌خوانیم:

«گفت: احتمالاً باید نوه‌ی آیت‌الله حججی باشی؛ همون که حالا مسجدی هم به نام اوست. درسته؟ … با سری بلند و اعتماد به نفسی قوی جواب دادم: خیر ایشون عموی پدرم بودند و بنیان‌گذار حوزه علمیه‌ی نجف‌آباد. من نوه‌ی آیت‌الله ابوالقاسم حججی هستم که شاگرد آیت‌الله صدر و آیت‌الله حجت بودند. یکی از پسرعمو‌های پدرم؛ محمدعلی حججی هم سال ۶۱ در عملیات والفجر یک شهید شده‌اند؛ ۲۱ سال داشتند. کمی بزرگ‌تر از حالای من….

خوشم آمد، حسابی روغنش را زیاد کرده بودم تا بداند ما خانواده‌ی ریشه‌دار و با سابقه و مذهبی‌ای هستیم و نباید با ظاهر افراد، آن‌ها را قضاوت کند.».

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار