حمیدرضا مقصودی، عضو هیئت علمی دانشگاه و از ادوار جریان دانشجویی در یادداشتی پیرامون تبیین مسائل غزه در جامعه امروزی نوشت: جنگ ۲۲ روزه در دوران دانشجویی من بود. به محض شروع جنگ، با دانشجوها قرارگاه غزه را تشکیل دادیم. بیش از ۱۰۰ نفر از دانشجویان و اساتید در قرارگاه حاضر بودند و به زبانهای مختلف، اخبار غزه را به دنیا مخابره میکردند. در وسط دانشگاه خیمهای را علم کرده بودیم و هر شب تحلیلگران مختلف برای آگاهی بخشی حاضر میشدند. یکی از ساختمانهای دانشگاه هم شده بود قرارگاه اصلی.
قرارگاه شده بود محل آمد و شد صدا و سیما. چندین راهپیمایی بزرگ را در سطح کشور به راه انداختیم. رژههای گروههای دانشجویی از دانشگاههای مختلف کشور با لباس رزم از دیگر فعالیتهای آن روزها بود؛ و چندین فعالیت دیگر که هم از حوصله این بحث خارج است و هم بعضی از آنها در ذهن من نمانده.
آنقدر کار بالا گرفت که تلاش کردند سایتی که به همین منظور راه انداخته بودیم را هک کنند و چند ساعتی سایت با اختلال مواجه شد. دانشجویان و اساتید با همان امکانات آن روزها و با فرهنگهای لغت کاغذی، متون را به زبانهای مختلف دنیا ترجمه میکردند. تا دنیا آگاه شود. آن روزها آخر ترجمه گر گوگل نبود!
عدهای دیگر از رفقا هم در فرودگاه مهرآباد تحصن کردند و درخواست دانشجویان کشور برای حضور در جبهه غزه را به جهان مخابره کردند. حرکتی که در حد خودش اثرگذار بود. روحیه حماسه را در دانشجویان تقویت میکرد و مرهمی بود هرچند اندک در دل بچههای غزه.
اما این روزها، غربت غزه و لبنان را در کوچه و خیابان و دانشگاه به وضوح میبینم. شاید همگی احساس میکنیم جای جنگ در همین فجازی است.
اما سری که کوچهها بزنید و خیابانها را گز کنید، بیگانگی عمومی از مهمترین ماجرای دنیا را آشکار میبینید. مردم در فجازستان ما زیست عمومی خود را تعریف نمیکنند. حتی دانشجویان من هم که همگی اهل فجازی هستند، بعید است آنچه روی میدهد را دنبال کنند.
برای من سوال است که چرا موکبهای خدمت و موکبهای جمعاوری کمک برای مجاهدان در سطح شهر گسترانیده نشدهاند. چرا موکبهای جهاد تبیین و روایت جنگ در میادین شهر برپا نشدهاند. چرا صوت آهنگران و حامد زمانی طنین هر روز شهرها و روستاها نیست.
کجائیم؟
شهر که سیراب از آگاهی نشود، رود خروشان راهپیمایی مردمی و خروش انقلابی شکل نمیگیرد. قدیمترها یادم است، بسیج از این کارها میکرد. الان، اما مدتی است نمیدانم راه بسیج از کدام طرف است. شاید ما راه را گم کردهایم و شاید سازمانش آدرس بسیجیها را نمیداند.
خیابانهای امروز تشنه شنیدن هم نیستند. کار سختتر شده است. باید کوچه و خیابان را تشنه کرد و پس از آن، از آگاهی سیراب کرد.