
یادداشت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی سهند تبریز پیرامون سیاست خارجی دولت آمریکا/ اول آمریکا بعد از اسرائیل!

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، یادداشت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی سهند تبریز پیرامون سیاست خارجی دولت آمریکا شرح زیر است:
در سالهای اخیر، اگرچه سیاستورزی در آمریکا ظاهری چندقطبی و گاه پرآشوب به خود گرفته، اما در عمق این تحولات، الگوهایی نسبتاً ثابت و تأملبرانگیز قابل شناسایی است.
یکی از این الگوها، حضور پررنگ و تأثیرگذار جریانهای قدرتمحور صهیونیستی در سطوح تصمیمسازی ایالات متحده است؛ حضوری که نه صرفاً در قالب لابیگری آشکار، بلکه در ساختاردهی به رویکردهای کلان و حتی بازتعریف اولویتها بروز پیدا میکند.
گرچه شعارهایی مانند «اول آمریکا» در سطح عمومی مطرح شدند، اما ترکیب واقعی تیمهای سیاسی ـ امنیتی و حلقههای تصمیمساز، حکایت از موازنهای دیگر دارد؛ مجموعهای از نومحافظهکاران، سرمایهگذاران حوزه نظامی، و عناصر همسو با منافع تلآویو که عملاً مسیر «اول اسرائیل» را دنبال میکنند.
درک سیاست خارجی آمریکا در قبال غرب آسیا، بهویژه در قبال مسائلی، چون جنگ غزه، بحران لبنان یا پرونده هستهای ایران، بدون در نظر گرفتن این نفوذ ساختاری، تحلیلی سطحی و ناتمام خواهد بود. آنچه در ظاهر نوعی تصمیمگیری ملی جلوه میکند، در واقع تحت تأثیر فیلتری خاص از اطلاعات و چارچوبهای تحلیلی شکل میگیرد که توسط حلقهای تندرو و هدفمند هدایت میشود.
نکته مهم آنکه این سطح از نفوذ، از روابط دوجانبه فراتر رفته و به شبکهای پیچیده و چندلایه مربوط میشود که میتوان از آن با عنوان «صهیونیسم جهانی» یاد کرد؛ ساختاری فراملی متشکل از یهودیان، مسیحیان صهیونیست و حتی چهرههای غیرمذهبی که منافع اقتصادی، موقعیتهای سیاسی یا حتی پروندههای شخصی آنان را در پیوندی ناگسستنی با این جریان قرار داده است.
در چنین منظومهای، تصور اختلاف واقعی و جدی میان آمریکا و اسرائیل، بهویژه درباره ایران یا فلسطین، بیشتر به یک بازی رسانهای میماند و با واقعیت میدان نسبت چندانی ندارد. در بزنگاهها، هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان در دفاع از اسرائیل موضع یکسان دارند؛ بنابراین همسویی با تلآویو نه یک استثناء، بلکه بخش جداییناپذیر از ذات سیاست غرب است. با این حال، نتانیاهو حتی در چشم برخی از همین ساختارها نیز به عاملی بحرانساز تبدیل شده است.
در پرتو آنچه گفته شد، میتوان دریافت که سیاست خارجی ایالات متحده، بهویژه در قبال مسائل غرب آسیا، بیش از آنکه بازتاب منافع ملی این کشور باشد، متأثر از پیوندهای عمیق و چندلایه با ساختارهای فراملی صهیونیستی است؛ ساختارهایی که نهتنها اولویتها را تعیین میکنند، بلکه دامنه اثرگذاری خود را تا اعماق نهادهای تصمیمساز و حتی افکار عمومی گسترش دادهاند. از این منظر، تحلیل تحولات منطقه بدون در نظر گرفتن این نفوذ سامانمند، نابسنده خواهد بود؛ چرا که فهم واقعیت، مستلزم عبور از لایههای فریبندهی شعار و ظاهر است.