به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، نشست «تاریخ افغانستان و جوانب مهاجر افغان ساکن در ایران» از سوی نجمن علمی تاریخ دانشگاه علامه طباطبائی، با حضور نوروزی، کارشناس مسائل افغانستان برگزار شد.
مجتبی نوروزی، در این نشست گفت:تاریخ شاکله سیاسی امروز افغانستان را باید در فردای قتل نادرشاه افشار در سال ۱۷۴۷ جست. وقتی که احمدخان ابدالی از اردوی نادر جدا شد و در شرق و جنوب شرق افغانستان امروزی هسته یک حکومت جدید بنیان گذاشته شد. ترکیب این منطقه، شامل پشتونهای شرقی و پشتونهای جنوبی، مایه یک تقسیم بندی سیاسی میان این مردم است که حتی امروزه هم تاثیر آن در دسته بندیهای داخلی طالبان دیده میشود. در مرکز افغانستان سرزمینها عمدتا کوهستانی با اکثریت هزارههای شیعه قرار دارد که با جهان خارج چندان ارتباط گستردهای نداشتند. شمال هم در اختیار گروههای تاجیک و ازبک بود که یا خانات خود را تشکیل میدادند یا تحت سلطه خانات آسیای مرکزی بودند.
وی افزود: تمرکز سیاسی مردم پشتون چه در زمان غلجاییها و چه در زمان درانیها حوزه شرق و جنوب شرقی افغانستان امروزی بود که با ترسیم یک مثلث فرضی میان قندهار، کابل و پیشاور قابل شناسایی است.
نوروزی اضافه کرد: قدرتهای پشتون اغلب تمایل و اراده داشتند به سمت جنوب و شرق این مثلث گسترش پیدا بکنند. مرکز، شمال و شرق افغانستان امروزی برای آنها از الویت برخوردار نبود. این رویه ادامه داشت تا زمانی که جای پای انگلستان درشبه قاره مستحکم شد. اینجا انگلستان با سیک ها، که در حوزه پیشاور حضور پر رنگی داشتند، رابطه خوبی داشت پس نفع انگلستان ایجاب میکرد توجه حکام پشتون از پیشاور برداشته شود و به جای دیگری منتقل گردد. این فرصت برای انگلستان در دهه ۱۸۸۰ میلادی ایجاد شد که با بازگشت امیر عبدالرحمان خان از یک تبعید خودخواسته در ماوراالنهر برای استقرار در کابل رضایت انگلیسیها را جلب میکند. ابتدا خط مرزی میان هند و افغانستان را که به خط مرزی دیورند (ترسیم شده توسط یک افسر انگلیسی به همین نام) را میپذیرد_ در حالی هیچ حاکم دیگری در افغانستان از آن تاریخ به بعد این خط مرزی را رسما نپذیرفته است.
وی ادامه داد:در مرحله بعد امیر عبدالرحمان هم تمرکز خود را بر روی ایجاد حکومت مرکزی قرار میدهد با اولویت دادن به مرکز افغانستان که محل سنتی اقامت هزارهها است و شمال افغانستان که محل سنتی زندگی تاجیکها است. این یک بدعت در سیاست قدرتهای پشتون در تاریخ افغانستان بود که تمرکز از روی مثلث قندهار، کابل و پیشاور برداشته شود و روی مرکز و شمال افغانستان قرار گیرد. امیرعبدالرحمان برای ایجاد حکومت مرکزی با محوریت پشتونها و مذهب تسنن بیش از همه شیعههای هزاره را تحت فشار میگذارد و دست به جنایات گستردهای علیه آنها میزند به شکلی که صحبت از قتل و عام ۶۰% مردم هزاره در میان است. علمای هزاره که رفت و آمد گستردهای به مشهد داشتند این شهر را به عنوان پناهگاهی برای هزارههای معرفی میکنند و به این ترتیب اولین موج جدی مهاجرت از افغانستان به ایران آغاز میشود. شرایط این سالها به خوبی و به طور زنده در کتاب «دختر وزیر» اثر لیلیاس هملیتون ترسیم شده است.
نوروزی خاطر نشان کرد: با به حکومت رسیدن امان الله خان در افغانستان او سیاستهایی را در پیش میکرد که به هم عصران او یعنی رضاشاه در ایران و آتاترک در جمهوری ترکیه شباهت دارد. او متاثر از پدر زن خود، محمود طرزی، که سابقه اقامت در دمشقِ زمان امپراتوری عثمانی و آشنایی با اندیشههای نژادگرایانه ترکان جوان را دارد، سیاست یکپارچه سازی قومی افغانستان را در پیش میگیرد. خود محمود طرزی اولین مانیفست دولت پشتون را تدوین مینماید. هر چند برای امیرعبدالرحمان دگرگونی زبان و فرهنگ محلی اهمیت نداشت و فقط خواهان انقیاد سیاسی همه نواحی و اقلیتها بود، در اندیشه طرزی باید زبان پشتون بر همه افغانستان تحمیل شود چنان که در ایران و ترکیه سیاست زبان واحد پیش گرفته شده است. این در حالی است که از یک سو غنای زبان پشتون در حدی نیست که بتواند زبان حاکمیتی و علمی یک کشور باشد و از سوی دیگر ایران و ترکیه به زبانهای فارسی و ترکی دامن میزدند که زبان واسط پذیرفته شده بود، اما طرزی اصرار بر محوریت یافتن زبان پشتون بود در حالی که زبان واسط برای مردم گوناگون افغانستان فارسی دری بود. این سیاست که تا به امروز هم دنبال میشود نوعی فشار فرهنگی و هویتی بر مردمان غیر پشتون ایجاد کرده و برای برخی انگیزه مهاجرت بوده است.
وی افزود: در ۱۹۷۳ بعد از ۵۰ سال حکومت نسبتا توام با آرامش ظاهرشاه با یک کودتای کمونیستی دوران پادشاهی در افغانستان به پایان میرسد. نفس پیدایش حکومت کمونیستی در افغانستان این سرزمین به میدانی برای زورآزمایی میان آمریکا و شوروی در چارچوب جنگ سرد تبدیل میکند. موج دوم مهاجرت افغانها به ایران در آغاز دهه ۱۳۶۰ به همین واسطه رقم میخورد و مردم ایران به واسطه روحیه انقلابی و استکبارستیزی آن سالها به قدر بضاعت خود پذیرای افغانهای مهاجر میشوند. ترکیب جمعیتی این موج از افغان عمدتا گروههای سنتی و مذهبی هستند که نمیتوانند یک حکومت کمونیستی را تحمل کنند و آمدن به ایران یک فرصت زندگی برای آنها است.
نوروزی ادامه داد: فضای نبردهای میان مجاهدین افغان با هم را در اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی هم در کتاب «آغاز یک پایان» اثر قهار عاصی به خوبی ترسیم شده است، نویسندهای که خود در راکت بارانهای کابل به دست نیروهای گلبدین حکمتیار جانش را از دست داد. مهاجرانی که در دهه ۱۳۷۰ وارد ایران میشوند برعکس مهاجران آغاز دهه ۱۳۶۰ عمدتا عناصر حاکمیتی، شهری و فرهیخته افغانستان هستند که از پی قدرت گیری روز افزون طالبان این کشور را ترک کردند. در سال ۱۹۹۶ وقتی طالبان بر کابل مسلط شد چنان فضای سلب و تاریکی بر افغانستان حاکم شد که دیگر حتی برای خود پشتونهای سنی مذهب هم زیستن با طالبانِ پشتونِ سنی مذهب به شدت طاقت فرسا بود.
کارشناس مسائل افغانستان یادآور شد: با حمله آمریکا در سال ۲۰۰۱ و به قدرت رسیدن یک پشتون دیگر به نام حامد کرزای، چنان که سنت سیاسی افغانستان بر اساس حکومت کردن پشتونها سامان گرفته است، امید به بازگشت میان مهاجرین قوت گرفت و بازگشتهای گستردهای صورت گرفت. اما از سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ که طالبان احیا شد و دست ناتوان حکومت جمهوری رو شد باز میل به مهاجرت از افغانستان فزونی گرفت. در پیمان سال ۲۰۲۰ دوحه هم که عملا آمریکا مجوز بازگشت طالبان به قدرت را صادر کرد و به این ترتیب بعد از دهه ۱۸۸۰ میلادی، ۱۹۸۰ میلادی، ۱۹۹۰ میلادی، این بار چهارمین موج مهاجرت افغانها شکل گرفت که فاجعه فرودگاه کابل و یا تجمع در مرزهای ایران ابعاد جهانی پیدا کرد.
وی اضافه کرد: در حال حاضر جامعه افغان ساکن در ایران عمدتا به معنی مهاجران دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ است. موجی که از سال ۱۴۰۰ وارد کشور شده اند سابقه مهاجرت یا همزیستی با ایرانیها را نداشته اند و در داخل خود جامعه مهاجر متقدم افغان هم این نگرانی وجود دارد که ممکن است این موج جدید سابقه تعامل و همزیستی جامعه مهاجر متقدم با ایرانیها را به شکل منفی تحت تاثیر قرار دهد. راه کارهایی که پیش روی ایران به ویژه برای مدیریت این موج چهارم و نگرانی برانگیز مهاجرت قراردارد را میتوان چنین برشمرد
الف: فضای اقتصادی داخل افغانستان باید بهبود یابد. افغانستان آرام و امن به معنی کاهش مهاجرت به ایران است.
ب: مراودات تجاری ایران با افغانستان باید به روزهای اوج خود بازگردد زمانی که از حجم تجارت ۱۱ میلیارد دلاری افغانستان، ۵ میلیارد دلار آن سهم ایران بود.
ج: بستن ۹۵۰ کیلومتر مرز زمینی به روی انسانی که حتی به قیمت جانش هم قصد مهاجرت دارد بیشتر به شوخی شباهت دارد.
د: باید تلاش کرد این موج مهاجر، با برنامه بر اساس سیاستهای فرهنگی ما جامعهپذیر شود و با محیط جدید خود انطباق پیدا کند. نباید به شکلی رفتار کرد که این مهاجران از جامعه طرد شده و در جایی کلونی شوند. در این حالت تبعات اجتماعی و امنیتی چندین برابر خواهد بود.
ه: باید نظارتهای امنیتی به درستی تعریف شود و از سوی نهادهای امنیتی اعمال شود. اینکه در مواجه با این موج مهاجر روی امنیت بیش از حد و از سوی عوام تاکید شود خودش ایجاد احساس ناامنی خواهد کرد. به طور مثال باید به اعضای این جامعه مهاجر که به هر حال در کشور ما زندگی اقتصادی دارند کارت بانکی داد و از این طریق بر تراکنشهای آنان نظارت کرد در غیر اینصورت آنها جذب پولشویی و راه کارهای غیر قانونی جابه جایی پول خواهند شد و تبعات منفی این موضوع چندین برابر است.