بشریت خیلی چیزها را فدای پیشرفتش کرد؛ خانواده، گذشته، اندوختهها و حتی کفش و لباسش را ...
باشگاه خبرنگاران دانشجو«خبرگزاری دانشجو» - محبوبه ایزدی؛ آنچه تا کنون تحت عنوان مقابله با تهاجم فرهنگی معرفی شده، مستقیماً به حیطه دین و مسائل اعتقادی مربوط می شود، و به نوعی متمرکز بر چند موضوع خاص بوده و شیوه ای شاید سنتی و مسیری طولانی داشته است.
اما آنچه که امروز بیش از هرچیز دیگری نیازمند آن هستیم، یادآوری ارزش واقعی خانواده و اتصال اعضای آن به لحاظ روابط عمیق خانوادگی است.
در برهه ای با پیشرفت ناگهانی و سریع بشریت و به نوعی مدرن شدن آن، پیامدهایی همچون شکاف نسلی یا انقطاع نسلی بوجود آمد؛ نسلی با اتکا به دانش و تجربیاتی که بدست آورده بود، خود را بی نیاز از آنچه که دیگرانی همچون خانواده سنتی اش به او می آموختند، می دانست.
در این برهه زمانی، شاهد مقابله خانواده و افراد و به نوعی نسل قدیم با بسیاری ازمظاهر و یافته های نسل جدید بودیم که رابطه ها را از هم جدا کرده و دو دنیای متفاوت بوجود آورده بود؛ در اینجا خانواده دیگر نمی توانست همچون گذشته، فرزندان تازه تعلیم یافته خود را به نوعی تحت کنترل و سیطره خانوادگی داشته باشد و این شد که شکافی بوجود آمد که تبعات و عواقب آن دامان هر دو نسل، مخصوصاً نسل جوان را گرفت؛در واقع دور شدن از کانون خانواده و رها شدن در مسیر بی انتهای مدرنیسم خطری بزرگ بود که نسل جدید به جان خرید.
در دهه های بعد، همچنان قطار مدرنیسم با تمام قدرت به پیش می رفت و همگان محو او و به نوعی در تلاش برای رسیدن به آن بودند؛ دراینجا خانواده به فراخور زمان از بسیاری از ملزومات سنتی خود به نفع مدرنیسم چشم پوشید،تا برای رفع نیازی که احساس میکرد از قطار مدرنیته جانماند.
اما به عقیده من در برخورد با نسل جدیدی که مشتاقانه این قطار را دنبال می کرد، به فکر تسامح افتاد؛ شاید نمی خواست به سرگذشت دیروز «جدایی فرزندان از دامان خانواده» و «تقابل آنها با خانواده» دچار شود؛ این شد که تابع خواسته ها و نیازهای امروزی فرزندان شد و از این طریق بر حفظ کانون خانواده پای فشرد.
شاید بتوان این مقدمه طولانی را در این بند خلاصه کرد که مقابله با هر گونه کج روی انسان و ارشاد او و آگاهی دادن به او باید ابتدا از خانواده ای شروع شود که آینده فرد برای او بسی مهم است. باورها و ریشه های فکری اصیل افراد در خانواده ای مطمئن، استوار می شود که نسبت به امور مختلف روز آگاهی کافی دارد و در مقابل هر گونه تهاجم و کج روی از سپر اندوخته ها، بینش و یقین خود استفاده می کند، محک می زند و آگاهانه انتخاب می کند.
هیچ کس در هیچ جا مخالف پیشرفت و ترقی نیست، اما ملزوماتی که پیشرفت های مادی جهان امروزی به دنبال داشته اند همه و همه پیشرفت محسوب نمی شود، بلکه گاهی انسان را به سقوط در قعر بی دانشی و بی هویتی میکشاند.
بیایید به این نکته بیندیشیم که لزوماً پیشرفت علم و دانش نباید اینها را به دنبال داشته باشد؛ مگر انسان هدفش تعالی و پیشرفت نیست؟ یعنی هر که قدم در این راه بنهد، سرانجامش این چنین خواهد شد؟ دور شدن از بسیاری ارزش ها و تسلیم محض تجربه شدن!؟ در اینجاست که باید برگشت و نقطه شروع حرکت را بازبینی کرد. حرکت قطار مدرنیسم از کدام ایستگاه آغاز شده؟ چه کسانی قطار را ساختند، ابزارشان چه بود؟ مسیری که برای قطار تعریف شده در نقشه ها چگونه است؟ انتهای این ریل چه خواهد بود؟ آری ما قطاری در حال حرکت را دیدیم و به دنبالش به حرکت درآمدیم، دویدیم و در واگن های آخر جایی پیدا کردیم، سرک کشیدیم و چیزهایی به چشممان آمد، از درونیاتش ... ما هم مدرن شدیم...
یادمان رفت موقع دویدن خیلی چیزها از دستمان افتاد، کوله ای داشتیم که بر دوشمان بود، اما برای سبک تر شدن آن را باز کردیم و انداختیم. دستمان در دست کسانی بود که همراهمان بودند، دستهایمان را هم رها کردیم، فقط خواستیم به قطار برسیم، حتی برای رسیدن و سبک شدن کفش و لباسمان را هم در آوردیم، گفتیم آدم سبک تر و آزادتر زودتر به قطار مدرنیسم می رسد، شاید فریاد مادرها و پدربزرگ هایمان را نشنیدیم که می گفتند: چرا لباس هایت را درآوردی؟ سرما می خوری! کوله ات را با خود ببر آذوقه می خواهی، گرسنه می مانی...!
«نه. نه. آن ها مرا درک نمی کنند، به قطار برسم همه چیز در آن هست» حالا سوارم، آری تا دلت بخواهد چیزهای مختلفی در آن هست، اما همه اینجا کم لباس دارند، همه سردشان است، همه بی کوله اند و همه گرسنه، همه می خواستند سبک شوند... اما همه خود را دلداری می دهند، خوب شد رسیدیم...!
کاش پیاده شویم و برگردیم به اصل خودمان، آن وقت قطاری را خودمان بسازیم و همه آن چه را که لازم داریم، برداریم و با دست پر راه بیفتیم.
ما فوق مدرن می شویم، تجربیات و دانشمان، آگاهی و علممان را با بینش و بصیرت به پیش می بریم، ما زودتر می رسیم، در مسیر شاید خیلی ها از آن قطار پیاده شوند و قطار ما را طالب شوند؛ اگر ما درست و دقیق تر حرکت کنیم.