گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ شاید عید غدیر خم بزرگترین عید شیعان باشد. روزی است که شیعه بودن شیعیان مشخص می شود. شاید از همین وجه است که حضرت امام خمینی (ره) این روز را سیاسی ترین عید شیعیان معرفی نموده است.
کمتر عید اسلامی در ایران هست که مردم ایران تا به این حد در آن خوشحال باشند. همچنین تنها عید اسلامی در ایران است که مردم به یکدیگر عیدی می دهند.
احتمالاً عظمت این روز و عشق به امام علی (ع) است که شاعران را به شعر سرایی در این خصوص سوق می دهد. کمتر شاعری است که در رثای امام علی (ع) شعر نسروده باشد.
اشعار ذیل، گزیده ای بسیار خرد در مقام والای حضرت امام علی (ع) است:
آیت الله کمپانى
باده بده ساقی، ولى ز خم غدیر
چنگ بزن مطربا، ولى به یاد امیر
وادى خم غدیر، منطقه نور شد
باز کف عقل پیر، تجلى طور شد
اقبال لاهوری
خاکم و از مهر او آیینهام
میتوان دیدن نوا در سینهام
مُرسل حق کرد نام «بوتراب»
حق، یدالله خواند در ام الکتاب
هر که دانای رموز زندگیست
سِرّ اسمای علی داند که چیست
خاک تاریکی که نام او تن است
عقل از بیداد او در شیون است
شیر حق این خاک را تسخیر کرد
این گِل تاریک را اکسیر کرد
مرتضی کز تیغ او حق روشن است
بوتراب از فتح اقلیم تن است
هر که در آفاق گردد بوتراب
بازگرداند ز مغرب، آفتاب
سبزواری
ای تیغ کجت قبله نمای دل ما
سرپنجه تو گره گشای دل ما
تو شیر حقی، دست حقی، مرد حقی
ای نام بلندت آشنای دل ما
ای دل به علی نگر خدا را بشناس
وز روی علی رمز ولا را بشناس
خواهی که مقام عشق را بشناسی
برخیز و علی مرتضی را بشناس
میدان بلاغت است دیوان علی
کس چون بنهد قدم به میدان علی
هر نکته که بوی عشق می آید از آن
یا زان محمد است یا زان علی
قزوه
با آن که آفریده شده ست آدم از خدا
گاهی به اتفاق ندارد کم از خدا
ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی (ع)
ای جوهر تو، هم ز تو پیدا، هم از خدا
بین تو و خدا، الف الفت است و عشق
علم از تو سربلند شد و عالم از خدا
ماهی شدم در آینه چشمه غدیر
شور تو ریخت در گل من، یک نم از خدا
در جبر و اختیار، مرا هست اختیار
خاک از ابوتراب گرفتم، دم از خدا
من قهر می فروشم و او مهر می خرد
خوفم ز قهر نیست، که می ترسم از خدا
میلاد عرفان پور
تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین
پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین
حسین اگر پسر توست با اشاره او
سیاهپوش عزای محرم است زمین
کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین
چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین
نداشت طاقت عدل تو را کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
برقعی
مولای ما نمونه دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِئیل واژه بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی برنداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
علی معلم
دریغ است از ولی اما ولی تنهاست بی مردم
علی، آری علی، حتی «علی» تنهاست بی مردم
برای دفع دیوانی که آغالیدهاید آنک
عقیم از مصطفی زادن هبل بالیدهاید آنک
کم از زن های برزن های بیآزرم بیآزر
بتی بالیدهاید از خرقه: دستی خون و دستی زر
بر آن حوضی که جامی می دهند - البته بی سر را -
کساد از کاسهها در کوزه خواهد کرد کوثر را
در این عشرتسرا از جوش عیاشی و اوباشی
علی - القصه - خواهد ماند و حوضش حوض نقاشی
حقیقت زیر سنگ آز و ناز است از شما از ما
خدا بیزار و آیین بینیاز است از شما از ما
چه میخواهیم از این خدمت به جای خویشتن کردن
غرامت بر خدا هشتن برای خویشتن کردن
چو خضرای دمن از «من» خسی بالید و خستر شد
و خرهایی که استر شد و پرهایی که بستر شد
مبیعی بود و شیطان چانه زد تا پیر شد بلعم
زر و زن را میانجی کرد و غافلگیر شد بلعم
صلای آسمانی چون مسیحا را فروگیرد
بمان تا یوشع احمد اریحا را فروگیرد
الا یا قومنا قوموا اذا الصبح مصباحا
لنا فی الصّبح آثارٌ؛ أ لیس الصبح إصباحا؟
صلامان میزند ساقی به گلبانگ خراسانی
به: أنّ اللیلَ قد ولّی و أنّ الدیکَ قد صاحا
مشرف کرد خواهی ماه من از باده مستان
سلام الله بسم الله روشن کن شبستان را
تو میآیی و گیتی گریه خواهد شد برای تو
به تیغ، این تیه کژدم، قریه خواهد شد برای تو