به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - محمد جواد مهدی زاده، طی دفاع مقدس ده ها و حتی صدها رزمنده از ملیت های دیگر در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور پیدا کردند که در میان آنان، جوانان شیعه لبنانی دارای جایگاهی برجسته هستند. گروهی از این جوانان شیعه جزو مریدان و شاگردان امام موسی صدر و دکتر مصطفی چمران در جنبش امل یا مراکزی مانند «مؤسسه صنعتی جبل عامل» بودند که همراه این فرمانده بزرگ جبهه های نبرد از سرزمین فارس تا شامات، به ایران آمدند و در نبردهای مختلف از کردستان تا خوزستان حضور پیدا کردند. گروهی دیگر نیز جوانانی بودند که به صورت خودجوش و برای یاری انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی راهی ایران شدند و گروه سوم هم اعضا و رزمندگان جنبش تازه تأسیس مقاومت اسلامی لبنان [در آن زمان]، یعنی حزب الله، بودند.
عبدالمنعصم قصیر پسر شیخ «احمد قصیر» روحانی و خطیب سرشناس لبنانی، سال 1343 (1964) در شهرک «دیر قانون النهر» در شرق شهرستان «صور» در جنوب لبنان بدنیا آمد. دوران کودکی و اوایل نوجوانی او در زادگاهش، صور و همینطور بیروت پایتخت لبنان سپری شد.
حضور و فعالیت های امام موسی صدر و دکتر چمران و ارتباطات خانواده و اطرافیان او با حرکة المحرومین باعث شد که او از خردسالی به این مسیر گرایش پیدا کند. زمانی که عبدالمنعم 11 سال داشت، جنبش امل اعلام موجودیت کرد و او طی کمتر از دو سال بعد، با وجود سن کم اما به دلیل روحیه بالا و شجاعت و توان قابل توجه، توانست به جنبش امل بپیوندند و طی مدت کوتاهی به یکی از رزمندگان ماهر این جنبش، حتی در مقایسه با افرادی به مراتب سن و سال دارتر نسبت به خود شود.
عبدالمنعم قصیر طی دوران نبردهای جنبش امل با ارتش رژیم صهیونیستی، خصوصا نبردهای تاریخی در محور «طیبه-رب ثلاثین» و «عملیات لیطانی» و متعاقب آن اشغال کامل مرز جنوب لبنان توسط رژیم اشغالگر قدس، به عنوان یکی از رزمندگان امل در خط مقدم، نقش قابل توجهی در هدایت و تداوم نبردها با ارتش اسرائیل ایفا کرد، آن هم درحالیکه شاید 13 سال بیشتر نداشت.
طی ماه های نخست پس از اشغال مرز جنوب لبنان و به فاصله چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن، عبدالمنعم قصیر با گروه هایی از جوانان مبارز شیعه از مناطق مختلف لبنان، خصوصا بیروت و جنوب، آشنا شد که بعدها تبدیل به صمیم ترین دوستان و همرزمان او در میدان نبرد تبدیل شدند؛ عماد مغنیه، رضا حریری که یکی از صمیمی ترین دوستان و همشهری اش بود، ابراهیم علویه و چندین نفر دیگر از جوانان شیعه.
تعدادی از دوستان صمیمی او گروهی متشکل از ده جوان شیعه بودند که به فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در مسجد «ناصر» در بیروت غربی با هم عهد بستند که در راه کمک به ظهور امام زمان (عج)، یاری امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران، نابود استکبار جهانی، صهیونیسم و رژیم صهیونیستی و آزادسازی قدس شریف تا پای جان در کنار هم با دشمنان اسلام بجنگند. سمیر مَطّوط (ملقب به شیخ جواد یا حاج جواد)، سید فواد شُکر، سید حسن شُکر، محمد حَسّونه، جعفر مولی، محمد یوسف، اسعد بِرّو، محمود یوسف عُسَیلی، عاصی زین الدین و احمد شَمَص اعضای این گروه بودند که محل زندگی، استقرار و فعالیت شان در منطقه شیعه نشین و محروم «اوزاعی» در بیروت غربی بود.
ماه های آغازین دفاع مقدس برای عبدالمنعم قصیر و چند ده جوان لبنانی دیگر، مانند علی عباس، عباس الیتامی و سید عبدالرضا موسوی، همراه بود با نادیده گرفتن جنگ داخلی و عزم حضور در ایران برای رسیدن به جبهه های جنگ تحمیلی. باتجربه ترین این افراد علی عباس، دوست قدیمی عبدالمنعم و معاون شهید چمران و اولین نماینده حرکة المحرومین و جنبش امل در ایران پس از انقلاب اسلامی، بود که غیر از تجارب جهادی در جنگ داخلی و جنگ با ارتش رژیم صهیونیستی در لبنان، در اکثر نبردهای دکتر چمران در کردستان همراه او بود و در همان ماه های آغاز جنگ تحمیلی به همراه دکتر چمران «ستاد جنگ های نامنظم» را در جبهه جنوب تشکیل داد و فرماندهی کرد.
جنگ عبدالمنعم قصیر و دوستانش با ارتش صدام نه فقط در داخل جبهه های دفاع مقدس در ایران، بلکه در امتداد همان جبهه در داخل خاک لبنان با شدت جریان داشت. حزب بعث لبنان گروه هایی از مزدوران را در میان فلسطینی ها، لبنانی ها و دیگر جریان های مسلح لبنانی یا عرب داخل لبنان داشت و از طریق آنان اقدامات فتنه انگیزانه اش را پیش می برد.
این موضوع سرانجام باعث چند سلسله نبرد بین جوانان شیعه مبارز مسلح و مزدوران رژیم صدام در بیروت شد که به شکست بعثی ها و پیروزی جوانان شیعه طرفدار انقلاب اسلامی ایران انجامید. عبدالمنعم قصیر یکی از جوانانی بود که با حدود 16 سال سن یکی از فرماندهان میدانی این عملیات ها علیه مزدوران صدام در بیروت و حومه آن به شمار می رفت. در همین دوره بود که سفارت رژیم بعث عراق توسط یک رزمنده استشهادی عراقی با نام مستعار جهادی «ابومریم» با یک خودروی بمبگذاری هدف حمله قرار گرفت و منهدم شد.
در ادامه این اقدامات، عبدالمنعم قصیر با کمک تعداد زیادی از جوانان شیعه مستقر در بیروت غربی و جنوب بیروت موفق شدند مواضعی را در بیروت غربی که اکثریت مسلمان نشین داشت و نیمی از آن را شیعیان تشکیل می دادند، تحت کنترل خود درآورند و آنجا را به یک دژ مقاومت طرفدار انقلاب اسلامی تبدیل کنند. این مواضع به دل نزدیک بودن و دربرگرفتن منطقه «فتح الله» بیروت به «دژ فتح الله» معروف شد. جوانان شیعه با نادیده گرفتن جریان های بانفوذ راستگرای نزدیک به اسرائیل در حکومت وقت لبنان، پرچم جمهوری اسلامی ایران را برفراز مواضع شان به اهتزاز و احکام اسلامی را در این پایگاه محکم در قلب به اجرا درآوردند.
در همین گیر و دار ارتش اسرائیل به بهانه سرکوب چریک های فلسطینی، در پاسخ به توطئه ای مشکوک که با کمک رژیم صدام اجرا شد، حمله گسترده به لبنان را شروع کرد و ظرف 5 روز به منطقه «خلده» در ورودی جنوبی شهر بیروت رسید.
عبدالمنعم قصیر که به همراه عماد مغنیه، سمیر مطوط، سید فواد شکر، سید مصطفی بدرالدین، علی دیب، غالب عوالی و ده ها نفر از رزمندگان جوان وابسته به جنبش امل یا نیروهای دژ فتح الله بدون لحظه ای تردید بر سر راه ارتش اسرائیل در خلده کمین کرده بودند، ضربات سنگینی به صهیونیست ها در این نبرد تاریخی وارد کردند. تعدادی از خودروها و نفربرهای اسرائیلی در نبرد خلده با گلوله های آرپی جی منهدم شدند که عبدالمنعم قصیر به سویشان شلیک کرد. در حین همین نبرد بود که سید فواد شکر در پیامی که از طرف رزمندگان خلده به رسانه ها فرستاد، اعلام کرد «ما سربازان امام خمینی هستیم.»
ارتش اسرائیل که باور نمی کرد در راه ورود به بیروت با چنین مقاومتی از طرف تعدادی جوان شیعه مواجه شود، با کمک تروریست های گروهک راستگرای مسیحی «کتائب» از راه مناطق شرقی بیروت وارد این شهر شد. همین موضوع باعث شد عماد مغنیه و سمیر مطوط و دیگر همرزمان شان، خصوصا عبدالمنعم قصیر که در بسیاری از درگیری ها در بیروت و مناطق اشغالی جنوب حاضر بود، هسته های مقاومت را در سراسر بیروت، از «حمراء» تا «صنایع» و از «کورنیش المزرعه» تا «شویفات» و «اوزاعی»، فعال کنند.
این فعالیت سنگین و خارج از تصور «مناخیم بگین» نخست وزیر و ژنرال «آریل شارون» وزیر جنگ اسرائیل سرانجام پس از کمتر از سه ماه، ارتش رژیم صهیونیستی را وادار به عقب نشینی از شهر بیروت به مناطقی در حومه پایتخت لبنان کرد. با این حال ارتش اسرائیل در همان زمان به کمک نظامیان راستگرای مزدورش رفت تا جنایات وحشتناک اردوگاه های فلسطینی نشین «صبرا» و «شاتیلا» در بیروت را رقم بزنند. اینجا بود که عماد مغنیه، که چند ماه از حاجی شدنش می گذشت، و چند نفر از همرزمانش مانند محمد سعد، رضا حریری و عبدالمنعم قصیر تصمیم گرفتند برای انتقام این جنایت و دوران تجاوز به پایتخت لبنان، ضربه ای نامتعارف و بسیار سنگین با بیشترین تلفات ممکن به اسرائیل وارد کنند. عماد مغنیه می خواست هدفی را بزند که انهدامش سرتاپای رژیم را بلرزاند.
مقر سرفرماندهی نظامی ارتش اسرائیل در خاک لبنان، که در چهارراه «جل البحر» شهر ساحلی «صور» در جنوب لبنان قرار داشت، هدفی بود که ذهن حاج عماد مغنیه را به خود مشغول کرده بود؛ ساختمانی 7 طبقه با تعداد زیادی نظامی صهیونیست که هدایت و نظارت بر فعالیت های ارتش رژیم و اقدامات نیروهای مقاومت مردمی را در خاک لبنان به عهده داشت. تنها راهی که برای انهدام این ساختمان وجود داشت، این بود که یک رزمنده شهادت طلب درست مانند عملیات شهید ابومریم علیه سفارت رژیم صدام در بیروت، با یک خودروی بمبگذاری شده به ساختمان مقر اسرائیلی ها در صور حمله و آن را با خاک یکسان کند.
عبدالمنعم که حالا پس از حضور موفقیت آمیز در نبردهای بیروت، یکی از فرماندهان کلیدی مورد نظر حاج عماد و مسوول بخشی از اقدامات تیم های پشتیبانی و عملیات در جنوب بود، از طرف عماد مغنیه مأمور شد که از بین رزمندگان دارای آمادگی برای این عملیات، آماده ترین فرد را انتخاب و حاج عماد و دیگر فرماندهان عملیات را از این موضوع مطلع کند.
گزینه مورد نظر عبدالمنعم، «احمد قصیر» یکی از هم ولایتی ها و بستگان پدری اش و از دوستان صمیمی خود او و رضا حریری بود؛ جوانی همسن خود او که علاوه بر تجربه دوستی از نوجوانی، خود یکی از نیروهای اطلاعاتی و رزمی مقاومت در جنوب بود و همراه رضا حریری با تغییر تابلوهای راهنمایی اسرائیلی در جنوب لبنان و سردرگم کردن اشغالگران عبری زبان، ضربه اطلاعاتی به ارتباطات ارتش اسرائیل در جنوب زده بود.
هنگامی که بحث انتخاب احمد قصیر مطرح شد، عبدالمنعم قصیر که همیشه در اجرای دستورات به بهترین شکل ممکن عمل می کرد، این بار با اعلام اشتیاق شخصی خودش برای اجرای عملیات، از حاج عماد خواست که به جای احمد خود او را برای اجرای عملیات استشهادی در صور انتخاب کند. حاج عماد مغنیه، به دلایلی که تا امروز فاش نشده است، از عبدالمنعم قصیر خواست که از خواسته خود صرف نظر کند و اجازه دهد که عملیات توسط احمد قصیر اجرا شود.
عملیات موفقیت آمیز احمد قصیر در سحرگاه روز 20 آبان 1361 (11 نوامبر 1982) علیه مقر سرفرماندهی ارتش اسرائیل در خاک لبنان در شهر صور، که عبدالمنعم قصیر نه فقط در طراحی آن نقشی ویژه ایفا کرد بلکه خواهان اجرای آن بود، به بزرگترین عملیات استشهادی موفق علیه ارتش صهیونیست در تمام تاریخ تبدیل شد؛ بیش از 140 کشته و مفقود و ده ها زخمی چیزی نبود که آریل شارون انتظار آن را در لبنانی که خیال می کرد می تواند با «گروه موسیقی» ارتشش آن را تصرف کند!
عبدالمنعم قصیر کمتر از دو ماه بعد از عملیات احمد قصیر تصمیم گرفت وصیت صوتی خود را روی یک نوار کاست ضبط کند. او در بخشی از این فایل صوتی، که نسخه کامل آن تا امروز فاش و منتشر نشده است، عملی بسیار تکان دهنده انجام می دهد که در بین شهیدان تاریخ مقاومت، شاید تنها به خود او اختصاص دارد. او در بخشی از توضیحات صوتی خود خطاب به یکی از دوستان و اطرافیانش، با استفاده از عبارت «حزب الله» به عنوان کلمه اختصاصی برای تشکیلات تازه تأسیس مقاومت، از او می خواهد که در خط «حزب الله» باشد!
این اقدام عجیب در حالی اتفاق می افتد که هنوز هیچ نامگذاری رسمی برای جنبش مبارزاتی جدید اتفاق نیفتاده است و شاید بین بعضی رزمندگان شاخه نظامی تشکیلات، که بعدا با نام «مقاومت اسلامی» شناخته می شود، توافقی سر نام وجود ندارد!
مدتی بعد از این اتفاق عبدالمنعم قصیر به سفر حج و سپس از عربستان به ایران آمد تا ضمن زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) و شرکت در بعضی دوره های نظامی، در عملیات های دفاع مقدس نیز حضور پیدا کند.
حاج عبدالمنعم قصیر، یار و شاگرد وفادار شهید دکتر مصطفی چمران و سایه و دست راست حاج عماد مغنیه، سرانجام پس از 19 سال عمر همراه با مبارزه و فرماندهی و در نخستین سالگرد دوست و همرزم شهادت طلبش احمد قصیر، طی عملیات کوهستانی و خونین «والفجر 4» در ارتفاعات حومه شهر «پنجوین» عراق بر اثر انفجار حین حمله توپخانه ای ارتش رژیم بعث به درجه رفیع شهادت نائل و جاودان اثر شد.
کمتر از یک سال و نیم پس از شهادت و مفقود شدن حاج عبدالمنعم قصیر در جنگ تحمیلی، جنبش «مقاومت اسلامی لبنان» رسما اعلام موجودیت کرد؛ با همان نام قرآنی که او کمتر از یک سال پیش از شهادتش برای این جنبش انتخاب کرده بود و اکنون تمام دشمنان او و تفکرش را در غرب آسیا و سراسر جهان به وحشت انداخته است: «حزب الله»!