به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مرتضی حمزه دولابی تابستان سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران متولد شد. دور تحصیلی ابتدایی را در مدرسهی علم و تجربه، راهنمایی را در مترجم الدوله و دبیرستان را در ابوریحان گذراند. محیط مدرسه او محیطی کاملا مذهبی بود و کادر مدرسه از مدیر و ناظم گرفته همه روحانی بودند. از آنجایی که مرتضی به فعالیتهای ورزشی علاقه نشان میداد، دو رشتهی کشتی و شنا را برای آموزش انتخاب کرد و در سن ۱۰ سالگی جزو کشتیگیران بسیار کاربلد در بین همسالان خود شد. او کشتی گیری را کنار درس ادامه داد و آن را هرگز رها نکرد.
دیپلمش را در رشته تجربی گرفت. به خدمت سربازی رفت. به فرمان امام خمینی از پادگان خارج شد و به صف مردم پیوست. مرتضی بعد از سربازی بیشتر وقتش را در مسجد زینبیه و فاطمیه میگذراند و هر کاری که در راستای انقلاب بود انجام میداد. او بخاطر تبحری که در شناخت انواع سلاح داشت توانست در پیش بردن فعالیتهایش تاثیر مثبتی داشته باشد. او در تب و تاب ۲۱ بهمن ماه کمک شایانی کرد و حتی مسئولیت حمل سلاحها و تحویلشان به مدرسهی علوی را برعهده گرفت. مرتضی پس از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته درآمد و به پاسبانی و حراست از محله مشغول شد.
با شروع جنگ، به جبهه شتافت و به عضویت گروه شهید چمران درآمد. او خیلی زود توانست با تدبیر و شایستگی خود، نظر و اعتماد فرماندهان آن گروه را به خود جلب کند و باعث شود مسئولیت بسیاری از کارهای مهم را به عهدهی او بگذارند. وی در سال ۱۳۶۰ موفق شد به عضویت سپاه درآید و در پادگان امام حسین (ع) دورههای تکاوری را به مدت سه ماه آموزش ببیند. پس از اینکه آموزشهایش تمام شد به مقر شهید مطهری رفت که وظیفهاش حفاظت از شخصیتهای برجسته بود.
مرتضی حمزه دولابی در مقری مشغول به کار بود که افراد و شخصیتهای مهم در آنجا آمد و شد داشتند. همه از او راضی بودند و او به خوبی اعتمادشان را جلب کرده بود، اما روحش برای جبهه پر میکشید. این شد که در سال ۱۳۶۱ با پا درمیانی سردار شهید مرتضی زارع به جبهه رفت. بعد از اتمام عملیات «والفجر ۱» که در آن جانشین فرمانده گردان بود و به خوبی درخشید، به مقر شهید مطهری برگشت. فرماندهاش نمیگذاشت دوباره به جبهه برود. تا اینکه شهید مرتضی زارعی به شهادت رسید. آنگاه با پادرمیانی شهید رستگار، مرتضی باری دیگر به جبهه برگشت و فرماندهی گردان حضرت قاسم از لشکر ۱۰ سیدالشهدا شد.
در عملیات خیبر به عنوان فرمانده محور و گردان هدایت عملیات را به دست گرفت. بعد از عملیات، وی که در حال عقب بردن نیروی زخمی بود، خودش هم هدف قرار گرفت وشهید شد. او در آن عملیات جاویدالاثر شد و اثری از پیکرش به دست نیامد.
هادی معماریان از همرزمان این فرمانده کشتی گیر روایت میکند: «روزی که توانست مرخصی بگیرد و عازم جبهه شود، وقتی از دفتر بیرون آمد دیگر روی پاهایش بند نبود. انگار دنیا را دو دستی تقدیمش کرده بودند. روی پله نشست و گفت: «این بار یا زیارت میکنم یا شهید میشوم. او رفت و مزد صبرش را گرفت. هم زائر شد و هم شهید.
مرتضی آن زمان در مسابقات کشتی نیروهای مسلح قهرمان شده بود. بهقدری کاردرست بود که بدون کوچکترین تمرینی حریفش را شکست میداد اما این موفقیتها و امتیازاتی که کسب کرده بود باعث نمی شد به خودش غره شود.
مرتضی به دلیل موفقیتهای پی در پی در کشتی به ونزوئلا دعوت شده بود، اما نرفت. گفت: «اولویت با جبهه است. اگر رفتم و شهادت قسمتم نشد، به ونزوئلا هم خواهم رفت.»
همچنین سرهنگ مرتضی قربانی در خاطرهای میگوید: «یک بار برای دیدن مسابقه مرتضی به سالن کشتی رفتم. تا چشمم به حریفش افتاد با خود گفتم فاتحه مرتضی خوانده است! اما مرتضی انگار نه انگار. چنان خونسرد و آرام بود که تعجب مرا برانگیخت. در عرض چند ثانیه توانست پشت حریف را به خاک بزند و برنده مسابقه شود.
با این حال، منش پهلوانانه در او رخنه کرده بود. اگر میدید حریفش ضعیف است یا قسمتی از بدنش صدمه دیده، آن نقاط را هدف نمیگرفت.»