
روایت ورود حضرت زینب کبری (س) به مجلس ابن زیاد ملعون و پاسخی تاریخی

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، مناظره حضرت زینب (س) با ابن زیاد، در مورد واقعه کربلا، با پاسخهای علیگونه زینب (س) روبهرو شد و شکست مفتضحی خورد. بخشهایی از این مناظره و چگونگی آن را بخوانید:
أُدْخِلَ عِیَالُ الْحُسَیْنِ عَلَى ابْنِ زِیَادٍ فَدَخَلَتْ زَیْنَبُ أُخْتُ الْحُسَیْنِ فِی جُمْلَتِهِمْ مُتَنَکِّرَةً وَعَلَیْهَا أَرْذَلُ ثِیَابِهَا تَسْتُرُ وَجْهَهَا بِکُمِّهَا لِأَنَّ قِنَاعَهَا أُخِذَ مِنْهَا، فَمَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِیَةً مِنَ الْقَصْرِ وَحَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا.
نوامیس سیّدالشّهداء علیهالسلام را وارد مجلس ابن زیاد کردند. پس زینب کبری سلاماللّهعلیها در بین مخدّرات به صورت ناشناس وارد مجلس ابن زیاد شد. آن بانوی مظلومه، لباس مناسب شأنش را به تن نداشت و صورت مبارکش را با آستین، پنهان کرده بود؛ چون که مَعجرش را به غارت برده بودند. او پیش رفت تا گوشهای از کاخ نشست و کنیزان دورش را گرفتند.
فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ مَنْ هَذِهِ الَّتِی انْحَازَتْ نَاحِیَةً وَمَعَهَا نِسَاؤُهَا فَلَمْ تُجِبْهُ زَیْنَبُ فَأَعَادَ ثَانِیَةً وَثَالِثَةً یَسْأَلُ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ بَعْضُ إِمَائِهَا هَذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهَا ابْنُ زِیَادٍ وَقَالَ لَهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَحَکُمْ وَقَتَلَکُمْ وَأَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ.
ابنزیاد پرسید: «این کسی که به کناری رفته و زنانی همراه او هستند کیست؟» زینب سلاماللّهعلیها پاسخ نداد. ابن زیاد دوباره و برای سومین بار درباره او پرسید. یکی از کنیزان به او گفت: «این زینب، دختر فاطمه، دختر رسول خداست علیهمالسلام.» ابنزیاد به سمت او آمد و گفت: «حمد و سپاس خدا را که شما را رسوا ساخت و کُشت و دروغتان را برملا کرد.»
فَقَالَتْ زَیْنَبُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ وَطَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً وَإِنَّمَا یَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَیَکْذِبُ الْفَاجِرُ وَهُوَ غَیْرُنَا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ.
زینب سلاماللّهعلیها فرمود: «سپاس خداوندی را که ما را به واسطۀ پیامبرش محمّد صلیاللهعلیهوآله گرامی داشت و ما را از پلیدی پاکیزه ساخت. همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او کسی غیر از ماست؛ و سپاس خداوند را.»
فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَأَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى مَضاجِعِهِمْ وَسَیَجْمَعُ اللَّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَتُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ یَکُونُ الْفَلْجُ یَوْمَئِذٍ هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ.
ابنزیاد پرسید: «کار خدا با برادرت و اهل بیتت علیهمالسلام را چگونه دیدی؟» زینب سلاماللّهعلیها پاسخ داد: «جز زیبایی ندیدم. ایشان قومی هستند که خدا قتل را بر آنها مقرر کرده بود، پس به سراغ جایگاههای خود رفتند؛ و خدا به زودی بین تو و آنها جمع خواهد کرد تا مورد محاجه و جدال قرار گیری، پس بنگر که در آن روز حق با کیست، مادرت به عزایت بنشیندای پسر مرجانه!»