به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، سعید مستغاثی، منتقد مطرح سینمای ایرانی و جهان در یادداشتی تمامی مشکلات، کم کاری ها و کج کارکردی های خانۀ منحله سینما و خانه سینمای جدید را مطرح و تاریخچۀ نزاع چند هفته اخیر را بیان کرده با نام «قضیۀ تخم مرغ های یک مرغ خیالی» در وبلاگ خود منتشر نموده است.
متن این نوشتار به شرح ذیل است:
صحنه ای در فیلم «آنی هال» ساخته وودی آلن وجود دارد که قهرمان داستان به نام آلوی سینگر (که خود وودی آلن نقشش را بازی می کند) مشغول تعریف کردن یک جوک است. او در این جوک می گوید:
«... یک نفر می رود پیش روانپزشک و می گوید که برادرش دیوانه شده ، چون او فکر می کند که یک مرغ است. دکتر می پرسد که خب ، چرا برادرت را اینجا نمی آوری؟ و مرد پاسخ می دهد : همین کار را می خواستم بکنم ، اما فکر کردم که به تخم مرغ هایش احتیاج دارم! ...»
به نظر می آید این جوک وودی آلن در فیلم «آنی هال» مصداق بامزه ای از موقعیت موسسه ای موسوم به خانه سینماست و گروه هایی که بر سر آن مشغول نزاع هستند. اگر سیر وقایعی که در این یکی دو سال بر سر این موسسه اتفاق افتاده را مرور کنید، تصدیق می فرمایید که ماجرا بسیار بامزه تر از جوک وودی آلن هم هست. موقعیتی که در عین بعد طنز آمیز ، برای سینمای ایران و اهالی آن بسیار هم تلخ است. بیشتر از آن تلخی که در انتهای جوک وودی آلن احساس می شود.
واقعیت این است که تا قبل از جریانات 2-3 سال اخیر و نزاع و چالش معاونت سینمایی با خانه سینما، آنان که موسسه فوق را واقعا خانه سینما می دانستند، تعداد قابل توجهی نبودند و در واقع خانه سینما به عنوان مدافع حقوق صنفی اهالی سینمای ایران در حد یک تصویر محو یا یک سایه و یا یک توهم تلخ جلوه می کرد!
مهمترین موضوعی که خانه سینما را به عنوان جامعه اصناف سینمای ایران در حد یک توهم برای صنوف سینمایی تنزل می داد آن بود که موسسه موسوم به خانه سینما در طول این 25 سال تقریبا در هیچ یک از شکایت های صنفی در دفاع از حقوق اعضایش خصوصا آنها را که صنوف درجه 2 تلقی می کرد، حضور نداشت و به وظیفه اصلی اش که دفاع از حقوق صنفی اهالی سینما در مقابل کارفرمایان سینمایی بود، عمل نکرد و البته این فقره نیز طبیعی بود، چرا که همواره هیئت مدیره و مدیریت عامل خانه به اصطلاح سینما در تیول همان کارفرمایان بود که یا وابستگان به دولت بودند و یا از تهیه کنندگان به اصطلاح بخش خصوصی. (حضور امثال ضیاء هاشمی، منوچهر محمدی، فرشته طائر پور، ابوالحسن داوودی، محمد مهدی عسکرپور و ...که همگی از تهیه کنندگان سینما بوده و هستند به عنوان عضو یا رییس هیئت مدیره و یا مدیر عامل خانه سینما در طول سالهای گذشته، خود مؤید این ادعاست) و این نقض غرض مضحک همواره در طول دوران فعالیت خانه معروف به سینما وجود داشت و این سوال نزد اهالی سینما باقی بود که چگونه هیئت مدیره و مدیرعاملی که در اختیار کارفرمایان سینماست(در واقع همان تهیه کنندگان سینمایی)می تواند از حقوق صنفی کارگران و کارمندانش (همان صنوف درجه 2 که اکثریت اهالی سینما را تشکیل داده اند) در مقابل همان کارفرمایان دفاع کند؟!!
به هرحال اساسی ترین حقوق صنفی و سندیکایی همواره در چالش مابین کارگر و کارفرما معنی پیدا می کند و اینجاست که انجمن های صنفی و سندیکاها می بایست وارد عمل شوند. اما متاسفانه از آنجا که خانه سینما در چنبره تهیه کنندگان بوده و بیش از هر صنفی، حافظ و مدافع منافع همین کارفرمایان جلوه کرده، طبعا هیچگاه نتوانسته در طول فعالیت 25 ساله خود از حقوق صنفی اکثریت اعضای خود در مقابل کافرمایان یا همان تهیه کنندگان دفاع کند و مضحک تر اینکه آلترناتیو آن خانه سینمای قبلی اینک به عنوان خانه سینمای 2 توسط گروه دیگری از همان تهیه کنندگان پرچمداری می شود و بخشی از همان تهیه کنندگانی که سالها در خانه سینمای قبلی ، حقوق صنفی اهالی سینما را زیر پا گذاشته اند اینک تحت لوای دفاع از آن اکثریت به میدان آمده و مدعی اند گروه مقابل مقصر هستند. در حالی که خود سالها سرنخ خانه سینمای مرحوم را در دست داشته اند و بازهم مضحک تر اینکه این آقایان حتی برای ظاهر نمایی هم که شده در هیئت مدیره انتصابی شان از نمایندگان صنوف به اصطلاح درجه 2 استفاده نکرده اند و بازهم رییس هیئت مدیره، یک تهیه کننده از صنف کارفرمایان است!! جل الخالق !!! ( البته بنده در اینجا عنوان تهیه کننده سینمایی را مسامحتا به کار می برم چون اغلب آقایانی که ادعای تهیه کنندگی دارند به لحاظ استاندارد سینمایی ، زیر خط فقر دانش و تخصص و تجربه مربوطه هستند و کارنامه شان حکایت از همین واقعیت دارد که اساس بحران امروز سینمای ایران ناشی از عملکرد ناشیانه و غیر تخصصی همین افراد است که سالها تحت عنوان تهیه کننده و در واقع در حد واسطه و دلال ، سینمای ایران را به بحران و اضمحلال کشاندند.)
از همین روی خانه موسوم به خانه سینما به جز حوالی مراسمی که تقریبا هر سال تحت عنوان جشن سینمای ایران برگزار می شد، محل رفت و آمد و نشست و برخاست برخی صنوف سینمایی نبود. گو اینکه در همان زمان حول و حوش جشن یاد شده نیز در نهایت، فقط نزدیک به 100 نفر از اهالی سینما نزدیک به یکماه به تماشای یک سری فیلم می نشستند و شام و ناهاری هم صرف می کردند. 100 نفری که تقریبا 70 درصدشان به قول هیئت مدیره خانه مذکور از صنوف اصلی مانند تهیه کنندگان و کارگردانان و فیلمنامه نویسان و تدوین گران و فیلمبرداران و بازیگران و ... بودند که هر کدام از این صنوف 11 داور نماینده در هیئت داوران جشن داشتند و بقیه صنوف که در واقع 70 درصد اهالی سینمای ایران را تشکیل می دادند، 30 درصد بقیه داوران را معرفی می کردند. البته هر یک از این صنوف در هیئت داوری یاد شده تنها یک نماینده داشتند که اغلب هم رییس صنف مذکور بود.
در واقع موسسه موسوم به خانه سینما، اهالی و صنوف سینمایی را به دو درجه یک و دو (اصلی و فرعی) تقسیم کرده بود و از همین روی، صنوف درجه دو که همواره به این تقسیم بندی معترض بودند، دیگر انگیزه چندانی برای ادامه فعالیت نداشتند. برخی از آنها مانند دستیاران فیلمبردار، خود را در وزارت کار ثبت نمودند (و بعضی هم در صدد چنین کاری بودند) و برخی دیگر نیز سال تا سال جلسه ای برگزار نمی کردند.
این درحالی بود که در میان همان صنوف حاکم بر خانه سینما، تشتت بسیاری وجود داشت. تهیه کنندگان، 4 شاخه شده بودند و هیچ کدام، دیگری را قبول نداشت و هر یک خود را صنف اصلی می پنداشت. ضمن اینکه اکثریت 4 شاخه فوق نیز خود را از دماغ فیل افتاده محسوب کرده و بقیه اهالی سینما را به نوعی نان خور خود به شمار می آوردند! فیلمنامه نویسان نیز برای خود دفتری جداگانه داشتند و صنف بازیگران نیز در سالهای اخیر دچار بحران های متعددی شده بود، یکبار صنفشان تعطیل شد، بعد انتخاباتی برگزار شد که گروهی آن را قبول نداشتند و به هر حال کجدار و مریض روزگار می گذراندند. کارگردانان نیز به همین منوال دچار تشتت و اختلاف بودند و شورای مرکزی شان چندین بار گرفتار تغییر و تحولات ناگهانی و استعفا و اعتراض و ... شد.
بنابراین از خانه موسوم به خانه سینما به عنوان جامعه به اصطلاح اصناف سینمای ایران، تنها عملکرد صنفی که باقی مانده بود، یک دفترچه بیمه نیم بند تامین اجتماعی بود که تا همین اواخر (که به صورت خویش فرما در اختیار خود اهالی سینما قرار گرفت) و تا زمانی که در اختیار مدیریت این خانه قرار داشت، به صورت قطره چکانی ارائه می شد و بیمه شدگان بینوای سینما بعضا هر 3 ماه یکبار بایستی راهی شعبه شمیران سازمان تامین اجتماعی می شدند، در صف های طویل گوناگون وقت تلف می کردند تا برای 3 ماه دیگر دفترچه تقریبا بی خاصیت خود را تمدید نمایند! ( چون دفترچه مذکور در بسیاری از مراکز درمانی اعتباری نداشت!)
به جز قضیه دفترچه بیمه، صدور یک تاییدیه برای (البته برخی) اعضای شناخته شده سینما هم وجود داشت که به هنگام فوت در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شوند و البته احیانا تلاشی هم در جهت برگزاری مراسم تشییع جنازه و ختم هم انجام می شد!!
... و دیگر هیچ!!!
نشان به آن نشان که یکی دیگر از اقدامات صنفی این خانه برای اهالی سینما یعنی دایر کردن تعاونی مسکن، سالها در قبضه عده ای خاک خورد و بعضا به نام اهالی سینما، برای افراد دیگر زمین و خانه تهیه شد تا اینکه به همت چند تن از اعضای انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی (که در طول فعالیت این خانه اگرچه همواره فعالترین صنوف بودند اما همواره مورد غضب هیئت های مدیره قرار داشتند و همیشه قصد حذفشان از این موسسه دنبال می شد!) تعاونی مسکن فوق از چنگ بنیانگذارانش درآمد و بالاخره فعال شد و در دایره ای خارج از حیطه فعالیت های خانه سینما ( اما متاسفانه به نام و به کام آن) برای بعضی از اهالی سینما، اقدام به تهیه مسکن و زمین کرد.
نکته جالب آنکه از معدود مواردی که عده ای به خانه سینما آمد و شد می کردند، جلسات نمایش فیلم بود که توسط همان انجمن مغضوب منتقدان برگزار می گردید (والبته نیز اغلب افراد غیر عضو خانه سینما را به خود جذب می کرد) که آنهم پس از مدتی و به بهانه های مختلف توسط هیئت مدیره تعطیل شد و جالب تر آنکه برای برگزاری همان جلسات نمایش فیلم (که می توانست تنها فعالیت فرهنگی خانه سینما محسوب شود) از انجمن منتقدان هزینه اجاره سالن و دستمزد مسئول دستگاه نمایش فیلم طلب می شد!!!
البته از حق نباید گذشت که پیش از تصدی هیئت مدیره کنونی، دو سه باری هم بن هایی به ارزش 50 هزار تومان به تعداد محدود در بین برخی صنوف توزیع شد که گفته می شد به کسانی که بضاعت مالی ندارند، تعلق گیرد که البته تقسیم آن بن های محدود هم خود جار و جنجال هایی به همراه داشت که در وهله اول کرامت و عزت هنرمندان سینما را زیر علامت سوال می برد و نوعی صدقه هیئت مدیره به شمار می آمد!
اما در برابر همه این نقاط خالی فعالیت صنفی (دفاع از حقوق صنفی، تامین مسکن، بیمه بیکاری، بیمه مستمر تامین اجتماعی، خدمات رفاهی و ...) تا دلتان بخواهد در طول حدود 25 سال در این موسسه موضعگیری های سیاسی و حزبی و رانت جویانه انجام شد. از دعواهای مابین تهیه کنندگان (که به قندان پرت کردن و شاخ و شانه کشیدن هم کشید) برای اشغال صندلی های کمیسیون اکران و برقراری مافیای پخش و نمایش (برخی کارکنان خانه سینما هنوز فریادها و عربده های تهیه کنندگان مزبور را به خاطر دارند که چگونه در صحن و حیات خانه سینما می پیچید تا مثلا رانتی را از آن خود کنند) تا صدور بیانیه و اعلامیه های سیاسی در حمایت از گروه و باند های خاص تا اعطای جایزه به فیلم هایی که ارزش های جامعه و مردم را نشانه رفته بودند و بعضا حتی در دولت به اصطلاح اصلاحات هم توقیف شدند تا تبدیل جشن سالانه سینمای ایران از یک طرف به مکان شو و نمایش انواع و اقسام مدهای لباس و مدل های مو (که حتی یکبار نیز به بازداشت دسته جمعی هیئت مدیره وقت در سال 1383 منجر شد) و از طرف دیگر به محل سردادن شعر و شعارهای سیاسی علیه خواست های مردمی (تاحدی که روی صحنه جشن خانه سینما، خواستار تغییر وضعیت برای ایجاد زمینه های بازگشت امثال مخملباف و گلشیفته فراهانی شدند)، تا حمایت از به اصطلاح مستند سازانی که در جریان فتنه پس از انتخابات 88 در خدمت شبکه رسانه ای آمریکا و انگلیس قرار گرفتند و تا همراهی خاموش و پنهان با جریان فتنه در طول 8 ماه پس از انتخابات که حتی به عدم معترضانه برگزاری جشن سینمای ایران نیز کشید و تا ...
بنابر تمامی این واقعیات (که تنها بخش کوچکی از حقایق موجود هستند) خانه سینما تا پیش از غوغای دعوا مابین هیئت مدیره آن و معاونت سینمایی، در شکل و قواره یک خانه سینمای واقعی، توهمی بیش نبود و در طول این 25 سال در حقیقت خانه ای بود برای حزب بازی و گروه گرایی های سینمایی عده ای که متاسفانه علیرغم ادعاهای شداد و غلاظ، کوچکترین فهم و دریافت صحیحی از مقوله صنف نداشته و ندارند. از همین روی بود که در نخستین جشن سینمای ایران به جای تجلیل از سینماگران و فیلمسازان و هنرمندان، جایزه تجلیل ویژه خود را به آقای هاشمی رفسنجانی اختصاص دادند که علیرغم این اقدام رانت جویانه خانه سینما در مقابل حیرت و دهان های باز حاضرین در آن جشن، همه اهالی سینما را مواخذه کرد که چرا در فیلم هایشان به پیشرفت های کشور و کارهای سازندگی که برای مملکت شده اشاره نکرده اند!! و سال دیگر از مهاجرانی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تجلیل کردند و در مراسمی به شدت حقیرانه و ذلیلانه، رییس وقت کانون کارگردانان که اینک در کنار اتحادیه تهیه کنندگان 2 مدعی صنوف قانونی است در سخنانی چابلوسانه از مهاجرانی به زبان لری خواست که از آنها حمایت کند!!! پس از آن هم همه روسای صنوف تابلویی را در حمایت از مهاجرانی امضاء کردند.
متاسفانه بخشی از آنها که خانه سینما را به جای مجموعه ای صنفی برای اهالی سینما، تیول حزب بازی و گروه گرایی خود کردند اینک به عنوان گرداننده صنوف به اصطلاح قانونی در راس جامعه ای موسوم به اتحادیه 2، دم از مقابله با رانت خواری و اشرافی گری می زنند، در حالی که بعضی از آنها در تمام 25 سال گذشته به انحاء مختلف شریک جرم موسسه موسوم به خانه سینما بوده و هستند (چنانچه زمانی، هم در هیئت مدیره و هم در پست مدیرعامل خانه سینما به رانت خواری و باندبازی های مختلف مشغول بودند.)
اما توهم بزرگ خانه سینما حدود یک سال و نیم قبل در 14 دی ماه 1390 پس از یک دوره کشمکش و بحث و جدل مابین هیئت مدیره و مدیرعامل آن با معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، توسط این وزارتخانه براساس اختیارات قانونی و به دلیل انحراف یک موسسه فرهنگی از اهداف و اساسنامه خود و همچنین مغایرت اساسنامه آن با مصوبات شورای فرهنگ عمومی کشور، منحل شد.
حکم انحلال خانه سینما به دلیل عدم کارشناسی و ناشی گری مشاور حقوقی سازمان سینمایی، در اوایل خرداد 1391 توسط دیوان عدالت اداری باطل اعلام گردید ولی چند روز پس از نقض حکم انحلال در دیوان عدالت اداری، در 9 خرداد ، هیئت رسیدگی به امور مراکز فرهنگی وزارت ارشاد براساس اختیارات خود و البته مندرجات دادنامه شعبه یک دیوان عدالت اداری که صلاحیت رسیدگی به وضعیت تشکل خانه سینما را منوط به بررسی و اعلام نظر قطعی این هیئت دانسته بود، طبق ادله متعددی، حکم به تعطیلی دائم آن داد.
تقریبا ماجرا تمام شده به نظر می رسید که حدود 2 هفته بعد در 22 خرداد، معاونت سینمایی در اظهارنظری حیرت آور نسبت به از سر گیری فعالیت های خانه سینما با اساسنامه ای جدید ابراز امیدواری کرد و نظر مثبت رییس جمهوری را هم به اطلاع رساند!! (چگونه چنین اظهارنظر و سخنانی با آن اقدام پر سر و صدای چندی قبل مبنی بر انحلال و سپس تعطیلی دائم می خواند؟ فقط خدا عالم است و بس!!!) به دنبال آن، صحبت های فعالیت فرهنگی به جای صنفی و عنوان باشگاه سینمایی مطرح شد و خود وزیر ارشاد هم به میدان آمد و علیرغم پافشاری بر انحلال خانه سینما، اما ابراز امیدواری کرد که اساسنامه جدید خانه سینما با مشارکت همه سینماگران نوشته شود!! ( چگونه می شود برای یک موسسه منحله اساسنامه نوشت؟! همان حکایت احتیاج به تخم مرغ هایی کسی نیست که فکر می کرده مرغ است؟!!)
اما بازهم فقط دو روز بعد، در 24 خرداد و در اظهاراتی تناقض آمیز ، معاونت سینمایی وزارت ارشاد که حالا خود را رییس سازمان سینمایی می خواند، ماجرای خانه سینما را پایان یافته خواند و جایگزینی تشکیلاتی دیگر به جای آن را برای امور فرهنگی و همچنین یک سازمان نظام صنفی برای امور صنفی سینماگران اعلام کرد. نکته جالب در این سخنان آن بود که رییس سازمان سینمایی برای تشکیل موسسه جایگزین خانه سینما به تدوین اساسنامه ای توسط یک کمیته هفت نفره اشاره کرد که 3 نفر آنان بایستی توسط خانه سینما معرفی می شدند یعنی همان خانه سینمایی که به طور دائم تعطیل شده بود!! (بازهم حکایت همان تخم مرغ های مرغ خیالی!!!)
اما این بار نوبت دفتر ریاست جمهوری بود که به سیاق عملکرد خودسرانه چند سال اخیر رییس آن، وزارت ارشاد و سازمان سینمایی را دور زده و از طریق واسطه ای، هیئت مدیره همان خانه سینمای تعطیل شده را برای مذاکره و ملاقات با رییس جمهوری فرابخواند!! نکته قابل توجه اینکه این دفتر، همان محل تامین بودجه جشن سال گذشته خانه سینما به شمار می رفت که در اوج دعوای معاونت سینمایی با هیئت مدیره آن، بودجه هنگفت آن مراسم را به نام یک شرکت ظاهرا تجاری مستقل اما از کیسه بیت المال هزینه کرد. به هر حال هیئت مدیره خانه تعطیل شده سینما با رییس جمهوری دیدار کردند و قول و قرارهایی وضع شد که حتی روح وزیر ارشاد و معاون سینمایی اش هم از آن توافقات خبر نداشت!
از این پس ماراتن کشمکش هیئت مدیره خانه تعطیل شده سینما با معاونت سینمایی وزارت ارشاد یا سازمان سینمایی به مدت نزدیک به یکسال ادامه یافت آن هم بر سر خانه ای که نه متعلق به سینماگران بود و نه به لحاظ قانونی مجوز فعالیت دارد. اگرچه چنین موضع گیری مبنی بر عدم قبول تعطیلی خانه سینما از سوی هیئت مدیره آن باورپذیر بود اما طرح آن از سوی وزیر ارشاد و معاونت سینمایی که خود حکم انحلال و تعطیلی دائمش را صادر و بارها بر سر این موضوع پافشاری کرده بودند، موضوعی غریب به نظر می رسید!
آنها برای بدست آوردن همان خانه تعطیل دائم یا منحل شده، هیئت ساماندهی صنوف تشکیل دادند، سخن از اساسنامه جدید راندند، هر از گاهی همان هیئت مدیره منحل شده و نمایندگانش را به مذاکره و تعامل فرامی خواندند و از این طرف هم دفتر ریاست جمهوری و رییس آن بود که پشت سر رییس جمهور پنهان شده و اسب خود را می راند!!
این ماجرای کمیک امروز به اینجا رسیده که 2 خانه سینما موجود است و خانه دوم در واقع کپی اولی محسوب می شود. به قول کارل مارکس: «رویدادهای بی ریشه تاریخ ابتدا به صورت تراژدی رخ می نماید و بار دوم به شکل کمدی!» به نظر می آید آنچه درباره خانه موسوم به سینما اتفاق افتاده به نوعی مصداق همین سخن باشد.
و طرفه آنکه هر دو گروه مدعی خانه سینما، در اضمحلال سینمای ایران شریک بوده و هستند، چنانچه سال گذشته وقتی اقشار مختلف مردم و ائمه جمعه و جماعت و نمایندگان مجلس در مقابل اکران محصولات ضد ارزشی ایستادند و اعتراض کردند، هر دو گروه یاد شده علیرغم اختلافات ظاهرا لاینحل خود، متحدا از آن آثار ضد ارزشی حمایت کردند، تحصن به راه انداختند و تظاهرات برپا ساختند و حتی به عنوان اعتراض، با کفش مقابل ساختمان وزارت ارشاد نماز خواندند!!
وقتی سخن از فراری دادن تماشاگر از سالن های سینما در میان است، متوجه می شویم هر دو گروه به یک میزان و اندازه در ساخت فیلم های نازل و مبتذل برای انحطاط سینمای ایران سهیم بوده اند. وقتی صحبت از پایمال کردن باورها و هویت ملی و دینی مردم در برخی فیلم هاست، هر دو گروه به یک اندازه در میدان هستند و حالا وزارت ارشاد و معاونت سینمایی آن نیز به این شراکت و معاونت در جرم پیوسته اند.
... و اینک آخرین برگ های دوران یک معاونت سینمایی، با این ماجرای کمیک رو به پایان است. بعد از به اصطلاح ریل گذاری سینمایی که منجر به تولید فیلم های بسیار سخیف و مبتذل به اصطلاح شانه تخم مرغی و سوپر بقالی شد تا جایی که اعتراض مردم و نمایندگانشان را برانگیخت و معاونت سینمایی را ناگزیر از لغو پروانه نمایش برخی از آنها گرداند و بعد از آخرین مراحل آن ریل گذاری که تولید فیلمی پرهزینه از کیسه بیت المال درباره یک دختر رالی باز و توسط فردی پورنو ساز از آمریکا را به همراه داشت، اینک این معاونت یا سازمان سینمایی به دنبال در دست گرفتن خانه سینمایی است که خود منحل کرده و تعطیلی دائم آن را اعلام نموده بود!! (مصداق همان احتیاج به تخم مرغ های فردی که فکر می کرد مرغ است!!)
این معاونت سینمایی نیز مانند معاونت های سینمایی دوران اصلاحات و سازندگی، برخلاف تمامی قواعد و قوانین، خود اقدام به صنف سازی آنهم متشکل از عناصری اغلب معلوم الحال کرده که کارنامه سیاهی در عرصه سینمای ایران از خود برجای گذارده اند. این معاونت سینمایی نیزمانند اسلاف خود، نصیحت خیرخواهانه کارشناسان و منتقدان را نپذیرفت که صنف بایستی از دولت و کارفرما جدا باشد، در غیر اینصورت محل جدل ها و نزاع های سیاسی و باندبازی ها و رانت خواری ها خواهد شد. آنچه بر سر خانه سینمای قبلی در طول 25 سال آمد، اینک در مدت کوتاهی حال و روز کپی های دست چندم آنها را فراگرفته و بازهم سرنوشت هیئت های مدیره قبلی، درس عبرت نشده است.
اما سینمای ایران و اهالی آن که اکثریت با هر دو گروه مخالف هستند (چرا که به روشنی دریافته اند از دیگ هیچکدام آبی برایشان گرم نشده و نمی شود)، بایستی به دنبال برپایی و تاسیس اصناف واقعی خود باشند. مهم نیست نام و عنوان آن خانه سینما باشد یا هر اسمی دیگر. مهم آن است که در آن صنف مادر، هیچ یک از صنوف، درجه بندی نشده و درجه یک و دو محسوب نشوند. مهم آن است که وظیفه اصلی اش، استیفای حقوق اصناف مختلف در مقابل کارفرمایان اعم از تهیه کننده دولتی و غیر دولتی باشد و به مشکلات صنفی و معیشتی آنان مانند بیمه و مسکن و مسائل رفاهی و ... به طور جدی و نه از سر صدقه و ترحم رسیدگی شود و این مهم جز با حضور نمایندگان واقعی صنوف تحقق نمی یابد. نمایندگانی که قیمومیت امثال تهیه کنندگان ریز و درشت را نپذیرند .