کد خبر:۱۵۷۶۵۷
از سري هلوهاي خواندني(4)

جوان بدون گناه نمی شود، آتش بدون دود

 خیلی از ما را شکنجه می کنند تا چیزهایی را که دیده ایم، ندیده باشیم، چیزهایی را که شنیده ایم نشنیده باشیم، و چیزهایی را که حس کرده ایم حس نکرده باشیم. خب این ها احمقند و احمق ترین ند، رذل اند و رذل ترین ند........
به گزارش خبرنگار فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»، گاهی آدم ها چیزی را نمی فهمند، بر آنها قطعا هرجی نیست، گاهی آدم ها چیزی را کم و بیش می فهمند، گاهی آدم ها چیزی را می فهمند ولی نمی توانند درست و حسابی به مخاطبشان منتقل کنند، ولی گاهی آدم ها چیزی را هم خوب می فهمند و هم خوب و درست به مخاطب منتقل می کنند، این دسته از آدم ها قطعا بهترین نوع از هنرمندان هستند.
 
 
به نظرم نادر ابراهیمی چیزهایی را می گوید که فهمیده است، حقیقتا و عمیقا، نه از روی عادت و نه برای نان خوردن آن هم به نرخ روز، پدیده ای که از شدت شیوعش عادی است.
 
(بماند که ابراهیمی به خاطر نوشتن برخی چیزها از نان خوردنِ فرهنگی ماند و برخی از هم صنفان منورالفکر، تهمت های ناروایی بر او بستند.) که تا هنرمندی چیزی را عمیقا درک نکرده باشد، قادر نیست آن را بپروراند و منتقل کند آن هم با این ظرافت.
 
 ابراهیمیِ مرحوم، انقلاب اسلامی ، ریشه ها و ضرورت های شکل گیری اش را عمیقا درک کرده بود، ریشه های شکل گیری کینه مردم نسبت به حکومت غاصب و ظالم شاهنشاهی را گویی باگوشت و پوست و خونش لمس کرده و به حق به خوبی این شهود را به مخاطبش منتقل می کند. کتاب "آتش بدون دود" هفت جلد است و راوی داستانِ سه نسل از مردم شریف و محترم ترکمن صحرا در دوران پادشاهی ظالمانه رضاخان. داستان از عشق گالان به سولماز از دو قبیله ای که دشمن خونی اند آغاز می شود، حکایت فرزندانشان را نقل می کند و فرزندانِ فرزندان این دوتن را.
 
 داستان از جایی حساس تر می شود که آق اویلر(فرزند گالان اوجا و سولماز اوچی) تصمیم می گیرد برای درمان بیماری دردناکی که بچه های روستا را یک به یک می کُشد فرزندش- آلنی- را به تهران بفرستد تا طبیب شود و فرزندانِ روستا را مداوا کند؛ همه به خاطر کینه دیرینه ای که از شهری ها دارند به دلیل کشت و کشتاری که در روستا ها به راه انداخته اند، زمین هایی که بالا کشیده اند و حقوقی که زایل کرده اند، با این تصمیم مخالفند ولی آق اویلر مصمم است. آلنی به شهر می رود، می خواند و می بیند و می شنود، طبیب قابلی می شود و به روستا باز می گردد.
 
 کم کم تبدیل به مبارزی جدی می شود علیه حکومت و به همراه همسرش مارال، یک گروه منسجم از جوانان مبارز بر ضد رضاخان و حکومتش گرد هم می آورند و آن ها را رهبری و هدایت می کنند و... در کشاکش داستان ظلم هایی که حکومت جبار شاهنشاهی در حق مردم روا داشته(که بسیاری از آن ها مستند است) را می خوانید.
 
 رضاخان باغ های مردم را به زور از چنگشان در می آورد، محصولاتشان را مفت می خرد و با قیمت گزاف می فروشد، باغ ها را آتش می زند، مردم صحرا را می کشد بدون هیچ جرمی و کینه در دل مخاطب جوانه می زند، رشد می کند، نهال می شود و کم کم به درختی تبدیل می گردد.
 
 ابراهیمی برای مخاطبش احترام قایل است، در داستان پرده دَری نمی کند، مخاطب را درگیر داستان های سخیف و سبکِ مثلا عاشقانه نمی کند، واقعیت را به تو می نُماید با همه ی تلخی ها و البته شیرینی هایش، و سطح توقع مخاطب از شخصیت های داستانی را به چیزی بیش از درگیر شدن با مشکلات زندگی شخصی یا در نهایت چند آدم دور و بر، ارتقا می دهد.
 
 اگر از لایه محتوای این رمان بگذریم(که نمی توان گذشت) در باب نثر و شیوه ی نگارش آن، باید اعتراف کرد که قلم نادر ابراهیمی اگر نگوییم بی نظیر، کم نظیر است. روان، دلنشین، جذاب، شریف و بسیار پخته. خصوصیاتی که به ندرت می توان درنگارش یک نویسنده گرد هم آورد.
 
 یاد آوری می کنم که آتش بدون دود داستان صرف نیست، در صد زیادی از اتفاقاتی که درطول این هفت جلد نقل می شود مستند است و ابراهیمی برای یافتن اسناد و مدارک وقت زیادی گذاشته و زحمات فراوان کشیده است. نادر ابراهیمی همچنین عنوان ”نویسنده‌ی برگزیده‌ی ادبیات داستانی ٢٠ سال بعد از انقلاب” را به‌خاطر این کتاب هفت جلدی به‌دست آورد.  اگر می خواهید تصویری واقعی از دوران پهلوی با روایتی بسیار روان، دلنشین، و خوش ساخت را بخوانید «آتش بدون دود»را از دست ندهید.
 
 بخشی از کتاب: خیلی از ما را شکنجه می کنند تا چیزهایی را که دیده ایم، ندیده باشیم، چیزهایی را که شنیده ایم نشنیده باشیم، و چیزهایی را که حس کرده ایم حس نکرده باشیم. خب این ها احمقند و احمق ترین ند، رذل اند و رذل ترین ند.
 
 چرا؟ چون شعورشان نمیرسد. وقتی دیدیم دیدیم، وقتی شنیدیم شنیدیم، و وقتی با تمام وجودمان حس کردیم حس کردیم، و تمام شد. هر چه تو بیشتر فشار بیاوری که ندیده باشیم و نشنیده باشیم و احساس نکرده باشیم، بیشتر آن دیدن و شنیدن و حس کردن را باور می کنیم و قطعیت می بخشیم.
 
 چرا شاه و شکنجه گرانش این مطلب به این سادگی را نمی فهمند، عجیب است واقعا!
 
 بخشی از سخنرانی دکتر آلنی آق اویلر در پاریس
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار