سالها بود که نقشونگار حسینیهی امام خمینی را در قاب رنگی تلویزیون میدیدم و هر بار که شعار «لبیک» دانشجویان را از این قاب میشنیدم، حسرت یک دیدار در دلم باقی میماند.
حالا، بعد از سالها انتظار، در مسیری قدم گذاشتهام که به همان حسینیهای میرسد که همیشه از قاب تلویزیون دیده بودم. جمعیت آرام حرکت میکرد. برخی با دوستانشان صحبت میکردند، برخی زیر لب ذکر میگفتند و برخی مثل من، در سکوت فقط جلو میرفتند.
در مسیر منتهی به حسینیه، چهرهی دانشجویانی که شور و حرارت جوانیشان با شوق حضور آمیخته بود، برایم واضحتر میشد. بغضی گلویم را میفشرد که تنها با اشک شوق هنگام وصال میشکست.
پیش از این، روایت هماهنگکنندگان دیدار و میزان اشتیاق دانشجویان سراسر کشور را شنیده بودم. میگفتند که ۷۵ هزار نفر برای ثبتنام در دیدار دانشجویی اسفندماه ۱۴۰۳ آماده شدهاند. حالا که در آستانهی ورود به حسینیه بودم، دیگر فقط یک عدد در ذهنم نبود؛ میتوانستم اشتیاق را در چشمهای تکتک آنها ببینم.
لحظهای که پا به حسینیه گذاشتم، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، شور و انرژی فضا بود. صدای شعارها، چهرههای پرشور دانشجویان، و آن حس عجیبی که از حضور در این مکان داشتم... انگار تمام سالهایی که این دیدار را فقط در قاب تلویزیون دیده بودم، یکجا در ذهنم مرور شد.
دانشجویانی که زودتر آمده بودند، از قبل صفها را بسته و دربارهی دیدار گفتوگو میکردند. چهرهها و شعارها نشان میداد که همه مشتاق ورود رهبر انقلاب هستند. شعار «ای پسر فاطمه، منتظر تو هستیم» از گوشهوکنار حسینیه شنیده میشد.
در میان جمعیت، دانشجویی را دیدم که با پای باندپیچیشده آمده بود. خادمان حسینیه او را به سمت صندلیها راهنمایی کردند. با خودم گفتم: «این همه راه آمده، با همین وضعیت! یعنی چه چیزی برایش اینقدر مهم بوده؟»
چند لحظه مکث کردم و بعد در ذهنم تکرار شد:« حواست را به سخنان آقا تیز کن!»
راستی، تا یادم نرفته بگویم که چند روز پیش، مسئولین به دیدار رمضانی رهبر انقلاب رفته بودند و رهبری در آن جلسه نکاتی را به آنها گوشزد کرده بودند. اما تفاوت این دیدار در این بود که دانشجویان مطالبهگر قرار بود همان مسئولینی را نقد کنند که چند روز قبل، گزارش عملکرد خود را ارائه داده بودند.
رهبر انقلاب در دیدار سال گذشته، توصیههای دربارهی کار در فضای دانشگاهی و تأکید بر اثرگذاری در این فضا را مطرح کرده بودند و قرار بود امسال این موارد ارزیابی شود.
پیش از آغاز مراسم، دانشجویان سرود زیبایی را که از قبل آماده کرده بودند، چند بار تکرار کردند. اما همهی این تکرارها یک طرف و آنچه که در برابر آقا خوانده شد، در طرف دیگر ماجرا بود:
ما همه فرزند ایران غیوریم
همراه ولایت، مشتاق ظهوریم
اینها بندهای ابتداییاش بود، اما آنچه که در ادامه خوانده شد، زیباتر هم بود.
از مصرع «دانشجو بصیر، همقدم امام است» میتوان یک کتاب نوشت؛ کتابی دربارهی اینکه دانشجویان چگونه میتوانند با امام خود همقدم شوند.
بگذریم...
رهبر انقلاب با روحیهای پرنشاط وارد حسینیه شدند و دانشجویان سر از پا نمیشناختند. تا جایی که توانستند، خود را به ولیامر مسلمین جهان نزدیک کردند.
مراسم با قرائت قرآن آغاز شد. آقا هنگام تلاوت آیات، با تمرکز کامل گوش فرا دادند. برایم جالب بود که ایشان از همان ابتدا به تمام مراحل برنامه مقید بودند و تمام توجهشان روی آیاتی بود که خوانده میشد.
سپس، سرود جمعی دانشجویان خوانده شد و مجری آمد تا پروندهی تشکلها برای دیدار را باز کند.
در این بخش، نمایندگان تشکلهای دانشجویی ابتدا دربارهی مسائل داخلی دانشگاهها، از کیفیت آموزش گرفته تا فضای فعالیتهای علمی و فرهنگی، سخن گفتند. به موضوعات ملی و بینالمللی پرداختند، از روند توسعهی کشور گرفته تا سیاستهای خارجی. در میان همهی این سخنرانیها، نام شهدای شاخصی که در این یک سال از میان ما رفته بودند، بارها تکرار شد؛ هر بار که نامی برده میشد، بغضی در گلوی جمعیت شکل میگرفت.
از شهید رئیسی، شهید نصرالله، شهید سنوار، شهید هنیه و شهدای مقاومت... هر کس به میزان عشق و ارادتش سخن گفت.
پس از شنیدن این سخنان، حالا نوبت رهبر انقلاب بود که به دغدغهها و پرسشهای مطرحشده پاسخ دهند.
پس از اتمام نطقها، رهبر انقلاب بیانات خود را آغاز کردند. طبق رسم هر ساله، ابتدا ارزیابیای از سخنان تشکلها داشتند و گفتند که سطح تفکر و تحلیل دانشجویان رو به رشد است. این سخن باعث خوشحالی جمعیت شد، چرا که آقا مهر تأییدی بر رشد آنها زده بودند.
رهبر انقلاب به برخی از نقدها پاسخ مبسوط تری دادند تا علامت سؤالها برطرف شود؛ از وعدهی صادقهای غرورآفرین گرفته تا تأکیدشان بر اینکه امیدشان فقط به جوانان است...
ایشان مخاطب مطالبات دانشجویی را وزرای علوم و بهداشت دانستند و از آنها خواستند که پاسخگوی این مطالبات باشند.
یکی از بخشهای جالب سخنان آقا، تأکیدشان بر تقوا بود. از صحبتهای ایشان این برداشت را کردم که »تصمیمگیری» خود راهی برای رسیدن به تقواست و گشایشهای زندگی در این مسیر رقم خواهد خورد.
رهبر انقلاب به هویت دانشجویی هم اشاره کردند و از نگاه شیفتگی و خودباختگی در برابر تمدن غربی انتقاد نمودند. جملهی طلایی این بخش از بیاناتشان این بود: «رضاخان مظهر غربگرایی مخرب بود.»
ایشان نهضت ملی نفت را نقطهی عطفی دانستند و تأکید کردند که «نتیجهی تکیه کردن مصدق به آمریکا، چیزی جز کودتا نبود.»
این دیدار آنقدر نکات مهم داشت که هر بار که بخواهم پس از دیدار فیلم آن را تماشا کنم، نکتهی تازهای برایم روشن خواهد شد.
پس از پایان سخنان رهبر انقلاب، بلافاصله اذان مغرب در فضای حسینیه طنینانداز شد. ما که در انتهای حسینیه ایستاده بودیم، سریع جای نماز خود را مشخص کردیم. تراکم جمعیتی که پیشتر به شوق ورود رهبر انقلاب به جلو رفته بود، حالا به عقب بازمیگشت تا صفوفی منظم برای اقامهی نماز پشت سر ولیامر مسلمین جهان تشکیل دهد.
راستی، یادش به خیر... قبلاً هم پشت سر آقا نماز خوانده بودم، اما نه در حسینیه؛ بلکه برای شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی... اما این بار، این نماز رنگ و بوی دانشجویی داشت و آن فضای غمانگیز دیگر وجود نداشت.
پس از نماز عشا، هنگام خروج از حسینیه، خادمان مسیری متفاوت را به ما نشان دادند. چه چیزی بهتر از اینکه حسن ختام چنین دیداری، سفرهی افطاری سادهای باشد؟
همان سادگی که در فضای حسینیه حس میشد، در این سفرهی افطار هم موج میزد. اینجا نهتنها محل یک دیدار، بلکه جلوهای از یک سبک زندگی بود.