پس از راي مجلس به عدم كفايت سياسي بني صدر، نوبت ايادي غرب بود كه نشان دهند مي توانند با كشتار و ترور، گرماي تيرماه را داغ و خونبار كنند.
گروه سياسي «خبرگزاري دانشجو»؛ با پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا که منافع خود را در ایران از دست رفته می دید، تلاش های گسترده ای برای براندازی این نظام نوپا آغاز كرد.
علاوه بر فعالیت های گسترده جاسوسی و ایجاد غائله های قومی در نواحی مرزی ایران که با محوریت سفارت آمریکا در تهران سازماندهی می شد، سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) هم طرح فونیکس (phoenix) را برای مقابله با انقلاب اسلامی مردم ایران طرح ریزی کرد.
براساس این طرح، باید سران نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران یک به یک از میان برداشته می شدند تا جمهوری اسلامی به زانو درآید.
نقش های متعدد و تاثیرگذار آیت الله خامنه ای در جمهوری اسلامی در کنار پافشاری ایشان بر مقابله با جریان های انحرافی و بیگانه و کینه توز که وابستگی آنها به بیگانگان در شرایط آن روز روشن شده بود، اين جريانات را به تصمیم خطرناکی رساند.
تنها با گذشت یک هفته از تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس و پس از بیانیه منافقین در اعلام جنگ مسلحانه با نظام، آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر تهران مورد سوءقصد قرار گرفتند.
بر اساس نظریه ای از سوی تعدادی از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، ترور 6 تیر ماه آیت الله خامنه ای، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت محمدعلی رجايی و باهنر، رئیس جمهور و نخست وزیر ایران در سال 60 بر مبنای طرح فونیکس قابل بررسی و تحلیل است.
حادثه 6 و 7 تير و ترورهای پی در پی پس از آن توسط مزدوران و منافقین نشان داد که ضربه های سهمگین از این قبیل هم نمی تواند در استحکام بنای جمهوری اسلامی که بر ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد كند.
این حادثه و از این دست حوادث را نمی توان وقایع کوچکی قلمداد كرد؛ چرا كه روی دادن یک مورد از این گونه حوادث در هر نقطه ای از دنیا برای فروریختن و به زانو درآوردن یک نظام با قدمت چندین و چند ساله با فنداسیونی بسیار مستحکم کافی است.
آری ترور آن همه اشخاص موثر، خوشفکر، مصمم و مبارز، به دست جنایتکار منافقین که در یک لحظه از بین رفتند، ولي نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران آن را تحمل کرد و از آن همه هجمه، بنیانی برای استحکام هر چه بیشتر خود به وجود آورد را نمی توان به سادگی از ذهن پاك نمود و مطلب ساده ای پنداشت؛ اين امر را تنها می توان برکت الطاف خفیه الهی در کنار حضور مردم و ایمان آنان قلمداد كرد.
انتقام در ابوذر...
در حالي كه هنوز چند روزی نیست که از عزل بنی صدر گذشته است، منافقان کوردل اعلام جنگ مسلحانه با نظام كرده اند؛ امام خامنه ای طبق برنامه شنبه ها، عازم یکی از مساجد جنوب شهر برای سخنرانی هستند و پس از اتمام نماز ظهر، پشت تریبون به پرسش های مختلف (و گاهی بی ربط) مردم صبورانه پاسخ می دهند.
در این حین ضبط صوتی دست به دست از بین جمعیت به صف جلو می رسد، جوانی با چهره موجه آن را روی تریبون، دقیقاً در سمت چپ مقابل قلب آقا می گذارد، یکی از محافظان قدری ضبط را جا به جا می کند، در همین حین بلندگو صوت بدی می کشد، به گونه ای که آقا برای قطع صوت، کمی مایل به چپ می شود و از تریبون فاصله می گیرد پس از لحظاتی صدایی همه را مبهوت خود مي كند؛ نوع بمب به صورت فشنگی عمل کرده و نه انفجاری و قصد سازنده آن فقط و فقط از بین بردن فرد خاص و مورد نظر خود بوده و نه گروهی از افراد، بمب صدای مهیبی نداشت و اطرافيان هم آسیبی ندیدند. محافظ آقا فوراً ضبط را در دست می گیرد و به گوشه ای پرتاب می کند و پس از آن در تلاش است تا ایشان را از مسجد بیرون ببرد.ضبط چدنی دو تکه شده و بر جداره چدنی آن با ماژیک قرمز رنگی نوشته شده است: «هديه گروه فرقان به جمهوری اسلامی»
آمبولانس بسرعت به سمت بیمارستان شهید بهارلو حرکت می کند. دکتر فیاض بخش، دکتر منافی و دکتر زرگر تیم پزشکی را تشکیل می دهند. سمت راست بدن پر از ترکش است و قسمتی از بدن کاملاً سوخته، دست راست از کار افتاده، استخوان های کتف و سینه به راحتی دیده می شوند، 37 واحد خون به آيت الله خامنه اي زده اند و این همه خون واکنش انعقادی را مختل کرده است. سه بار نبض می افتد و پزشکان چند بار مجبور می شوند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ ها را مسدود نمايند، کیسه های خون از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق می کنند، اما باز هم خونریزی ادامه دارد.
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار می کشد، دستکش را در می آورد و می گوید: «دیگر تمام شد»؛ البته بیراه هم نمی گفت، فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر می زند که چرا کنار کشیده ای؟ فشار کم کم بالا می آید و دوباره تیم پزشکی شروع به کار می کند. آيت الله خامنه اي چندین بار تا مرز شهادت پیش می روند، اما تدبیر الهی بر آن است که ایشان را برای انقلاب حفظ نماید.
در سویی دیگر امام مرتباً پیغام می دهند و از اطرافیان می پرسند که آقا سید علی چطورند؟ اکنون ساعت 14 عصر است و پیام امام در حال پخش. دکتر میلانی نیا وارد اتاق می شود و رادیو را در کنار گوش آيت الله خامنه اي قرار می دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای دامت افاضاته
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خدا را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه ای که کشیدند و هر توطئه ای که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم تر نمود و مصداق «لایزال یوید هذا الدین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد ...
و پس از پایان قرائت پیام امام انگار روح تازه ای در وجود ایشان دمیده شد.
واقعه 7 تير ...
بزرگنمايی بحران و اغتشاش در کشور از سوی رسانه های خبری خارجی همچنان ادامه داشت تا اینکه فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد. طبیعی است که رسانه های دشمن، این خبر باب طبع خویش را تا اقصا نقاط جهان مخابره خواهند نمود.
فاجعه بسیار سنگین و موحش بود، ولی رویدادهای بعدی نشان داد که کیان انقلاب اسلامی نه تنها بر اثر این فاجعه متزلزل نشد، بلکه بیش از پیش استحکام یافت؛ البته رسانه های خبری اين اتفاق را مرگ جمهوری اسلامی قلمداد کرده بودند، اما در این میان خبری از محکومیت تروریسم نبود.
گر چه «هیگ»، وزیر امور خارجه وقت آمریکا حادثه را «تراژیک» خواند و این بمب گذاری وحشیانه، خاطر انور سادات را متاثر کرد و روزنامه کریستین ساینس مانیتور آن را یک قصابی وحشتناک و یک اقدام ددمنشانه و ناآگاهانه توصیف نمود، ولی همه اینها در حد عرف دیپلماسی بود.
واقعیت آن بود که عموماً نمی توانستند خوشحالی خویش را از وقوع این فاجعه پنهان نمایند. خبرنامه «نوول ابسرواتور» در 3 مرداد با تيتر «چه کسی 72 تن از یاران را کشته است» این گونه مسئله را مطرح می کند: آیا آنها 72 قهرمان بودند که مانند نوه پیامبر، حسین علیه السلام و 71 تن تا سر حد مرگ مبارزه کردند یا 72 فرصت طلب بودند که نسبت به اسلام خطای بزرگی مرتکب گردیده و به همین دلیل هم آنان را کشته اند؟ واقعیت کدام است این حق ملت ایران است تا هر چه زودتر این موضوع را مشخص کنند؛ بر اين اساس، محکومیت این عمل وحشیانه به نوع برخورد مردم با این حادثه بر می گردد تا بدین ترتیب گفته شود، با اتکا به نظر خود نمی توانیم عاملان این قصابی موحش را محکوم کنیم!
ای کاش به همین جا اکتفا می شد، ولی دنائت این خبرگزاری وابسته، به آنجا می رسد که مسئله تعداد تشییع کنندگان را مطرح می کند و پس از آن از قول خبرگزاری ها تعداد آنها را بررسی كرده و نتیجه می گیرد که فقط چند صد هزار نفر! بودند و سرانجام حرف خود را می زند: ولی در کشوری که هر نیروی مخالف برای بیان نظرات خود نه روزنامه ای و نه حزبی دارد، رقم چند صد هزار نفر در مقایسه با تظاهرات بزرگ علیه شاه، گویای عدم قبول سیاست این رژیم از سوی مردم است.
با این حساب اگر مطالب نشریه فوق را بپذیریم، مسئله چنین بیان خواهد داشت که اولاً محکومیت تروریست ها منوط است به آن که مردم چگونه با آن برخورد کنند؛ یعنی اینکه اگر مردم از تشییع جنازه آنها خوب استقبال کردند، معلوم است که تروریست ها را محکوم می کنند و در این صورت آنها محکوم هستند، ثانیاً با توجه به اینکه تنها چند صد هزار نفر در تشییع جنازه شرکت کرده اند! و این رقم چندان زیاد نیست، از این رو جانیانی که جنایتشان یادآور وحشیگری های قرون وسطايي است، محکوم نمی شوند؛ البته این در حالتی است که مخالفان، روزنامه و حزب ندارند، ولی اگر آنها را داشتند، در روشن کردن اذهان عموم مردم توفیق بدست آورده و همان چند صد هزار نفر نیز در تشییع شرکت نمی کردند!
با تاملی اندک می توان دریافت که فاجعه هفتم تیر در جهت ایجاد اضطراب عمومی و القاي ترس و وحشت به تمام ارکان و سطوح جامعه انقلابی برنامه ریزی شده بود كه بهانه تازه ای به دست رسانه های خبری دشمن داد تا تلاش خود را در تضعیف جمهوری اسلامی متمرکز کنند.
نمونه ای از این تضعیف را در دو گزارش زیر می خوانیم:
1- «شیکاگو تریبون» آمریکا در 8 تیر 60 چنین نوشت: ایران هم اکنون با بحران شدید سیاسی دست به گریبان است؛ بحرانی که در چند هفته آینده به هم از پاشیدگی وحدت متزلزل این کشور خواهد انجامید و سرانجام یک چنین انحطاطی، شاید خبری جز ناآرامی نباشد ...
کشتار و بمب گذاری در کلیه شهرهای ایران در دستور کار قرار دارد. اغتشاشات داخلی کشور به نیروهای مخالفی که خارج از دسترس رژیم قرار دارند، جرات و جسارت بخشیده است.
2- بخش فارسی زبان رادیو بغداد در تاریخ 14/4/60 سقوط جمهوری اسلامی را چنین پیش بینی کرد: از بین رفتن 72 تن از گردانندگان حکومت و کشته شدن بهشتی و از همه مهمتر مسئله ارتش و از هم پاشیدگی شدید در نظام ارتش و بازداشت گروهی از ارتشیان حامی بنی صدر، از عواملی به حساب می آید که با سرعت حکومت را به گورستان تاریخ پیش می برد.
باید خاطرنشان کرد که جرات و جسارتی که مخالفان رژیم پیدا کرده بودند، نه ناشی از قدرت آنها بود و نه ناشی از ضعف نظام اسلامی ایران، بلکه حاصل جو عصبی و ناهنجاری بود که مطبوعات سرسپرده و متعهد به خدمت برای سلطه گری و جنایت، در کشور ایجاد کرده بودند.