گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو» - حامد طونی؛ «ندای امام خمینی(ره) از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت بر می خاست؛ مردمی که در طول 14 قرن حماسه محمد(ص)، زهرا (س)، حسین(ع)، زینب(س)، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسه ها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند و علی(ع) و حسین(ع) را در چهره او دیدند... »
این نوشتار بر آن است که در 3 بخش به تحلیلی اجمالی پیرامون «حماسه ی الهی نهضت اسلامی» بپردازد. بخش اول به تاریخ 200 ساله منتهی به انقلاب اسلامی و تذلیل و تحقیر ملت تاریخ ساز ایران اسلامی در این دوران می پردازد. در بخش دوم ارزیابی واقع بینانه ای از پیشرفت های حماسه وار انقلاب اسلامی در کنار نقاط ضعف موجود ارائه شده و در بخش سوم به لزوم امتداد این حماسه عظیم، تا صبح ظهور خواهیم پرداخت. این سه بخش در واقع دخل پرونده ای است اجمالی برای نهضت بزرگ اسلامی که از سال 1357 در ایران آغاز شده و امروز با الهام بخشی در جهان اسلام و 4 گوشه جهان، می رود با شکل گیری نهضت جهانی مستضعفین به خیزش و قیام ملت های سراسر جهان مقابل استکبار و ابرقدرت ها تبدیل شود. چرا که این قرن، قرن غلبه ی مستضعفین بر مستکبرین است...
بخش اول: جایگاه ایران در تاریخ 200 ساله منتهی به انقلاب اسلامی(چه بودیم؟)
بخش دوم: گذری بر امیدها و اولویت های حماسه 34ساله انقلاب اسلامی (چه هستیم؟)
و بخش سوم: امتداد حماسه¬ ی نهضت عظیم اسلامی(چه خواهیم کرد؟)
امید است که در سال حماسه سیاسی، حماسه اقتصادی منویات امام خامنه ای بدور از هر حاشیه و فرعی به اصل و اساس سیاست گذاری ها تبدیل شده و این حماسه عظیم الهی با همت مضاعف امت اسلامی به غایت و سرنوشت محتومش نزدیک و نزدیک تر شود... که «الیس الصبح بقریب»
(چه بودیم؟) گذری بر تذلیل و تحقیری 200ساله
«حافظه ى تاریخى این ملت، نمى تواند آن دورانى را که این کشور بزرگ و این ملتِ تاریخى، بازیچه ى دستِ استعمارگران و بازیگران صهیونیست شده بود، فراموش کند؛ مى خواستند اقتصاد او را، فرهنگ او را، دل مردم را، جهت زندگى مردم را، پوشش مردم را، عقاید مردم را، دست مایه ى بازى خودشان قرار بدهند؛ اهانتى از این بزرگ تر به این ملت متصور نبود. فقر بود، تبعیض بود، زورگویى بود، ظلم بود؛ در عین حال، همه ى این ها با اهانت به مقدسات بود، با جهت گیرى هاى ضد اسلامى و قرآنى و دینى بود؛ با کشاندن مرد و زن به سمت منجلاب فساد بود. حافظه ى این ملت، آن دوران را فراموش نخواهد کرد. »
تاریخ بشرِ باصطلاح مدرن در چند قرن اخیر حاوی لکه ننگی است که با اسم استعمار و عمران و آبادانی دستور کار دولت های مستکبر اسما مترقی و توسعه یافته انجام گرفت. استعماری که معنای لغوی اش «آبادی خواستن» است و در باطن افاده به آن چیزی می کند که ما می گوییم: جهان خواری! دورانی که دولت های مستکبر و زیاده خواه انگلیسی، فرانسوی، هلندی و پرتغالی و بعدها آمریکایی به نام عمران و نوسازی کشور ها و به کام ترقی و توسعه خود هزاران جنایت کرده و با فریب و دروغ، در نقاط مختلف آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین دزدی ها و غارت ها و برده داری ها کردند. ماجرا از این جا شروع می شود که سالها بعد از انقلاب صنعتی و استفاده بی رویه از منابع سوخت و انرژی در اروپا بشر مدرن غربی چشم به منابع دیگر کشورها دوخت و برای چرخاندن کارخانه ها و امتداد برتری و توسعه روزافزون مادی خود، 3 دوره از استعمار بر ملت های تحت سلطه خود گذراند:
دوره اول، استعمار کهن؛ که در آن، تسلط مستقیم نظامی بر کشورها و مکیدن منابع ثروت ملی و برده گیری نیروی انسانی کشورها هدف اصلی بود. دوره دوم، استعمار نو؛ که در آن تسلط غیرمستقیم از طریق تجددخواهی فرنگ رفته ها و تلاش و ورود دولت های استکباری برای نفوذ و تسلط حکومت های غرب زده و مستفرنگ بر ممالک مختلف و در نتیجه استثمار ملت ها هدف اصلی بوده و همچنان هست. و دوره سوم و کنونی، استعمار فرانو؛ که در آن هدف تزریق فرهنگ و ارزش های غربی و فراگیری آن ها در سراسر گیتی از طریق رسانه ها و ابزارهای ارتباط جمعی و در نتیجه تسلط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی...
اما براستی این کدام عمران و آبادانی است که در آن کالری و ارزش غذایی سگ یک اروپایی در طول یک روز بیشتر از ارزش غذایی یک ماه بعضی برده ها و آدم های آفریقایی بوده و هست...!؟
این نوشتار بنا و نیز طاقتِ تفصیل بحث پیرامون استعمار و استثمار را ندارد لکن آنچه آمد مدخلی است برای پرداخت به اوضاع ایران در تاریخ 200 ساله منتهی به انقلاب اسلامی... تورقی کوتاه بر تاریخ 200 ساله منتهی به انقلاب به وضوح بیان می کند که در طول این سالها برای ملت تاریخ ساز ایران نه تنها استقلالی نبود، عزتی نبود، بلکه حتی هویت ما رو به نابودی بود! در کنار مکیدن ثروت های مادی، راهبرد اصلی استعمار و استثمار در کشورهای مستعمره روی کار آوردن و حمایت از حکومت ها و روشنفکران غرب زده و بتبع آن انداختن زنجیر اسارت بردگی فرهنگی بر طوق ملت ها... لازمه انداختن این کمند اسارت، «فراموشی مواریث تاریخی ملت»، «بدبینی نسبت به دین و مذهب خود»، «از یاد بردن داشته های خود» و «تهی سازی هویت اسلامی ایرانی» بود که همه این ها در طول این 200 سال با پذیرش و استقبال حکومت های طاغوتی قاجار و پهاوی انجام می گرفت.
این دوره دوران آشنایی ایران قاجاری با غرب مدرن از طریق اعزام مکرر کارگزاران و روشنفکران به کشورهای اروپایی بود که خودآگاه و ناخودآگاه، در مواجهه با مظاهر مادی و ظاهری فرنگ، ضرورت اخذ بدون تصرف فرهنگِ فرنگ را به عنوان سوغات روانی با خود می آوردند و تبدیل به عامل ترویج و تبلیغ آن فرهنگ در ایران می شدند.بعدها آغاز نهضت ترجمه و تقلید بی قید و شرط، بدون توجه به تفاوت های آشکار نظام ارزشی اسلامی با غرب جدید هم این روند را فزونی بخشید.
شدت این غرب زدگی آن قدر بود که شاهان قاجاری سفرهای طولانی چندماهه به فرنگ داشتند و در ازای این سفرها امتیازاتی به کشور های اروپایی می دادند؛ در یک نمونه مظفرالدین شاه در طول پادشاهی 10 ساله اش بر ایران سه سفر 7 ماهه، 6 ماهه و 4 ماهه به فرنگ داشت که برای هزینه هر کدام از این سفرها وام هایی از کشورهایی نظیر انگلیس و شوروی قرض می کرد و امتیازاتی مثل عوائد گمرکات ایران را وثیقه می گذاشت تا مبادا از کورس دیدن غرب از پدرش ناصرالدین شاه باز بماند! اضافه بر اینکه در بازگشت از سفر اول قرارداد ننگ آور دارسی را هم بستند و امتیاز نفت جنوب ایران را در شرایطی سهل به سرمایه داری انگلیسی واگذار کردند تا بلکه هزینه سفرهای بعدی وی فراهم شود! بماند تفصیلِ آن همه ول خرجی و خوشگذرانی و عیاشی شاه در اروپا، در آن دوران که رکود و فلاکت اقتصادی بر مردم فشارها می آورد و اقتصاد کشور رو به ورشکستگی کامل داشت و اگر چیزی هم در خزانه کشور می ماند مربوط به واگذاری مفت و مجانی منابع طبیعی، نفت، راه ها و کشور به بیگانگان بود...
ذکر مصیبتی! کوتاه از فجایعی که بر استقلال و عزت و اقتصاد و سیاست و تمامیت ارضی و فرهنگ مملکت در آن سالها بر ایران و ایرانی گذشت لازم است؛ البته اشاره ای بسیار کوتاه و گذرا:
- در همین دوران است که قراراداد ننگین ترکمانچای و قبل از آن معاهده ذلت بار گلستان با شوروی بسته می شود و منطقه های قره باغ، گنجه، شکی، شیروان، قویا، دربند، باکو، داغستان، گرجستان، ایروان و نخجوان (مجموعا 17 شهر قفقاز) را از ایران جدا کردند.
- در همین دوران است که انگلیسی ها گستاخانه بدون کم ترین مقاومتی از دولت وقت، بوشهر ما را اشغال کردند و به حکم قرارداد انگلیسیِ پاریس، با جداسازی منطقه وسیع «هرات» از ایران، کشور افغانستان تشکیل شد و 30 سال بعد هم بخش هایی از منطقه وسیع بلوچستان را از ایران بریدند تا ضمن بهره وری اقتصادی سیاسی از این مناطق، خیال شان از امنیت و منافع مستعمره پرسودشان هند آسوده باشد.
- در همین دوران است که شاهان مملکت در اوج فشارهای اقتصادی به مردم به زور قرض و وام از کشورهای بیگانه و اعطای امتیازات مختلف به آن ها، سفرهای کذایی به اروپا می کردند که پیشتر اشاره ای مجمل به فقط یکی از این شاهان شد... و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...!
- در همین دوران است که فرقه های وهمی، جعلی و ضاله بابیت و بهاییت با دست های پشت و روی پرده استکبار و استعمار، با هدف هدم و تضعیف اسلام ناب محمدی(ص) و اختلاف افکنی بین شیعه و سنی شکل گرفت. مذهب نماهایی که مقر بیت العدلِ اعظمشان تحت نظر ولی امرالله!! در حیفای رژیم غاصب صهیونیستی است!
- در همین دوران است که قرارداد ضد دین لاتاری(امتیاز تاسیس قمارخانه در ایران) با تحمیل و پرداخت رشوه به شاه شخص اول مملکت! از سوی میرزا ملکم بسته می شود. قرارادادی که آنقدر علنی بر ضد دین بود که ظرف مدت کوتاهی با مخالفت روحانیت و ملت ملغی شد.
- در همین دوران است که قرارداد سن پترزبوگ(1907م.) میان انگلیس و شوروی بر روی ایران بسته می شود! و بدون آگاهی یا مشارکت دولت ایران! عملا شمال کشور در قبضه روس ها و جنوب آن در چنبره انگلیس قرار می گیرد.
- در همین دوران است که قرارداد نفتی یک طرفه ای بین ایران و سرمایه داران و دولت انگلیس بسته شد و در ازای هزینه هایی ناچیز از قرارداد «دارسی» شیرهای نفت کشور در اختیار استعمار پیر قرار گرفت.
- در همین دوران است که قرارداد خفت و ذلت بار 1919م. بدون اطلاع و اجازه شاه مملکت بسته شد! طی ماجرایی عجیب و غریب با رشوه هایی کلان از دولت انگلیس! و به موجبش سیاست و اقتصاد کشور کاملا و رسما! دست بیگانگان می افتاد.
- در همین دوران است که بدون توجه به اولی ترین حقوق ملت دولت انگلیس خودسرانه با نهایت طمانینه و آرامش به ایران آمد و بعد از اختلافات داخلی و بی کفایتی محض احمدشاه، رضاخان را شاه کرد! شاهی که بعدها دوباره به حکم انگلیس خان شد!
- در همین دوران رضا میرپنج است که اوج بی حرمتی به دین و شرع مقدس انجام می شود. رضاخانی که ابتدا تظاهر به دینداری می کرد و در مراسمات مذهبی حضوری پررنگ داشت بعد از تثبیت حکومتش با دستاویز مدرنیزاسیون به جنگ علنی با ارزش ها و اعتقادات دینی برخاست. باری همگان، چه دوست چه دشمن از غرب زدگی و دین زدایی او دم زده و میزنند. قانون لزوم کشف حجاب، قانون منع پوشش عبا و قبا و عمامه با زور سرنیزه، منع برگزاری مراسمات روضه و عزاداری اهل بیت(ع) و توقف برگزاری به اجازه شهربانی ها، انحلال عدلیه و ایجاد دادگستری جدید و جایگزینی حقوق مدنی بجای قضاوت روحانیت، تقویت و تحریض باستان گرایی بجای اسلام گرایی، لغو استفاده از تقویم قمری و اوقات شرعی... گوشه ای از اقدامات ضد دین رضاشاه بود
- در همین دوران است که قرارداد نفتی1933م. به عنوان متمم قرارداد دارسی با تحمیل رضاشاه به دولت و مجلس شورا بین ایران و کمپانی نفتی انگلیسی بسته می شود که به موجب آن استخراج از کلیه منابع نفتی بطور تام الاختیار در خدمت کمپانی انگلیسی قرار گرفته و بدون لزوم ارائه هیچ صورت عملکرد و صورت حسابی از سوی کمپانی به دولت، به ازای هر تن نفت تنها 4 شیلینگ به دولت ایران پرداخت می شد. قراردادی که تنها در کشاکش رویدادهای نهضت ملی شدن صنعت نفت از اعتبار ساقط شد.
- در همین دوران است که بخش قابل توجه _و یا قاطبه_ جامعه روشنفکری ایران مرعوب و مجذوب تمدن غرب شده و گفتمان تبعیت از تمدن غرب و پذیرش بلا تصرف فرهنگ و علم غرب به امری اجتناب ناپذیر بدل شد. تا آنجا که در یکی از نمونه های این قشر، حسن تقی زاده افسار بریده با شعار: «ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس.» فتوای روشنفکری! صادر کرد که: «باید از نوک پا تا فرق سر فرنگی شویم و این گونه است که آدم می شویم.» شخصی که از خود چنین تمجید می کرد: «این جانب در تحریض و تشویق، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بیپروا انداختم»...
- در همین دوران است که با وجود بی کفایتی های محمدرضاشاه، انگلیسی ها برای رسیدن به منافع خود در منطقه به شیخ بحرین قول جدایی از ایران می دهند و بعد هم با همه پرسی قلابی که نه از میان مردم بلکه از میان سندیکاهایی از پیش تعیین شده انجام شد توانستند جزیره بحرین را از ایران جدا کنند.
- در همین دوران محمدرضا است که بی حرمتی پدرش به ارزش ها و معارف اسلامی ادامه می یابد. آزادسازی و تشکیل و گسترش مراکز فساد و فحشاء و قمار در کشور، برگزاری جشن های گزاف و پرهزینه سلطنتی، فساد اخلاقی بی حد و حصر در دربار، نفوذ دادن عامدانه بهائیان در مسئولیت های رده بالای کشور، آموزش نظامی صهیونیست های اسرائیلی در خاک ایران!
- «در همین دوران بود که رئیس سه کشور - که متحدین جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اینکه از دولت اجازه بگیرند، بدون اینکه به دولت مرکزى کمترین اعتنائى بکنند، در اینجا جلسه تشکیل دادند. روزولت، چرچیل و استالین به میل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشکیل دادند؛ نه از کسى اجازه گرفتند، نه گذرنامهاى نشان دادند. محمدرضا که آن روز پادشاه ایران بود، مورد اعتناى اینها قرار نگرفت؛ آنها به دیدن او نرفتند، او به دیدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برایش بلند نشدند، اعتنا نکردند! ببینید ذلت یک دولت مرکزى که سرریز میشود بر روى مردم، تا کجاها منتهى میشود؟ این، حضیض ذلت یک حکومت و یک ملت است. این، مال دوران دویست سالهى ماست.» و اینها مشتی است از خروارها خیانت و خفت که بر این مملکت رفته است...
- ...
و بر همین دوران است که باید سخت و زار زار گریست... و عجب است مقایسه به اصطلاح اصلاح طلبانی که در دانشگاه ها و تریبون های رسمی، تبلیغِ زمانِ قبلِ انقلاب می کنند! و بعد هم فریاد وااسلاما سر می دهند که در این مملکت آزادی نیست!... و عده ای هم بتبع همین قماش شاید در همین دید و بازدید های خانوادگی بی خبر و تاریخ نخوانده دهان باز می کنند که قبل از انقلاب چنین و چنان بود...! آری چنین و چنان بود که در سطور بالا کاهی از خرمنش آمد...!
البته در این میان استثنائاتی گذرا و مقطعی هم بود که در مقابل موج بلند تحقیر و تذلیل ملت ایران چون قطره ای به دریا بود. دوره 3 ساله صدارت امیرکبیر، فتوای میرزای بزرگ شیرازی پس از تصویب قرارداد رژی، جنبش مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت... لکن روند کلی این تاریخ 200 ساله، حاکی از مذلت ایران و ایرانی است.
به هر روی آنچه روشن است اینکه در این دوران در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در اوج وابستگی و عدم استقلال قرار داشته ایم. در بعضی از این سالها سرنوشت ملت، سیاست کشور و برنامه های اقتصادی دربست تحت نظر بیگانه ها نوشته می شد و نه فقط اینها که تمامیت ارضی کشور هم به هوا بود! دولت های استعمارگر، ایران را به هر سو که می خواستند می کشیدند و هر چه میلشان بود به این سرزمین کهن و ملت تاریخ ساز و میراث دارِ ایران تحمیل می کردند. این ملت بزرگ را از اریکه عزت و استقلال پایین آوردند و نه دنیای این ملت را آباد کردند و نه عقبی شان را...
اما باید بزرگ ترین مصیبت را در این دانست که در طول این دوران علی رغم وابستگی بالای کشور به بیگانگان در سیاست، اقتصاد، صنعت و فناوری و ... اگر هم در دولت و حکومت تلاشی برای پیشرفت ایران انجام می شد تلاشی مطابق با الگوهای توسعه غربی بود. در منطق غربی نگاه به پیشرفت نگاهی تکبعدی است. پیشرفت در ثروت، پیش رفت در زدودن مظاهر دینی و سنتی به نفع مظاهر مادی اصطلاحا مدرن، پیشرفت نظامى، پیشرفت در تکنولوژی و فناورى و... و این منطق و الگویی است که بوسیله روشنفکرانِ مرعوب یا مجذوبِ تمدن ظاهرفریب غرب عرضه شد و سالها بر قشر دانشگاهی مملکت حاکم بود. الگوی پیشرفتی که لازمه قطعی و حتمی آن وابستگی اقتصادی و سیاسی به ابرقدرت های غرب و شرق بود. لازمه آن زدودن برخی احکام و اعتقادات دینی که خشن و غیرمدرن خوانده می شدند و عصری سازی دین و مذهب بود. الگویی که در آن شریعت و معنویت به نفع علم زدگی و عقل خودبنیادِ راسیونالیستی به انزوا و رفته رفته به محاق می رفت...
حال آنکه در منطق اسلامی پیشرفت به معنای رشد همه جانبه همه ساحات زندگی در مسیر کمال است. در این منطق دین و دنیا هر دو جمع می شوند. دین مهندس و پیشوای دنیاست و دنیا مزرعه و محمل تجلی دین و عمل به تکالیف دینی است. پیشرفت در منطق اسلامی چنین است «اعمل لدنیاک کأنّک تعیش ابدا» و در نقطهى مقابل هم: «و اعمل لأخرتک کأنّک تموت غدا» ؛برای دنیایت چنان عمل و برنامه ریزی کن که گویی سالها در آن زنده خواهی بود و براى آخرت هم چنان عمل کن که گویی اینکه فردا بناست از این دنیا بروى. هم برای دنیای خود به فکر باش هم برای عقبی خود. اسلام به ما می آموزد که «لیس منّا من ترک دنیاه لأخرته و لا ءاخرته لدنیاه» ؛ دنیا را براى آخرت نباید ترک کرد، همچنان که آخرت را نباید فداى دنیا کرد...
بخش دوم و سوم این نوشتار بزودی از نظر مخاطبان عزیز خواهد گذشت، انشاءلله.
پی نوشت ها؛
استاد شهید علامه مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 119
برگرفته از بیانات امام خامنه ای (مد ظله العالی)_ 8/3/86
برگرفته از بیانات امام خامنه ای (مدظله العالی) در حرم مطهر امام(ره)_ 14/3/91
من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 3، ص 156 ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 138