آخرین اخبار:
کد خبر:۱۹۹۸۱۴

روز و شب از تو قضا از تو قدر می‌گوید ...

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست/کهکشان‌ها نخی از وصله نعلین علی ست روز و شب از تو قضا از تو قدر می‌گوید/«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می‌گوید ...
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ كم كم صداي بچه هاي كوفه به گوش مي رسد؛ نمي شنوي؟ اين صداي كاسه هاي ترك خورده شير است كه تنها مرحم زخم هاي فرق علي است؛ اي كاش براي زخم هاي دل علي هم مرحمي پيدا مي شد ...
 
اشعار زير از چند شاعر در وصف مولا علي است.
 
برقعي
 
چند بیتی برای مولایم...
 
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
 
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط

نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-

زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند

دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی

وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی

در هوا تیغ دو دم  نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.
 
مهدي سيار
 
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
 
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟
 
تا پلک زدم خواب، مرا آمده برده
تا پلک زدم نامه رسان آمده رفته
 
امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته
 
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته...
 
آغاسي

از ذکر علی مدد گرفتیم
آن چیز که میشود گرفتیم

در بوته ی آزمایش عشق
از نمره ی بیست صد گرفتیم

دیدیم که رایت علی سبز
معجون هدایت علی سبز

درچمبر آسمان آبی
خورشید ولایت علی سبز

از باده ی حق سیاه مستیم
اما زحمایت علی سبز

شیرین شکایت علی زرد
فرهاد حکایت علی سبز

دستار شهادت علی سرخ
لبخند رضایت علی سبز

در نامه ی ما سیاه رویان
امضای عنایت علی سبز

یا علی در بند دنیا نیستم
بنده ی لبخند دنیا نیستم

بنده ی آنم که لطفش دائم است
با من و بی من به ذاتش قائم است

دائم الوصلیم اما بی خبر
در پی اصلیم اما بی خبر

گفت پیغمبر که ادخال سرور
فی قلوب المومنین اما به نور

نور یعنی اتشار روشنی
تا بساط ظلم را بر هم زنی

هر که از سر سرور آگاه شد
عشقبازان را چراغ راه شد

جاده ی حیرت بسی پرپیچ بود
لطف ساقی بود وباقی هیچ بود

مکه زیر سایه ی خناس بود
شیعه در بند بر العباس بود

حضرت صادق اگر ساقی نبود ی
ک نشان از شیعگی باقی نبود

فقه شمشیر امام صادق است
هر که بی شمشیر شد نالایق است

وای وی زقاب و قرب و های و هو
می دهد بر اهل تقوا آبرو

گر چه تعلیمات مردم واجب است
تزکیه قبل از تعلم واجب است

تربیت یعنی که خود را ساختن
بعد از آن بر دیگران پرداختن

یک مسلمان آن زمان کامل شود
که علوم وحی را عامل شود

نص قرآن مبین جز وحی نیست
آیه ای خالی زامر و نهی نیست

با چراغ وحی بنگر راه را
تا ببینی هر قدم الله را

گر مسلمانی سر تسلیم کو
سجده ای هم سنگ ابراهیم کو

ساقی سرمست ما دیوانه نیست
سرگذشت انبیاء افسانه نیست

آنچه در دستور کار انبیاست
جنگ با مکر و فریب اغنیاست

چیست در انجیل و تورات و زبور
آیه های نور و تسلیم وحضور

جمله ی ادیان زیک دین بیش نیست
جز الوهیت رهی در پیش نیست

خانقاه و مسجد ودیر و کنشت
هر که را دیدم به دل بت می سرشت

لیک در بتخانه دیدم بی عدد
هر صنم سرگرم ذکر یا صمد

یا صمد یعنی که ما را بشکنید
پیکر ما را در آتش افکنید

گر سبک گردیم در آتش چو دود
میتوان تا مبداء خود پر گشود

ای خدا ای مبداء و میعاد ما
دست بگشا بهر استمداد ما

ما اسیر دست قومی جاهلیم
گر چه از چوبیم و از سنگ وگلیم

ای هزاران شعله در تیغت نهان
خیز و ما را از منیت وا رهان

ای خدا ای مرجع کل امور
باز گردان ده شبم درتور نور

در شب اول وضو از خون کنم
خبس را از جان خود بیرون کنم

سر دهم تکبیر تکبیر جنون
گویمت انا علیک الراجعون

خانه ات آباد ویرانم مکن
عاقبت از گوشه گیرانم مکن

بنگر یک دم فراموشم کنی
از بیان صدق خاموشم کنی

ما قلمهاییم دردست ولی
کز لب ما میچکد ذکر علی

ذکر مولایم علی اعجاز کرد
عقده ها را از زبانم باز کرد

نام او سر حلقه ی ذکر من است
کز فروغ او زبانم روشن است

گر نباشد جذبه روشن نیستم
این که غوغا میکند من نیستم

من چو مجنونم که در لیلای خود
نیستم در هستی مولای خود

ذکر حق دل را تسلا می دهد
آه مجنون بوی لیلا می دهد

جان مجنون قصد لیلایی مکن
جان یوسف را زلیخایی مکن
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار