به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، این سطرها را زمانی مینگارم که برادران و خواهرانم در غزه و لبنان مشغول مجاهدتی سخت و طاقتفرسا و در عین حال روشن و صریح هستند. ولی ما در مقام دانشگاه در شناخت دشمنمان درمانده و در نحوۀ مواجهه با او دچار دنیازدگی و فریب سیاست شدهایم... نه متوجه جنگ هستیم و نه بهدنبال سنگر و ابزار مبارزه... همچون شکستخورده و به یغما رفتهای میمانیم که توهم آرامش و صلح دارد... و انتهای این روزمرگی و دنیازدگی به کجا ختم خواهد شد، نمیدانم!
در زمانی مینویسم که کسی نمینویسد و به مطالبی میپردازم که کسی نخواهد پرداخت. میخواهم بر اساس مشاهدات عینی خویش در سالهای گذشته نمایی را از واقعیت موجود در دانشگاه شیراز ترسیم نمایم که متاسفانه در غالب ارکان علم کشور وجود دارد، که برای تاریخ خواهد ماند و البته آیندگان ما را قضاوت خواهند کرد. این نوشته نقدی است موردی و کیس محور که به تحلیل لایههای عمیق ناکارآمدی نظام مدیریت علمی در دانشگاهها میپردازد.
امروز که این سطرها را مینویسم، دانشگاه شیراز در دو بُعد مورد تأمل جدی است: از یکسو با مدیریتی ناکارآمد و فاقد قدرت تصمیمگیری، غالب امور قفل شده و در حال رکود است. از سوی دیگر، با افرادی مواجهایم که در پی رسیدن به مناصب مدیریتی آینده، اخلاق را به پایینترین سطح کشاندهاند. حیرتزده از این وضعیت، با خود میاندیشم: آیا اینجا دانشگاه است؟ و آیا اینان در کسوت استادی و معلمی قرار دارند؟! کجای دنیا میتوان چنین رفتارهای غیرحرفهای و غیرآکادمیکی را دید؟! تهدیدها، پروندهسازیها، لابیها و بیاحترامیها تنها برای رسیدن به کرسیای که میبایست تجلی مسئولیتپذیری و نگرانی برای دنیا و آخرت باشد، نه ابزاری برای قدرتطلبی و سودجویی؟!
اگرچه کارهای بزرگی در سالهای اخیر در دانشگاه شیراز انجام شده است، ولی می توان گفت مشکل اصلی مدیریت فعلی دانشگاه در عدم قدرت تصمیمگیری و ناتوانی در تحلیل صحیح علمی نهفته است. وقتی فرد مسئول درک درستی از علوم پایه و فناوری از یک سو، و جایگاه علوم انسانی از سوی دیگر ندارد و به متخصصین نیز رجوع نمیکند، نوعی ناآگاهی توأم با غرور،چگونه میتوان انتظار پیشرفت داشت؟ به رئیس محترم دانشگاه پیشنهاد دادیم بزرگانی که در مرزهای دانش و فلسفه صاحبنظرند و اعتبار بینالمللی دارند، به عنوان اعضای افتخاری دانشگاه منصوب شوند. افرادی در حد برندگان جوایز نوبل که شهرت بسیاری در سطح بین المللی دارند و همینها هستند که جریان علم در مرز دانش و فلسفه را پیش میبرند و صاحب نظریات مهمی هستند. دانشمندان و فیلسوفان برجسته جهانی که به اعتبار یکی از اعضای بخش ما عضویت و کمک در هدایت علمی و پژوهشی را پذیرفته و میپذیرند، افرادی که اعتبار علمیشان در سطح بین المللی از اعتبار و اثرگذاری کل دانشگاه چه بسا بیشتر باشد.
اما پاسخ دانشگاه و معاونت آموزشی شگفتآور بود: «اولاً این تعداد زیاد است و ثانیاً رزومه آنها را بعلاوه تایید دانشگاه مبدأشان ارسال کنید تا در کمیته جذب بررسی کنیم!» این جملۀ ساده بسیار معنا دار است یعنی ما فهمی از علم، جامعۀ علمی، اهمیت نظریهپردازی و ملزومات آن نداریم و نمیخواهیم داشته باشیم، ما کارمندانی اداری و نه پژوهشگرانی علمی هستیم که حتی قوانین ساده دانشگاه را هم نمیدانیم که طبق آیین نامۀ جذب، «هیات علمی افتخاری» نیازی به طی این مسیر اداری ندارد! واقعا مسئولین دانشگاه به چه میاندیشند؟
البته وقتی در دلیل رد کردن یکی از متقاضیان جذب در گروه ما، رئیس محترم دانشگاه به بنده فرمودند رزومه او را متخصصینی بررسی کردهاند و اظهار داشتند که «چون توصیهنامهها توسط افراد بازنشسته نوشته شده، اعتبار علمی ندارند؟!»، باید انتظار چنین واکنشی را نسبت به پیشنهاد وابستگی بزرگان این حوزه هم میداشتم! مستقل از اینکه چنین تخصصی جز در بخش ما در دانشگاه وجود ندارد و مشخص نیست که منظور ایشان کدام متخصصین هستند، یکی از توصیه نامهها مربوط به پدر فلسفه علم ایران بود که دارای اعتبار بین المللی بوده و جزو پیشگامان این حوزه در سطح بین المللی هستند؛ و توصیهنامه دیگر مربوط به رئیس مرکز الهیات و علوم طبیعی (CTNS) برکلی، کالیفرنیا بود که سال گذشته بازنشسته شد و در سطح بین المللی کسی نیست که با کارهای او در این حوزه تخصصی آشنا نباشد و ایشان متقاضی ما را یک نظریهپرداز معرفی کرده بود. اما زمانی که نگاه اداری جای فهم علمی را میگیرد، و وقتی شناخت درستی از معنای علم و جایگاه افراد علمی وجود ندارد، انتظاری جز این رفتارها نمیتوان داشت و جز حیرت و ناباوری چیزی نصیب انسان نمیگردد.
وقتی این مسائل و نمونههای متعدد مشابه را تحلیل میکنم، به این نتیجه میرسم که عامل اصلی رکود و توقف جریان هویتی علم در دانشگاه، نبود فهم صحیح از علم و فناوری، و بیباوری به توانایی و تخصص افراد خبره است. البته، وقتی تنها به دنبال افرادی هستیم که صرفاً در جریان اداری و مدیریتی بلهقربانگو و تمجیدکننده باشند، جز این هم نباید انتظار داشت. از اینرو، ضروری است که مدیران دانشگاه نگاه عمیقتری نسبت به علم، فناوری، و مبانی فلسفۀ علم داشته باشند، یا حداقل از مشاورانی فهیم و آگاه در این زمینهها بهره گیرند. این خلأ بهوضوح در مدیریت فعلی دانشگاه مشهود است.
اکنون که بعد از دو سال به موارد متعدد مینگرم حیرت بر حیرتم میافزاید که چگونه زمان در حال گذر است و علم که قدرت یک ملّت است در جهان در حال پیشرفت و ما در خواب غفلت و ناآگاهی درجا میزنیم و منجر به ناامیدی نخبگان میشویم. روزی که به دانشگاه شیراز دعوت شدم قرار بود پژوهشکدهای در استان فارس در تعامل دو دانشگاه علوم پزشکی و دانشگاه شیراز در حوزه تمدنیِ «علم شناختی» راه اندازی کنیم؛ بعد از چندین ماه کار فشرده و برنامهریزیهای مفصل علمی و اداری، پیگیری زیرساختها و حتی تامین بودجهها و گرنتها، تعامل مفصل با افراد متعدد علمی در سطح ملی و بین المللی و تعیین برنامههای پژوهشی کوتاهمدت و بلندمدت و مشخص کردن کلان پروژهها در نسبت نیازها، مرزهای دانش و اسناد بالادستی و ... بعد از تشکیل ۲۴ هستۀ علمی در استان، دانشگاه شیراز بهدلیل نبود اندیشۀ صحیح آکادمیک و حرفهای این پروژۀ کلان را با یک بهانۀ کودکانۀ سیاسی لغو نمود! یا وقتی صحبت از انتقال کتابخانه ۳۰ هزار جلدی تخصصی علم و دین اهدایی استاد برجسته جناب آقای دکتر مهدی گلشنی به دانشگاه شد، آن را در یک مسیر اداری منحط قرار دادند به طوری که این مهم لغو شد، ظرفیت و کتابخانهای که میتوانست در جنوب کشور اثری چشمگیر داشته باشد. یا وقتی با جذب سالانه ۲۰ میلیارد تومان سرمایه گذاری برای تأسیس یک پژوهشکده مهم در حوزه فلسفه و علوم بنیادی، خواسته ما از دانشگاه صرفا تخصیص یک مکان بود، و الان بیش از ۶ ماه از موضوع میگذرد، میگویند هیچ مکانی نداریم یا نمیدهیم! آیا از این سطح فهم نسبت به مسائل اولویتدار نباید سر به بیابان گذاشت! این روزها به این میاندیشم که از منظر تحلیلی علّت این حجم از ناآگاهی و بیاخلاقی چیست؟ من مجدد به این مسائل و مسائل متعدد دیگر باز میگردم.
نمیدانم پشت آن میز ریاست دانشگاه چه چیزی وجود دارد که جریانات سیاسی بر سر رسیدن به آن اینقدر دست و پا میزنند؟ تا جایی که شرم دارم دیگر اسم خود را عضو هیات علمی دانشگاه بگذارم اگر این افراد هم خود را عضو هیات علمی یا استادان و دانشیاران آن میدانند! چرا باید کار به جایی رسیده باشد که برای جمع کردن بیانیهای دروغین علیه برخی مدیران و مسئولین فعلی دانشگاه، اعضای هیات علمی تهدید شوند که اگر امضا نکنید، ما که به قدرت رسیدیم شما را اخراج میکنیم! و یا فضاحت به جایی رسیده باشد که برای نشان دادن خود، دیگران را با تخریب، دروغ پراکنی، پرونده سازی و ظلم علنی حذف نمایند! این معنای جدیدی از اصلاحطلبی است که این روزها عمیقا آنرا درک میکنم!
متأسفانه، شاهد بودهام برخی افراد که شرم دارم نام «استاد دانشگاه» بر آنان بگذارم و حتی بهدنبال ریاست دانشگاه هستند، در مورد یکی از افراد برجسته که اخیرا از یکی از دانشگاههای معتبر و برجسته تهران به دانشگاه شیراز منتقل شده بود آنچنان بیاخلاقی و دروغ پردازی کردند که مرا شگفتزده کرد! یا در مورد برخی جذبها در دورۀ گذشته، نامهها نوشتند و پروندهسازیها کردند تا افرادی که میتوانستند الان در بهترین دانشگاههای دنیا باشند را ناامید کرده و فضا را برای جولان دادنهای غیرحرفهای خود که پوششی است بر بیسوادی علمیشان مهیا نمایند!
مسئله من در اینجا بررسی اینها نیست، زیرا آنچه دروغ است اثری نخواهد داشت. ناراحتی من از تهدیدهای این افراد بر لغو کارهای بزرگ و تحولسازی که علیرغم مدیریتِ ناکارآمد فعلی با سختی و همت برخی مسئولین میانی دانشگاه پیش رفته و همچنین از تلاش برخی برای بازگرداندن دانشگاه به فضای خمودۀ علمی سابق نیست، بلکه تاسفم از دو چیز است: اول، سطح پایین اخلاق حرفهای که باعث میشود افراد برای دستیابی به جایگاههای مدیریتی به هر وسیلهای حتی حذف همفکران خود متوسل شوند. (آیا اینجا دانشگاه است؟!) دوم، بیخبری از تحولات علمی و فناوری جهانی که بهطور مستقیم بر آینده علم و دانشگاههای ما تأثیرگذار است. چرا این افراد از کارهای مرز دانشی و ایدههای جدید علمی و روشهای جدید تدریس و آشنا شدن دانشجویان با مسائل مهم مورد نیاز کشور تا این حد میترسند که حاضرند به هر قیمتی افراد و کارها و مراکز و ساختارهای مثبت ایجاد شده را حذف نمایند تا قدرت خود را نشان دهند؟!
به عنوان مثال، در حالی که در بیشتر دانشکدههای حقوق دنیا، هوش مصنوعی جایگاه مهمی پیدا کرده و نظامهای حقوقی در حال تطبیق با آن هستند، ما همچنان با جزوات درسی ۲۰-۳۰ سال پیش سر و کار داریم. چرا باید اقداماتی که در این حوزه با تلاش زیاد در دانشگاه شیراز (ذیل آن مدیریت ناکارآمد که عرض شد) پیش رفتهاند، توسط افرادی که حتی هنوز به قدرت نرسیدهاند، به بهانههای واهی مورد حمله قرار گیرند؟ افرادی که هیچ تخصصی در این زمینهها ندارند و از تحولات علمی بیاطلاعاند، چگونه میتوانند درباره موضوعات مهمی، چون آیندۀ هوش مصنوعی و فلسفۀ علم قضاوت کنند؟
نمیدانم باید گریه کرد یا فریاد زد! همه چیز ظاهرا به دو عامل بازمیگردد: تبخیر اخلاق حرفهای در دانشگاه، و عدم فهم نسبت به تحولات علم و فناوری! این در هر دو گروه بارز است! گاهی عقلانیت سیاسی بالاخص در دوستان اصلاح طلب انتظار میرفت؛ چندی پیش در جلسه ای، وقتی دیدم در نوگشایی یک رشته بسیار مهم و راهاندازی دورههای فرعی بسیار اثرگذار، سستی میشود، عرض کردم اگر اصلاح طلبها بر سر کار بودند اوضاع خیلی بهتر بود! وقتی این حرف من به گوش معاون آموزشی دانشگاه رسید، چندین ماه همۀ کارهای ما قفل شد!
حالا که فکر میکنم تحلیلم نادرست بوده است، زمانه عوض شده! انتظار عقلانیت سیاسی از افرادی که هنوز به قدرت نرسیده، تهدید و بیاخلاقی میکنند و بدون داشتن منطق علمی بهدنبال بهانههای اداری هستند تا هر آنچه در دوره قبل راه افتاده است را حذف نمایند، انتظار بهجایی نیست. بهتازگی مطلع شدم که این افراد نامهای به وزارت علوم نوشتهاند تا اعلام کنند که تعداد زیادی از جذبهای دانشگاه غیرقانونی بوده است. اما من برخی از این افراد را میشناسم و از سطح علمی آنها آگاهم. حتی اگر از منطق سیاستزدگی هم بنگریم، این حرکت اشتباه است. منطق سیاستزدگی هم حکم میکند که حتی اگر میخواهید خلاف اخلاق رفتار کنید دانه دانه افراد را حذف کنید که به شما شک نکنند، نه اینکه برای تعداد کثیری یکجا شمشیر بکشید! به نظر میرسد که امید دستیابی به قدرت و غرور، دستگاه سنجش این افراد را دچار اختلال کرده، همانطور که امید به حضور طولانیمدت بر مسند قدرت، برخی از دوستان پیشین ما را نابینا کرده بود.
تاکنون به دو عامل مشترک، یعنی تبخیر اخلاق حرفهای و عدم شناخت نسبت به علم و فناوری و جایگاه علوم انسانی اشاره کردم. اما با ذکر خاطرهای میخواهم به عامل مهم و پنهان دیگری بپردازم: بدنۀ مدیران میانی ناکارآمد و شاید انحرافی! این افراد بهخوبی بلدند احوالپرسی کنند و بلهقربانگوی خبرهای هستند، اما زمانی که کارهای اصلی به دستشان میرسد، آنقدر تأخیر و مانعتراشی میکنند که صاحبان ایده و کار، از کارها صرفنظر میکنند. در ۸ ماه گذشته، مرکز ما حداقل ۴ میلیارد تومان پروژههای آماده از صنعت را به دلیل همین بدنه نالایق در معاونت پژوهشی از دست داد، اگرچه در آنجا افراد لایق و دلسوز هم کم نیستند. این پروژهها نهایتاً به دست دانشگاههای دیگر رسید. علاوه بر این، ۲۰ میلیارد تومان اعتبار سالانه برای راهاندازی پژوهشکدهای مهم هنوز معطل یک مکان مناسب است!
نمونهای دیگر از این ناکارآمدی را در موردی میبینیم که بیش از دو ماه است نامۀ آزادسازی حقوق یکی از پژوهشگران پسادکتری مرکز که بودجۀ آن از منابع صنایع خارج از دانشگاه تأمین شده است، به دانشگاه ارائه شده، اما هنوز حقوق وی کامل آزادسازی نشده است. این قرارداد مربوط به ۶ ماه پیش است، اما چرا هیچ پیشرفتی حاصل نشده؟ چرا بیشتر کارهایی که توسط معاونت پژوهشی دانشگاه به مدیران میانی ارجاع داده میشود، به بنبست میرسد؟! یا چندی پیش به یکی از مدیران دانشگاه در مورد ظرفیت استفاده از مالیات شرکتها و صنایع در کارهای علمی عرض کردم که شما بهدنبال صنایع بزرگ هستید و آنجا رقابت سخت است؛ بنده با برخی صنایع کوچک صحبت کردم و آنها مشتاق همکاریاند، لذا موازی با اقدامات شما میتوانیم از ظرفیت مالیاتی چند صنعت کوچکتر بهره ببریم، پاسخ ایشان تامل برانگیز بود: دانشگاه شیراز حاضر نیست با هر شرکت و صنعتی قرارداد ببندد! این شأنیت غیرواقعی، ادبیات رایج مسئولین دانشگاه شیراز است! ما در شأنمان نیست که هستۀ پژوهشی با مشارکت چند دانشگاه دیگر راه بیاندازیم که اکثریت هیات علمیها متعلق به ما نباشند! ما در شأنمان نیست فرد متخصص و درجه یکی را جذب کنیم که مثلا فلان مقطع تحصیلیاش در یک دانشگاه پایینتر از ما بوده است! ما در شأنمان نیست که وقتی استاد برجستۀ بین المللی به شیراز میآید به استقبال او برویم ولی اگر مسئولی دولتی بیاید همه در فرودگاه به خط میشویم! ما در شأنمان نیست که بخشی داشته باشیم که هویت بین دانشگاهی داشته باشد و اساتیدی از سایر دانشگاهها بهصورت وابسته داشته باشد! ... شما ادبیات شأنیت یا بهتر بگویم شأنزدگی را در دانشگاه شیراز به وفور میبینید! ولی کدام شأن! دانشگاهی که هنوز برای اعضای هیات علمیاش که دوسال است جذب شدهاند میز و صندلی ندارد! اصلا مگر علم دارای چنین شئونی که ریشه در تفکرِ جاهلیت دارد، میباشد! علم خودش ذاتا دارای شأن و منزلت است و این به خرد یا کلانِ بودن افراد و صنایع، ظاهر و پوشش آنها و ... ارتباطی ندارد! چرا فرهنگ در جامعه علمی ما اینقدر پسرفت کرده است؟!
وقتی نامۀ معاونت پژوهشی را پس از گذشت سه دهه از سیاست منحط و تاریخ گذشتۀ پرداخت پول برای چاپ مقالات دیدم که برای چاپ مقاله در فلان مجله اینقدر میدهیم و قص علی هذا تا آخر خط جریان استعماری و نفوذ را در بدنۀ علمی و مدیریتی دانشگاه و کشور متوجه شدم!
این درد دلها گوشهای بود از مشاهدات من در اندک زمانی که در دانشگاه شیراز حضور یافتم! هدفم از این مثالها که بخشی از هزاران فکتِ موجود است، صرفا تحلیلی از مشکلات فعلی ما بود. اینها در کنار این موضوع که ما عمیقا دچار یک فرایند اداری بروکراسی زدۀ منحط تاریخی هستیم! قابل تامل است. به عینه دیدهام حتی برای مواردی که در قوانین بالادستی بروکراسیای ذکر نشده است مدیران دانشگاه سریعا برای آنها بروکراسیهای غیرعلمی و غیرحرفهای تولید میکنند! این یک مسئلۀ عمیق فرهنگی است. برای ارسال یک پروپوزال به صنعت، ما با فرآیندی عجیب و طولانی مواجهیم، که تقریباً همه، از آبدارچی معاونت تا ریاست، باید در مورد آن نظر بدهند. دلیل این فرایندهای فرسایشی و طولانی را طی شدن مسیر اداری و حقوقی بیان میکنند، اما شاهد کذبش این است که وقتی بعداً پیگیری میکنید، میبینید هیچ چیزی در مورد آن پروپوزال در دانشگاه ثبت نشده است! اگر هدف، تضمین علمی بودن پروپوزال است، این سوال مطرح میشود: این مدیران چه تخصصی در آن حوزۀ خاص دارند که نظرشان باید مورد پذیرش قرار گیرد؟ گاهی آدم از سوالات و ایرادات برخی از مدیران خندۀ تلختر از هزار گریه اش میگیرد! این ریشه در این مهم دارد که مسئولین و مدیران دانشگاه قدرت و جرأت تصمیمگیری تخصصی ندارند و لذا ناخودآگاه برای اعتماد به نتیجۀ تصمیمات، معیار صحت را عبور درخواستها و پیشنهادات از یک هزارتوی اداری، ماشین وار و بروکراتیک عجیب میدانند!
این فاجعهای عمیق و بزرگ برای دانشگاه است. تشریح بیشتر این موضوع در این نوشتار نمیگنجد، اما لازم است که تأمل کنیم؛ اگر تصمیمی برای اصلاح دانشگاه در سر داریم، باید ابتدا این ساز و کارهای ناکارآمد و اداری را دگرگون کنیم.
اگر بخواهم سخنانم را جمع بندی نمایم باید عرض کنم چهار عامل اصلی رکود و پسرفت علمی و ناامیدی از تحول در دانشگاه عبارتند از:
• تبخیر اخلاق حرفهای و آکادمیک
• عدم فهم درست نسبت به معنای علم، فناوری و جایگاه علوم انسانی
• عدم قدرت تصمیمگیری در مدیران و حواله دادن همۀ مباحث به یک جریان اداری و بروکراتیک بجای یک اعمال نظر تخصصی و حرفهای
• مدیران و بدنۀ کارشناسی نالایق و صرفا بلهقربانگو و شاید هم ...!
اینها همۀ ماجرا نیست و سخن بسیار است و قلم بسته! تأسف ما از یک ساختار معیوب است... قدرت پدرخواندهها در هدایت سلیقهای دانشگاه! وقتی یکی از دانشمندان این مرز و بوم را برای جایابی نخبگان در گروه به دانشگاه پیشنهاد دادیم و پس از برگزاری مصاحبههای تخصصی با کسب نمره بالا و پس از انجام تحقیقات محلی و عمومی و در نهایت پس از برگزاری جلسه مصاحبه عمومی که بنظر خوب میرسید، او را رد کردند، دلیلش را که جویا شدیم متوجه شدیم که ایشان ۲۰ سال پیش پای درس اخلاق استادی میرفتند که آن استاد سلام و علیکی با فردی که پشت سرش گفتهاند نگاههای انجمن حجتیه داشته! من متحیرانه به وضعیت فرهنگی دانشگاه و سطح افرادی که در کمیتههای دانشگاه اثر دارند به اندیشهای عمیق فرو رفتم! اینکه بعد از این همه بررسیهای میدانی، فردی تلفنی از متقاضی بدگویی کرده و بدون هیچ مدرکی، اتهامی اخلاقی به او زده و ما او را رد کرده ایم، چون شاید این حرفها درست باشد در حالی که تحقیقات خلاف آن را نشان میداد، نشان از یک انحراف عمیق فکری و فرهنگی دارد. اگر بهقول آن اندیشمند و مبارز مصری باید با اسلام آمریکایی مبارزه کنیم، اما از طرفی مواجهیم با یک اسلام متحجرانه که روی دیگر اسلام آمریکایی است، اسلامی که آیات قرآنش، ابعاد اخلاقیاش و حکومت داری پیامبرش صرفا برای اهل بیت است و نه ما! بگذریم که اگر قلم بخواهد بیش از این بر کاغذ بلغزد ناگفتههایی مکتوب میشود که همه میدانند، اما گفتنش جرم است!
سخن آخرم با وزیر محترم علوم است؛ دادن سکان دانشگاه به افراد شایسته و معتدل، که دارای درک عمیق از علم، فناوری و علوم انسانی هستند، امری حیاتی است. این افراد باید توانایی توجه به مرز دانش و نیازهای جامعه و صنعت را داشته باشند و به برنامهریزی و سیاستگذاری پایبند باشند. این در حالی است که واگذاری مسئولیتها به افرادی نالایق و بیاخلاق، صرفاً به دلیل حضور در ستادها و روابط غیرعلمی، نه تنها عقلانیت و منطق را زیر سوال میبرد، بلکه آیندۀ علمی و فرهنگی دانشگاه را به خطر میاندازد.
مگر آنکه، همانطور که در گذشته شاهد بودهایم، در پشت پرده خبرهایی باشد که ما از آنها بیاطلاعیم! امید است که با درک صحیح از شرایط و نیازهای دانشگاهها، اقداماتی جدی و مؤثر در راستای تغییر و بهبود ساختار مدیریتی صورت گیرد. والعاقبه للمتقین
یادداشتی تحلیلی در خصوص وضعیت فعلی دانشگاه شیراز از دکتر محمد جمالی، رئیس مرکز فلسفه و علوم بنیادی دانشگاه شیراز
* انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.
واقعا در دانشگاه ها جنگ سهمگینی در جریان است اما خارج از دید...
اتهام زدن و نوشتن و گفتن و فرستادن کار بسیار آسانی است که جزای بسیار سخت اخروی دارد