به گزارش خبرنگار علمی «خبرگزاری دانشجو»، در دیدار شب گذشته نمایندگان تشکل ها با رهبری، فرزانه فرشید نیک، سخنگو و نماینده انجمن های علمی طی سخنان خود به بیان مسائل مختلف مربوط به انجمن های علمی پرداخت.
متن سخنان نماینده انجمن های علمی به شرح زیر است:
با نام و یاد خدا و با عرض سلام و احترام ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار دانشجویان قرارگرفته، به نمایندگی از طرف انجمنهای علمی دانشجویی مطالبی را ارائه خواهم کرد.
انجمنهای علمی دانشجویی، به دلیل بهرهگیری از ظرفیتهای علمی و فرهنگی جوانان دانشجو، توان بالقوهای در ارتقاء سطح علمی و فرهنگی دانشگاه و پیگیری مطالبات جامعه دارا هستند. از میان دغدغههای اصلی امروز جامعه و اندیشمندان که میتواند با اهتمام بیشتری توسط این تشکلها مورد پیگیری قرارگیرد، میتوان به چند محور عمده اشاره نمود:
محور اول دغدغه پیشرفت علمی در راستای اقتدار کشور ازطریق دستیابی به علوم اقتدارآفرین بوده که طی سالهای اخیر مطرح شده است. در این زمینه، تبیین دقیق این علوم و تعیین جایگاه دانشجویان در پیگیری و مطالبه آن میتواند در سرعت بخشیدن به تحقق این امر مؤثر باشد.
محور دوم، موضوع مدیریت دانش است که خوشبختانه قدم های اولیه آن نظیر سند جامع علمی کشور برداشته شده . در این زمینه با توجه به دغدغههای قبلی دانشجویان در تدوین سند جامع علمی کشور و اعلام آمادگی از سوی آنان در جهت سرعت بخشیدن به پیشرفت علمی و ایجاد اقتدار ملی، پیشنهاد بهرهگیری از ظرفیتهای دانشجویی در بحث مدیریت دانش در کشور، از دیگر موارد مطرح شده توسط دانشجویان است.
ضرورت تحول در حوزه علوم انسانی نیز محور دیگری است که توسط دانشجویان مورد پیگیری جدی قرارگرفته و در این زمینه نیز در کنار ضرورت تبیین علوم انسانیِ اسلامی، تحول در نحوه ارائه این علوماز جمله مواردی است که در سالهای اخیر توسط دانشجویان مورد اشاره قرارگرفته است.
محور نهایی که اجازه میخواهم به صورت مشروح تری به آن اشاره کنم، تلاش در راستای تبیین سبک زندگی ایرانی-اسلامی است که به تعبیر جنابعالی تحت عنوان جهاد اصلاح سبک زندگی مطرح شده است. سبک زندگی به دلیل ظرفیت ویژهای که در حفظِ هویت و تمدنسازی داراست، در سالهای اخیر با دقت نظر اندیشمندان و مسئولین، مورد توجه بیشتری قرارگرفته و تلاشهای قابل توجهی نیز به ویژه طی سال گذشته در این عرصه صورت گرفته است.
اما اغلب این تلاشها در زمینه مبانی نظری بوده و هنوز در راستای عینیت بخشیدن به مضامین سبک زندگی اسلامی، نیاز به فعالیت بیشتری احساس میشود. یکی از پیشنهادات در این مورد، ورود به عرصه نمادها و بهرهگیری از ظرفیتهای هنر اسلامی در این زمینه است. چراکه هنر، محل تجلی، و عرصه عینیت بخشیدن به مضامین والاست و در واقع مفاهیم آرمانی و اندیشههای متعالی اسلام در قالب هنرهای اسلامی اعم از هنرهای تجسمی، نمایشی و معماری اسلامی میتواند عینیت پیداکرده و برای جامعه ملموس شود.
امروزه در عرصه مواجهه نرم و در فضای رسانه و محصولات فرهنگی دیجیتال، به نظر میرسد بهترین عرصه برای مقابله با نظریههای رقیب، عرصه نمادها و نشانههاست و هنر کارآمدترین ابزار در این حوزه است. به همین دلیل هم هست که تئوریهای رقیب نیز اغلب در اولین گام به جای آنکه اصول و مبانی تمدن اسلامی را مورد نقد قراردهند، در جهت تغییر مصادیق و نمودها تلاش میکنند و از تمامی ظرفیتهای هنری در این راستا بهرهمیگیرند. و با تغییر در نمادهای ارائه شده در آثار هنری نظیر فیلمهای سینمایی، عکسها، طراحی لباس، معماری و ... تغییری در سبک زندگی افراد ایجاد میکنند، که این تغییر طبیعتاً زمینه پذیرش هنجارهای رقیب را فراهم کرده و به تدریج، مبانی نظری او را به عنوان مبانی نظری غالب، پذیرفتنی میسازد.
به این ترتیب، کارآمدترین ابزار برای آموزش و رواج سبک زندگی ایرانی- اسلامی، میتواند عرصه هنر و معماری اسلامی باشد. لازمه این امر، تلاش در جهت تبیین حکمت هنر اسلامی و پس از آن، خلق الگوی زندگی ایرانی- اسلامی، در قالب هنرهای اسلامی است که می تواند در حرکت جامعه در مسیر پیشرفت و اقتدار، نقشآفرینی کند و در این حرکت مهم، تمامی هنرها به صورت یک زنجیره میتوانند تأثیرگذار باشند.
برای مثال اگر شهری بخواهد ظرف زندگی انسان مسلمان باشد، تمامی اجزای به کار رفته در آن بایستی برگرفته از حکمت ایرانی- اسلامی باشد همین مسئله در مورد هنرهای نمایشی، سینما، ادبیات و ... نیز صادق است. مسلماً هنرمندان کشورمان در این زمینه مسئولیت سنگینی برعهدهدارند و خوشبختانه از این ظرفیت و توانمندی برخوردارندکه در یک اقدام سنجیده، این نگاه را در جامعه رواج دهند.
اما درخواست ایشان، تأکید بر اهمیت این عرصه ، به مدیران کلان جامعه است. بدین معنا که مسئولین تصمیمساز و تصمیمگیرنده، بایستی به اهمیت هنر در عرصه مواجهه نرم و جایگاه آن در ترویج سبک زندگی ایرانی- اسلامی واقف باشند و نیاز به تعیین متولیان و مسئولین متخصص در این زمینه و در ردههای بالای سازمانی وجوددارد.
در واقع میتوان پیشنهادکرد که در دستگاهها و وزارتخانههای مربوطه، برنامهریزی در این امور، توسط متخصصان و صاحبنظران عرصه هنر و در سطح معاونت و یا مدیریتهای کلان صورت پذیرد و نه به عنوان یکی از زیر مجموعههای خرد سیستم. دستیابی به این هدف نیز، نیازمند تغییر در نظام سیستمها و تعریف جایگاه متخصصان هنری در چارت سازمانی خواهد بود.