به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، علیرضا قزوه، شاعر خوش ذوق کشورمان نامه ای خطاب به وحید جلیلی نوشته و در آن توصیه هایی برادرانه به برادر وی، سعید جلیلی، نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرده است.
متن این نوشتار به شرح زیر است:
سلامی ضمیمه علیکم به شما که این روزها سرتان گرم حماسه است
من برادری کوچکتر دارم درست هم سن و سال سعید شما و پایش هم در کربلای چهار از همانجایی قطع شده که پای برادر تو . گاهی عاطفه ی برادری و قافیه بودن حمید و سعید دل شاعر جماعت را می برد.
خودت که دیدی من بعد از فتنه ی 88 چقدر فحش شنیدم. پنج هزار یادداشت توهین آمیز صله ی شعرهایم شد اما سرم را بالا می گیرم و خدای را شاکرم که از آتش فتنه به سلامت گذشتم و گذشتیم. ما سربازان کوچک امام و رهبر عزیزمان بودیم و اما آن مرد که در باران آمد و با نقاب آمد ... اصلا بگذار بی واهمه بگویم که احمدی نژاد آخرین نقابی بود که افتاد و خدا این را حواله کرد تا دیگر به هر کسی اعتماد نکنیم.
امشب دوستان مرا دعوت کرده اند به مراسم حضوری دیدار با برادرت. اما من فکر می کنم که گردان شعر انقلاب باید به همه جا بروند و با همه ی کاندیداها چهره به چهره رو به رو سخن بگویند. من معتقدم که اهل سیاست هنوز بسیاری چیزها را در باره ی فرهنگ و شعر اصیل نمی دانند. این که چیزی به نام شعر هوش و حواس ما را سالهاست برده و دل بدو سپرده ایم . این که ابن سیناها و حافظ ها می توانستند بر صندلی سیاست نیز بنشینند و حکم کنند اما به حکم حکمت و رای عشق دل دادند. شاعر جماعت راستین شاید چیزی را فهمیده اند و پا را کنار کشیده اند. به قول دکتر شفیعی عزیز:
بهشت فیلسوفان دوزخی بود
نگهبان بهشت شاعران باش
همه ی اینها را نوشتم به خاطر این چند نکته که کاش به گوش برادر برسانی که فلانی تو را سلام رساند و گفت:
ای کاش کسی نفهمد که یک پای سعید قطع است تا خدای ناکرده فردا همین پا او را فریب ندهد.
رییس جمهور واقعی من کسی ست که در این روزگار سخت گرسنگی مردم دست کم دو سه روز هفته را روزه باشد. بادیگاردهایش روزه باشند که سپر گناهانش باشد .
رییس جمهور واقعی کسی ست که هرشب بعد از خواندن چند آیه از قرآن و یک خطبه از مولا علی(ع) دست کم غزلی از حافظ عزیز را بخواند و از حفظ کند نه برای آن که فردا در سخنرانی اش بگوید که من هم حافظ حافظم بلکه به خاطر آن که حافظ و مولانا و بیدل و صائب درس اخلاق و زندگی اند.
چقدر حرف باقی ست و تا نگاه می کنی شب شده است و می بینی که از جلسه امشب باز مانده ای...