گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ امروز سالروز میلاد امام جواد (ع)، فرزند جوان ملک و مالک ایران اسلامی و شیعی، امام رضا (ع) است.
ابیات زیر عرض تبریک اهالی «خبرگزاری دانشجو»، از خبرنگاران سایت گرفته تا مخاطبان آن به ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) است:
سید حمیدرضا برقعی
با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست
کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
**
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
**
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا
**
با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکی هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
**
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم
**
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می آیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد می آیم
محمد سهرابی
هر که دل بُرد،دلبر ما نیست
هر که نازی فروخت،لیلا نیست
هر که هویی کِشَد مسیحا نیست
هر کسی با تو نیست با ما نیست
دلبر محض، غیر مولا نیست
**
عاشقان دف به کف ز حیرانی
صف کشیدند بر غزل خوانی
تا فِتد بر که فال قربانی
رحمت حق به قوم نصرانی
نزد آن شیعه کز تو شیدا نیست
**
مستم از عشق و خُم به دوش تویی
نُهمین بحر باده جوش تویی
پسر سلسله فروش تویی
حق تعالای هر سروش تویی
ورنه جبریل مرد اینها نیست
**
ای پدر خوانده ی پیاله و خُم
هو تویی ای عزیز یازدهم
ای امیر عمارت مردم
تو به "نحنُ "بناز و من "انتم"
که کتابت به شرح آتانی است
**
اربعینی به شیشه مِی بوده
کس نداند که تاک کِی بوده
مِهر یا این که تیر و دِی بوده
چون عروس علی ز ری بوده
نیمی از این شراب ایرانی است
**
شه به بزم جلوس می آید
منکر او عبوس می آید
جان سلطان طوس می آید
یا انیس النفوس می آید
جان دهیدش ، گهِ تماشا نیست
**
جلوات تو مشرق سحر است
خلوات تو فیض خونجگر است
سکنات تو مو به مو پدر است
حرکات تو حیدری دگر است
لمعات تو کم ز زهرا نیست
**
ای غروب بهانه را مرات
گریه کم کن بخور ز آب فرات
یافتی چون ز تشنگی تو نجات
به علی اصغر و لبش صلوات
بهتر از این به آب معنا نیست
**
جگرش را به روی دست گرفت
پسرش را چنان که هست گرفت
گردن نازکش شکست گرفت
بوسه ی تیر تا نشست گرفت
معنی، این غیر داغ مولا نیست
علی اکبر لطیفیان
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست
ما خُمِّ شراب از جگر غوره گرفتیم
در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست
سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم
در بین سحرها ، سحری بهتر از این نیست
ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد
در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست
حق داشت بنازد پدر پیر مدینه
در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست
گفتند جواد است سر راه نشستیم
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست
پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را
در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست
گفتند سلامی بده و زائر او باش
دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست
پس زائر یاریم توکلت علی الله
ما عبد نگاریم توکلت علی الله
**
ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند
در طرز شهادت شهدا فرق ندارند
کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد
این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند
ایام طفولیت تو عین بزرگی است
در معجزه، ایام خدا فرق ندارند
از رحمت تو دور نبودند،سیاهان
وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند
پایین سرسفره تو نیز چو بالاست
در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند
ما کار نداریم رضا یا که جوادی
در مذهب ما آینه ها فرق ندارند
تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی
یکبار دگر نیز محمد شده باشی
**
بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو
در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
در کودکی ات این همه والا شدن از تو
چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو
چشمان موفق به امید تو نشسته است
پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو
تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
جانم پسرم از پدر و پاشدن از تو
بگذار قدم های تو را خوب ببیند
در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند
**
هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت
اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت
انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت
تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
هستم اگر امروز مسلمان اذانت
یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صدبار نمی رفت به قربان زبانت!
از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
براین پدرت حق بده باشد نگرانت
در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند
**
یک روز می آید که می افتد بدن تو
لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو
یک روز می آید که می افتی و کنیزان
در خانه برقصند کنار بدن تو
ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای ...
آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
هرچند کلام تو در آواز شود گم
اما نزند هیچ کسی بر دهن تو