گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ مریم فاطمی؛ اولین چیزی که بعد از تماشای «گذشته» میتوان گفت این است که تماشای این فیلم با یک خستگی روحی زیاد همراه است که انسان بعد از آن نیاز به استراحت پیدا میکند! تلخی و گزندگی موضوع و سیاهی فیلم از یک سو و ریتم کند و ملالآور و تایم طولانی آن که آدم را از نشستن روی صندلی سینما خسته میکند، از سوی دیگر، باعث شده گذشته فیلمی باشد که باید انرژی زیادی برای دیدن آن صرف کرد. با این وجود، معلوم نیست چرا اصغر فرهادی با توجه به تلخی موضوع و فضای فیلم، این ریتم و تایم را برای کار انتخاب کرده است.
تم اصلی «گذشته» مانند فیلمهای اخیر فرهادی، یعنی از چهارشنبه سوری به این سو، مساله دروغ، قضاوت کردن و همچنین خیانت است. فرهادی در گذشته، سراغ زندگی یک خانواده (با اغماض بسیار) فرانسوی و ایرانی رفته که سالهاست جدا از یکدیگر زندگی میکنند و قرار است به صورت رسمی و قانونی از هم جدا شوند، اما زن مدتی است که با مرد دیگری که همسرش در کماست زندگی میکند و از او باردار است.
در «گذشته»، طبق روال فیلمهای قبل فرهادی باز هم پای معماهای همیشگی فیلمهای او به میان کشیده میشود و فرهادی میخواهد معمای به کما رفتن سلین را حل کند. در اینجا هم مساله این است که چه کسی اشتباه کرده و گناه اصلی اتفاقاتی که رخ میدهند گردن چه کسی است و فرهادی در مقام بازپرس این پرونده سعی دارد اطلاعاتی کافی را به تماشاگر که قرار است قاضی دادگاه باشد منتقل کند.
در «گذشته»، برخلاف فیلمهای پیشین که تماشاگر در جریان اتفاقات قرار میگرفت، همه چیز قبلا اتفاق افتاده و حالا نتیجه اتفاقات گذشته را میبینیم و با احمد و لوسی و سایرین برای حل یک پازل همگام میشویم و این چیزی است که گذشته را به فیلمهای پلیسی نزدیک کرده است.
در «گذشته»، سه نژاد ایرانی، عرب و فرانسوی حضور دارند و داستان، مردان مهاجری را به تصویر میکشد که به فرانسه مهاجرت و با زنان فرانسوی ازدواج کردهاند و این ازدواجها نیز به شکست منجر شده است. سمیر به سلین خیانت و احمد نیز مارین را رها کرده است.
البته، به گفته فرهادی، گذشته نه ایرانی است، نه فرانسوی بلکه یک نگاه بینالمللی دارد و فرهادی سعی دارد طبق گفته خودش نشان دهد که بسیاری از عواطف و واکنشهای انسانها فطری است و ربطی به ملیت آنها ندارد. اما گویا فرهادی فراموش کرده که انسانها نمیتوانند تا این حد فاقد هویت اجتماعی باشند که عکسالعملها و رفتارهای آنها در موقعیتهای بحرانی فقط از ذات انسانی و فطری آنها نشات بگیرد.
انسانها در فرهنگ کشوری که در آن زندگی کردهاند، رشد میکنند و قومیت، ملیت، مذهب، ویژگیهای شخصیتی و خانوادگی هر فرد و حتی جغرافیا سبب میشود تفاوتهای بسیاری با یکدیگر داشته باشند و قطعا واکنشها و احساسات یک ایرانی با یک فرانسوی، مراکشی، امریکایی و ... در لحظات بحران متفاوت است زیرا جامعه و شرایط زیست آنها با یکدیگر متفاوت بوده است.
در همین زمینه میتوان به کاراکتر احمد اشاره داشت. احمد که نقش او را علی مصفا بازی کرده و به گفته فرهادی تماشاگر درباره الی میتواند به یاد احمد آن فیلم بیفتد که او نیز از همسر آلمانیاش جدا شده و برای ازدواج به ایران آمده بود، شخصیت منفعل و تختی دارد که باورپذیر نیست و در واقع، ما این آدم را نمیفهمیم. احمد یک مرد ایرانی است که نمیتوانسته با زندگی در فرانسه آداپته شود و به همین دلیل به ایران برگشته اما جز چهرهاش و این که گاهی فارسی حرف میزند نشان چندانی از یک مرد ایرانی ندارد. او به راحتی با رابطه همسرش و سمیر کنار میآید و بعد از فهمیدن این رابطه به بهانه رزرو نشدن بلیط هتل و صحبت با لوسی باز هم در خانه مارین - حتی زمانی که سیمر آنجاست - میماند و واکنش چندانی جز سکوت ندارد! علاوه بر این، شخصیت احمد بسیار منفعل است آنقدر که چرخ فیلم بدون او هم میچرخید!
کاراکتر مارین نیز کاراکتری است که مخاطب شناخت چندانی درباره او پیدا نمیکند. او که در تمام فیلم عصبی است و جز فریاد زدن، کتک زدن بچهها و سیگار کشیدن چیزی زیادی از خود نشان نمیدهد. مارین سه بار ازدواج کرده و به دلیل علاقه به احمدی که او را رها کرده با وجود داشتن دو فرزند با سمیر که چهرهای شبیه او دارد رابطه برقرار میکند. بدون این که به همسر و فرزند سمیر توجهی داشته باشد و البته، سمیر هم به دلیل افسردگی همسرش به او گرایش پیدا میکند، همسری که هنوز هم او را دوست دارد.
شاید تنها کاراکتری که باورپذیر و خوب از آب درآمده لوسی باشد که به دلیل مخالفت با رابطه مادرش با سمیر ایمیلهای عاشقانه آنها را برای سلین فرستاده و حالا فکر میکند سلین به این دلیل خودکشی کرده و عذاب وجدان گرفته است. لوسی دختر نوجوانی است که در بحرانهای دوره نوجوانی خود کاری انجام داده که حالا همان کار آرامش را از خود و خانوادهاش گرفته و ریاکشنها و رفتارهای افسرده و عصبی او را طبیعی جلوه داده است. مضافا بر این که بازیگر نقش لوسی نیز به خوبی از عهده ایفای نقش خود برآمده است.
در سکانسی از فیلم، دکتر سلین به سمیر که هنوز به تستهای بویایی امیدوار است و به دنبال روزنه امیدی برای به هوش آمدن سلین میگردد، میگوید: در این شرایط هر اطمینانی مشکوک است. شاید این عبارت نقطه کلیدی فیلم باشد که ما را با دنیای فرهادی بیش از پیش آشنا میکند. دنیایی که از واقعگرایی گذشته و به سمت بدبینی گرایش پیدا کرده است. بدبینی به انسان و هویت انسانی، گویی انسانها در جبری گرفتار شدهاند که هیچ راه فراری از آن نیست و هیچ روزنهای وجود ندارد که اندک نوری از آن بیرون بیاید و به این دنیای بدبین بتابد. فرهادی به انسان و جهان بدبین است و این بدبینی خود را به شرایط و موقعیتهای مختلف تعمیم میدهد. حال، فرقی ندارد در ایران فیلم بسازد یا در فرانسه و شخصیتهای داستان او ایرانی باشند یا فرانسوی یا اهل هر جای دیگر.
فرهادی این روزها دارد خودش را تکرار میکند و در همان مسیری که از چهارشنبه سوری آغاز کرده داستانهایش را تعریف میکند. داستانها، شخصیتها و نگاهی که هر چند زمانی در نوع خود بی سابقه و قابل تحسین بود اما میتواند پاشنه آشیل او باشد و او را تبدیل به فیلمسازی کند که فقط روزی ستایش میشد و حالا به ذوق همان ستایشها مدام سعی دارد خودش را در آن قالب باز تعریف نماید. اتفاقی که برای مسعود کیمیایی افتاد.