گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ عملیات رمضان در شب 21 ماه مبارک رمضان، ساعت 21 و 30 دقیقه شامگاه 23 تیر 1361 با رمز «یا صاحب الزمان ادرکنی» در منطقه عملیاتی شلمچه در شرق بصره آغاز شد. این عملیات در چهار محور و پنج مرحله از سوی فرماندهان سپاه و ارتش طراحی گردید، تا با عبور از خط مرز بین المللی، یک زمین مثلث شکل به وسعت 1600 کیلومتر مربع تصرف شود.
جمهوری اسلامی ایران با اجرای این عملیات سیاسی ـ نظامی نشان داد که در نفوذ به خاک عراق و ادامه نبرد، تنها به دنبال خواستههای به حق مردم خود است، هر چند که محدوده پاسگاه زید عراق به وسعت 400 کیلومتر مربع تصرف و لشکر 9 زرهی عراق به طور کامل منهدم شد ولی هدف اصلی تأمین نگشت. هر چند عملیات رمضان برابر طرح هاى تهیه شده به اهداف نهایى خود دست نیافت اما رزمندگان اسلام به هدف اصلى که تنبیه متجاوز و انهدام هر چه بیشتر نیروهاى بعثى و مقابله با تمامى فشارهاى سیاسى- تبلیغاتى دنیاى استکبار بود، دست یافتند.
این روزها که مصادف است با سالروز عملیات رمضان که به علت مقارن شدن آن با ماه خدا، رمضان نام گرفت، پای صحبت های یکی از سرداران دفاع مقدس، یعنی سردار جعفر جهروتی زاده نشستیم تا برایمان از آن روزها بگوید.
****
بهمن سال 60 حاج احمد متوسلیان (فرمانده سپاه مریوان) با یک مینی بوس برای تشکیل تیپ 27 محمد رسول الله صل الله علیه به سمت جنوب حرکت کردیم، شهید همت (فرمانده سپاه پاوه) هم با یک مینی بوس از پاوه آمدند، اسماعیل قهرمانی هم جزء نیروهای شهید همت بود. از طرف دیگر شهید شهبازی (فرمانده سپاه همدان) از همدان حرکت کردند. در واقع این مجموعه به عنوان کادر، تیپ 27 محمد رسول الله صل الله علیه را تشکیل دادند.
تیپ شامل سه گردان به علاوه یک گردان پشتیبانی و عدوات است که جمعا چهار گردان می شود اما در آن مقطع نه گردان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان تشکیل شد. شهید چراغی فرمانده گردان سلمان، شهید وزوایی فرمانده گردان حمزه، شهید علیرضا شهبازی فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و... و اسماعیل قهرمانی هم به عنوان فرمانده گردان انصار الرسول منصوب شدند.
این فرمانده گردان ها خیلی سریع و ظرف مدت 43 روز (20 بهمن 1360 تا 3 فروردین 1361) باید علاوه بر تشکیل تیپ 27، منطقه عملیاتی فتح المبین و مواضع دشمن را هم شناسایی می کردند.
اگر بخواهیم اسماعیل قهرمانیها را بشناسیم باید به این ماموریت آنها اشاره کنیم که در هیچ ارتش کلاسیک دنیا چنین اتفاقی نیفتاده است که فرمانده گردانها از میان رزمندگان خود گردانها انتخاب شوند و بعضا دوستانی بودند که در تیپ چند مسئولیت داشتند. در عملیات فتح المبین بنده هم مسئول مهندسی تخریب تیپ بودم و هم مسئول آموزش نظامی و چند روز قبل از عملیات هم با حفظ سمت قبلی به عنوان جانشین گردان مالک در عملیات انجام وظیفه کردم.
در فتح المبین منطقه دشت عباس برایمان منطقه سختی بود علتش هم این بود که در آن منطقه تانکهای عراقی در داخل دشت با حجم زیادی مانور می کردند و حدود 400،500 تانک عراقی در مقابل بچهها قرار داشتند، حالا ما در کل عملیات فتح المبین با همه یگانهای سپاه که در علمیات حضور داشتند جمعا 11 تانک داشتیم.
شب عملیات در منطقه امامزاده عباس، گردان سلمان، از سمت چپ جاده و گردان انصار الرسول از سمت راست جاده عملیات می کردند. فتح المبین، اولین عملیاتی بود که با اسماعیل قهرمانی آشنا شدم. او به عنوان فرمانده گردان انصار، توانست خیلی کامل ماموریت خود را انجام دهد.
عملیات فتح المبین بعد از حدود 16 روز به طور صددرصد و حتی فراتر از اهداف از پیش تعیین شده به موفقیت رسید و ضربات سنگینی به دشمن وارد شد. بیش از 2500 کیلومتر از خاک کشورمان آزاد شد، 16 هزار اسیر و 25 هزار کشته و زخمی از دشمن گرفتیم. البته مشکلاتی هم وجود داشت ولی اخلاص و ایمان و فداکاری فرمانده گردانها و از جمله اسماعیل قهرمانی که واقعا انسانی وارسته، بااخلاص و باتقوا بود، عملیات را به پیروزی رساند.
بعد از فتح المبین باید همه گردانها به سرعت برای عملیات بزرگ بیت المقدس آماده میشدند. مانورهایی که داخل گردانها انجام می شد و بعضی از آموزشها و کارهای دیگر را باید ما انجام می دادیم لذا به گردانها رفت و آمد داشتیم و گاهی اوقات به طور تصادفی وقتی اسماعیل قهرمانی را در حال نماز میدیدم، پاهایم به زمین می چسبید و قدرت حرکت کردن از من گرفته می شد. گویی در حال نماز آن چنان ارتباطش با خدا برقرار میشد که متوجه اتفاقات اطرافش نمیشد و البته هر کدام از فرمانده گردانها همین طور بودند و در حقیقت رمز موفقیت هم همین اخلاص و تقوا و ارتباط با خدا بود.
بالاخره اسماعیل قهرمانی شب عملیات خودش را با دشمن مقایسه میکرد؛ نمره دشمن در امکانات صد بود و ما در مقابل او شاید نمره صفر داشتیم، مثلا در بیت المقدس در یک گردان 400 نفره، بعضا 150 تا 200 نفر حتی سلاح هم نداشتند. ارتشهای دنیا اصلا اعتقادی به این چیزها ندارند آنها در جنگ نظامی همیشه به این فکر میکنند که از نظر ابزار و تجهیزات نظامی باید بر دشمن برتری داشته باشند. قهرمانی با اخلاص، ایمان و شجاعت آن چنان خودش را در قلب بچههای گردان جا میداد که شب عملیات، همه گوششان به او بود که قهرمانی چه میگوید و همان را اجرا کنند، دیگر نمیگفتند سلاح نداریم، امکانات نداریم.
الان اگر یک ژنرال از ما سوال کند که شما در این عملیات و با این وضعیت چه طور توانستید بر دشمن غالب شوید و چه طور توانستید 6500 کیلومتر به علاوه شهر خرمشهر و هویزه پادگان حمید و جاده اهواز خرمشهر را آزاد کنید؟!
ما جوابی نداریم، اگر از زاویه ایمان و اخلاص بچهها که علت اصلی جریان است بخواهیم حرف بزنیم، که او چیزی نمیفهمد و اگر از زاویه مباحث نظامی بخواهیم بگوییم که کاملا دستمان خالی بود و امکانات نداشتیم، گاهی اوقات شب عملیات، صد نیروی ما قمقمه نداشت، حالا در هوای شرجی 10 اردیبهشت و گرمای خوزستان که بچهها باید 18 کیلومتر راه بروند، صد نفر قمقمه ندارند!!
اینکه بخواهیم جنگ را از زاویه نظامیگری تحلیل کنیم چیزی از آن درنمیآید، اصلا کسی از ما نمیپذیرد که گوشت در مقابل تانک! در بیت المقدس عراق جواب فشنگ کلاش ما را با موشک سه متری میداد و ما برای همان فشنگش هم مشکل داشتیم، همان فشنگ را هم از دشمن به غنیمت میگرفتیم و علیه او به کار میبردیم.
اینها باید به نسل امروز منتقل شود تا اگر جایی زمینگیر شد و با مشکل روبرو شد بفهمد چه طور باید مشکل خود را حل کند. تنها راه، توکل برخدا، اخلاص و تقواست. برخی جوانهای امروز در دو راهیها ماندهاند و راه را گم کردهاند ولی آن روز رزمندهها در سه راهیها هم، راه را پیدا کردند. اسماعیل قهرمانی فقط یک فرمانده موفق و یک انسان موفق بود که نهایت موفقیتش هم شهادت بود که او را به خدا رساند. رمز موفقیت او هم بندگی خدا بود.
بعد از بیت المقدس، قرار شد برای کمک به مردم لبنان به سوریه و دمشق برویم. سال هاست که رفتن ما را به عنوان دیپلمات مطرح می کنند، ولی با آن صحبت های مقام معظم رهبری در نماز جمعه _ما در جنگ 33روزه و 22روزه نقش داشتیم، در جنگ 8روزه هم که علنی اعلام شد تمام امکانات را ما در اختیار مردم غزه، برای دفاع قرا دادیم_ دیگه ما هم می گوییم، اینکه می گویند «می خواستیم از سرکنسولگری ایران در بیروت اسنادی را بیاوریم»، آوردن اسناد آن هم با خفاظت اسرائیل کار 3،2 نفر است نه چند هزار نیروی ارتش و سپاه! واضح است که ما برای جنگ با رژیم صهیونیستی رفته بودیم.
پس از ربوده شدن حاج احمد، شهید همت مسئول تیپ 27 شد و اسماعیل قهرمانی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد. وقتی از لبنان برگشتیم، مرحله دوم عملیات رمضان در حال انجام بود که برای مرحله سوم عملیات از سمت پاسگاه زید آماده شدیم. صبح متوجه شدیم تعدادی از نیروهای ما در محاصره عراقی ها افتادند، شهید قهرمانی با یک موتور، بنده و شهید دستواره هم با یک موتور به سمت جلو حرکت کردیم.
در مسیر و کنار خاکریزها تعدادی سرباز عراقی مجروح افتاده بودند. به ما گفته بودند و شرع هم به ما اجازه می داد چون ما به جلو می رفتیم و آنها در عقبه ما قرار می گرفتند و از سوی آنها احتمال خطر می رفت، دستور این بود که به آنها تیر خلاص بزنیم.ولی ما حتی یک نفر از آنان را هم نکشتیم، فقط اسلحه های آنها را جمع کردیم و در بازگشت اسیرشان کردیم. کمی جلوتر ما و قهرمانی از هم جدا شدیم و دیگر او را پیدا نکریم. ظاهرا آن طرف خاکریز گرفتار عراقی ها شده و به شهادت رسیده بود و هیچ گاه پیکرش بازنگشت.
ادامه دارد...