نکته قابل تامل در تحولات اخیر انگلیس این است که، این حرکتها را باید تکههای پازلی دانست که اگر در کنار هم بچینیم تنها یک مفهوم را متبین میکند و آن بیداری مردم است در عصر مدرنیته، آن هم درجایی که مهد مدرنیته قلمداد میشود.
گروه بین الملل «خبرگزاری دانشجو»؛ 14 اردیبهشت سال 1390 رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران در دیداری که با معلمین داشتند بعد جدیدی از انقلاب های مردم دنیا را تشریح كردند، ایشان فرمودند: « ..........فقط اين نيست كه در كشورهاى شمال آفريقا و منطقهى غرب آسيا كه امروز ما در آنجا قرار داريم، حركات بيدارى بوجود آمده باشد، اين حركت بيدارى تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزى پيش خواهد آمد كه همين ملت هاى اروپایى عليه سياستمداران و زمامداران و قدرتمندانى كه آنها را يكسره تسليم سياست هاى فرهنگى و اقتصادى آمريكا و صهيونيسم كردند، قيام خواهند كرد. اين بيدارى، حتمى است. حركت ملت ايران، امتداد و عمقش اينهاست؛ حركت عظيمى است.»
تحولات منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا که در کشورهای اسلامی اتفاق افتاده است، قسمت اعظمی از سیاست های غرب بخصوص آمریکا را در بر گرفته؛ به طوری که به نظر مي رسد غرب بصورت تمام قد در میدان نبرد با بیداری اسلامی مردم منطقه قرار گرفته است.
حالا بعد از گذشت چندین ماه، این خیزش ها به قلب اروپا رسیده است و این موید پیش بینی های مقام معظم رهبري می باشد که رسانه های بیگانه و متاسفانه رسانه های داخلی کشورِ ما از آن صرفا با عنوان بحران اقتصادی در غرب یاد می کنند.
شاید برخی از تحلیل گران داخلی این امکان را در غرب و اروپا نمی بینند تا آن را همان بیداری بنامند، اما نکته قابل تامل اینکه این حرکت ها را باید تکه های پازلی دانست که اگر در کنار هم بچینیم، تنها یک مفهموم را متبین می کند و آن بیداری مردم است در عصر مدرنیته، آن هم در جایی که مهد مدرنیته قلمداد می شود.
در مکتبی که در تئوری و عمل دچار مشکل شود فروپاشی آغاز می شود و خلاصه آن چیزی است که در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. کمونیسم با 70 سال سابقه و مبارزه آنها با دین و به تعبیر امام خمینی (ره) «مبارزه بیهوده ای که با خدا داشتند»، در حکومت و حکومتداری شکست خورد.
اکنون اندیشه سرمایه داری نیز در تئوری و عمل به شکست رسیده است. در اکثر کشورهای غربی، حاکمیت در میان دو حزب اصلی، دست به دست می چرخد و در واقع دیکتاتوری دو حزبی بر کشورهای غربی حاکم است. دموکراسی غربی در کشورهای منطقه نیز همواره حامی دیکتاتوری های موروثی بوده است و سرنگونی این حکومت ها به منزله شکست غرب در زمینه تئوری است.
غرب از تغییرات در زمان فروپاشی شوروی حمایت کرد، اما در ماجرای بیداری اسلامی تلاش می کند تا حرکت ها را منحرف کند؛ هم بر این موج سوار شود و هم منحرفش کند.
از سويي تحولات اخیر در لندن حاصل سالها اعمال زور و اختناق اجتماعی در بریتانیاست که به این شکل خود را نشان میدهد؛ این تحولات ریشههای اجتماعی و فرهنگی دارد، البته مسایل سیاسی هم مطرح است.
این سطح از تحولات همچنین بشدت ناشی از تبعیض و نژادپرستی در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه بریتانیا است؛ چرا كه رفتارهای ناشی از نژادپرستی در جامعه بریتانیا کاملا مشهود است و لزوما منحصر به دستگاه سیاسی و ارگانهای دولتی نیست، بلکه در گروههای غیردولتی و عمومی مردم نیز وجود دارد و البته مي توان اينگونه گفت كه اين نوع نژاد پرستي ريشه در ايدئولوژي غربي دارد.
افرادی که با تبعیض مواجه میشوند و به نوعی از حقوق اجتماعیشان محروم میشوند، جایی برای انعکاس اعتراض و سرخوردگیشان در جامعه پیدا نمیکنند و این مسائل به عقدههای روانی و اجتماعی تبدیل میشود که با حوادثی مثل آن چه در لندن نسبت به یک سیاهپوست روی داد، سرباز میکند.
در حال حاضر وضعیت اجتماعی و فرهنگی در بریتانیا به مراتب از وضعیت سیاسی بدتر است و مسائل سیاسی و اقتصادی و بینالمللی را نیز تحت الشعاع قرار داده است.
بعید است دولت انگلستان بتواند به راحتی این التهاب و اعتراض عمومی در انگلستان را برطرف کند؛ لذا پیشبینی میشود با توجه به تداوم مشکلات اقتصادی، بحران مدیریت در این کشور و روحیه خشن مسئولان، همچنان این اعتراضات عمومی تداوم داشته باشد.
حتی اگر دولت انگلیس بخواهد موقتا جامعه را با سرکوب کردن آرام کند، قطعا باید منتظر التهابات و مشکلات اجتماعی در آینده نزدیک باشند.
این وقایع نشان داد که این کشورها نه تنها به تبعیض نژادی اعتقاد دارند و به حقوق شهروندی احترام نمیگذارند، بلکه حاضر نیستند به خواستههای بسیار ساده مردمشان پاسخ مثبت دهند؛ این رفتارها نشان داده است که آنها به هیچکدام از اصولی که با استفاده از همان اصول، ملتهای مستقل و کشورهای دیگر از جمله جمهوری اسلامی ایران را محکوم میکنند، پایبند نیستند.
ملتهای اروپایی با کنار گذاشتن گذشته، حال و آینده خود به این نتیجه رسیدهاند که باید وضع را تغییر دهند؛ چرا كه آنها نمیتوانند آنچه را که از ناحیه حاکمشان بعنوان سیاستهای اقتصادی و فرهنگی اعمال میشود، تحمل کنند.
اعتراضات رخ داده در کشورهای اروپایی همچون انگلیس، اسپانیا و فرانسه و مطمئنا در روزهای آینده در ایتالیا و دیگر کشورها، به دلیل داشتن این خواستگاه فکری است که در گذشته و حال آنچه بر سر ملتهای اروپایی آمده از ناحیه حاکمان، مسئولان و احزاب وقت بوده است.