گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ آژانس شیشه ای برای ... راستی برای چندمین بار پخش شد؟ کسی یادش هست؟ البته می شود از مدیران شبکه های مختلف آمار گرفت که مثلا «آقا ببخشید! شما چند بار تا حالا آژانس را از شبکه محترم تان پخش کردهاید؟» و بعد هم یک جمع ساده و ... عدد درمیآید. مثلا 50-60 بار و ...
دیشب – شنبه، 28 اردیبهشت92- آژانس شیشهای برای nامین بار از تلویزیون پخش شد و ملت نشستند و تا آخرش را هم دیدند. اصلا انگار برای ندیدن این فیلم باید مقاومت کرد!
آنها که کمی بهتر فیلم میبینند، حالا دیگر دیالوگ های اصلی فیلم را حفظ شده اند، اما باز هم که پخش می شود، از همان اول، دیر برسند و دیر بفهمند؛ از وسط، سرشان شلوغ باشد و به آخرش برسند؛ همان 5 دقیقه آخر را، از همان جایی که راننده یقه سفید آن بنز کذایی می گوید که سوییچ ندارد، می نشینند و می بینند و برای هشتادمین بار هم که باشد، انگار سقف خانه روی سرشان خراب میشود وقتی ناامیدی با این یک جمله به جان حاج کاظم می افتد.
برای پنجاهمین بار هم که باشد، اشک توی چشم هایشان جمع می شود وقتی تبریک سال نو احمد کوهی به عباس بی جواب می ماند.
گزافه گویی نیستها، دیدهام که میگویم!
لابد حالا دیگر خیلی دیر شده برای اینکه بنشینیم و درباره دلایل موفقیت شاهکار حاتمی کیا در جذب مخاطب صحبت کنیم، کم نگفته اند و کم نشنیده ایم. نهایت می شود درباره این صحبت کرد که واقعا چرا دیگر نمونه ای مثل آژانس ساخته نشد؟ بله، می شود، اما...
اما دیالوگهایی که حالا دیگر کم و بیش بین جمعی از مردم ضرب المثل شده اند، حس احترامی در ذهن آدم برمی انگیزد که از کنار آن نمی شود به راحتی گذشت. چه کنیم که ولوله کلمات به جان آدم می افتد و به وجد می آییم از تماشای این فیلم!
انصافا چندتا فیلم سراغ دارید که بشود بیشتر از 4-5 بار پای آن نشست؟ همین جا، زیر همین یادداشت نظر بگذارید و اسم فیلم هایتان را بگویید بلکه جماعت دیگری هم مستفیض شوند!
حاتمی کیا 4-5سال بعد از جنگ دست روی سوژه ای گذاشت که ظاهرا پیش چشم همه بود اما از چشم همه پنهان مانده بود و آن قدر شریف، روایت کرد و خوب به تصویر آورد که فیلمش خاطره مشترک همه مردم ایران - از آنها که اهل سینما هستند تا آنها که کاری به کار سینما و اهلش ندارند- از سینمای ایران شد.
نه آن همه حرف حساب که در آژانس جمع شده و خوشبختانه یا متاسفانه بعضی از آنها هنوز میان مردم مصداق دارد، اسیر طعنه های سطحی به فلان شخصیت سیاسی و فلان قشر اجتماعی شد و نه طنز دوست داشتنی آن پیرمرد سرایدار، به ورطه لودگی و بی اخلاقی افتاد.
فیلمی که نه زنان آرایش کرده و تجملات بر جذابیتش افزود و نه فحش های روشنفکری،و ادای اپوزیسیون حامی و جایگاهی برایش ایجاد کرد، کنار همه نارضایتی هایی که به تصویر کشید، گفتمان غالب آن روزها را که کرامت سرمایه داری و نادیده گرفتن قشر مستضعف بود، در عرصه فرهنگ و اقتصاد و اجتماع با چند جمله کوتاه و با ظرافتی که بعد از این همه سال و تولید این همه مدل ناموفق، میشود گفت فقط از حاتمی کیا برمیآید، به صورت جدی نقد کرد.
آژانس شیشه ای هم حرف سیاسی داشت، هم نقد فرهنگی، هم یقه اقتصاد بی در و پیکر را گرفت و هم به فلان سازمان امنیتی و آدم های تندرو طعنه زد اما به ابتذال نیفتاد، تکرار چهلم و پنجاهمش هم مخاطب دارد، خوش ساخت است و در عالم فن و تکنیک سینما حرف دارد و یک فیلم قابل احترام است برای تاریخ سینمای ایران.
یک فیلم قابل احترام و یک مثال نقض برای همه کسانی که به هزار بهانه- و شاید فقط به دلیل نابلدی – فیلم خوب نمی سازند.
براي nامين بار مثل همون بار اول لذت بردم و البته به همون اندازه غصه خوردم .
آژانس شيشه اي يه روايت قديمي از آدمايي بود که الانم هستن.
کاش ميشد روايت هاي جديد و مربوط به الان هم به همون سبک قديمي و خودموني برامون افشا بشن. کاش...
به خدا من از همون دسته اي بودم ک به آخرش رسيدم اما اصلا نميتونستم بلند شم با اينکه غير از تي وي تا حالا شصت بار ديدمش.
دم حاتمي کيا ي اون وقتا گرم.
دم پرستويي گرم.
اصلا نميدونم درباره اين فيلم بايد چي گفت.
اصلا مث يک فيلم ماورائي ميمونه.