گروه اقتصادی «خبرگزاری دانشجو»، دکتر هادی آجیلی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی؛ مطالعات غرب شناسی با نگاه های مختلفی انجام می گیرد. در بیشتر طر حهای غر بشناسی که برگزار می شود، خواه در طرح ولایت یا طر حهایی مانند مؤسس هی امام خمینیرحم هالله در قم، زاوی هی دیدی که نسبت به شناخت غرب دارند، بیشتر از دریچ هی تاریخ، فلسفه و فرهنگ است.
حتی طرح والعصر که بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام برگزار می کند، در سطح یک به مطالعه ی تاریخ تمدن غرب می پردازد، سپس فلسفه ی غرب را مطالعه می کند و در همین حوزه ی فلسفه، فرهنگ و تاریخ تمدن با یکدیگر بحث می کنند. این یک زاویه ی دید نسبت به مسئله ی غرب شناسی است. اما برخی از زوایای دیگری به غرب نگاه می کنند.
اگر غرب را یک سیستم در نظر بگیریم، همان اندازه که دانستن تاریخ و مطالعه ی فرهنگ آن بسیار مهم است، به همان اندازه لازم است که سایر حوزه های موجود در غرب را هم مطالعه کنیم زیرا اینها بر یکدیگر کنش و با هم تعامل دارند و شناخت یکی بدون دیگری، غر بشناسی را ناقص می کند. از جمله ی این زوایای دید، دید نظامی و امنیتی است؛ به این معنا که غرب شناسی یک جنبش نظامی- امنیتی است. برای مثال می گوئیم که در تاریخ قرون وسطی و پس از حوادثی که در دوره ی رنسانس روی داد، انسان اروپایی و مؤلفه های فکری و فلسفی غرب دچار تغییراتی شد. در نهایت نتیجه می گیریم که دورانی از تهاجم فرهنگی آغاز می-شود و ما غرب زده می شویم.
زمانی که می گوئیم غرب زده می شویم، منظور یک نوع تهاجم فرهنگی غرب است. زمانی که می گوئیم دانشگاه یا جامعه غرب زده است و یا هر جای دیگری که این کلمه را استفاده می کنیم، سخن ما معمولاً جنس فلسفی و فرهنگی دارد حتی اگر خودمان خبر نداشته باشیم. در واقع همواره م یگوییم ما دچار تهاجم فرهنگی غرب شده ایم. جلال آل احمد کتابی نوشته است که در آن غرب زدگی را از دیدگاه تهاجم فرهنگی نگاه م یکند.
آیا موضوع غرب و تحولاتی که در آن ایجاد شده است، صرفاً از جنس فرهنگی است یا اینکه نگاه ما باید به مطالع هی فلسفه و تاریخ تمدن غرب نیز باشد؟ این نگاه حتماً باید باشد اما ناقص است؛ به این معنا که اگر ما بخواهیم غرب را به این شکل مورد بررسی قرار دهیم، باید نتیجه بگیریم که بیشتر مردم اروپا بسیار متمدن، باسواد، اهل فلسفه، متأثر از فلسفه و فیلسوف نشان بودند و این حوادث و تحولات فلسفی که در غرب روی داد، در درون انسانهای اروپایی تحولاتی را ایجاد کرد و در نهایت یک فرهنگ غربی را به وجود آورد و اکنون آن فرهنگ به ما حمله کرده است.
به این ترتیب خود ما ناآگاهانه غرب یها را بسیار بالا م یبریم. شخصی می گفت که آیا شما واقعاً گمان می-کنید یکی از دلایل نهضت رنسانس این بود که کلیسا با یافت ههای علمی مخالفت می کرد؟ برای مثال آیا زمانی که کوپرنیک یک سخنی می گفت یا گالیله می گفت که زمین ثابت نیست و به دور خورشید م یچرخد، کلیسا مخالفت کرد؟ این مخالفت کلیسا به این معناست که دین با یافت ههای علمی جدید مطابقت ندارد و این تناقض منجر به این شد که اروپایی ها دین را کنار بگذارند.
سؤالی که اینجا مطرح است این است که اساساً چند درصد اروپای یها در آن زمان سواد داشتند؟ چند درصد از این افراد باسواد، مسائل نجوم، فلسفه و دین را می دانستند؟ چند درصد از این افراد به خاطر تناقض میان سخن گالیله با کلیسا دچار تحولات جدی شدند؟
در قرون وسطی تعداد افراد ب اسواد بسیار کم بوده است. در این دوران مردم نیازی نداشتند که به دنبال سواد بروند و از نظر تمدن بسیار عقب مانده بودند. بنابراین درصد افراد باسواد و خواهان علم، فلسفه و فرهنگ بسیار پایین است و اینها نم یتوانند چندان مؤثر باشند. در نتیجه ما همان طور که تاریخ تمدن غرب و تغییرات فلسفی غرب را مورد مطالعه قرار می دهیم، باید بدانیم که این تغییرات فلسفی با چه ساز و کاری به مردم عادی در اروپا می رسد زیرا مردم عادی اروپا اهل مطالعه نبودند تا این تحولات بخواهد در آنها ایجاد بشود. بنابراین برخی از زاویه ی دید دیگری غیر از فلسفه و فرهنگ، به غرب نگاه می کنند.
اینکه گفته می شود جنس تهاجم غرب، فرهنگی است، بی اساس است. فرهنگ غرب، اهل استیلا و سلطه طلبی است. کشت یهای کشورهای استعماری زمانی که به سایر مناطق آمدند تا این مناطق را تحت سلطه و مستعمر هی خود قرار بدهند، توپ داشتند و مسلح بودند. در واقع آن زمان از نظر تجهیزات نظامی پیشرفت هتر بودند. هیچ سرزمین دیگری در مقابل کشت یهای مجهز به توپ و سلاح های آنها یارای مقابله نداشت و به همین دلیل مجبور به تسلیم بود.
زمانی که این مناطق در مقابل این کشت یهای تجاری و نظامی که از کشورهای اروپایی وارد شده بودند، تسلیم می شدند، باعث م یشد تا در سایر حوزه ها نیز تسلیم شوند. در واقع هیئت حاکمه ی کشورهای مستعمره تسلیم م یشدند و دلیل آن نیز تسلیم نظامی آنها بود که سبب م یشد در حوز ههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز تسلیم شوند. این کشورهای اروپایی از نظر تمدن یا از نظر فکری و فلسفی، پیشرفت هتر نبودند. در اصل اینها با فلسفه وارد هند نمی شدند بلکه دید نظامی - امنیتی داشتند و با کشتی مسلح می آمدند. رنسانس در قرن پانزدهم تا هجدهم است. چینی ها تا قرن هجدهم میلادی حتی با اروپا رابطه ی تجاری نیز برقرار نمی کردند و می گفتند که اینها اقوام نیمه وحشی هستند. این مسئله به این معناست که تمدن کشورهایی مانند چین، ایران و مصر بالاتر از تمدن اروپا در همان زمان بوده است اما آنها تسلیم نشدند.
چین مانند ایران رسماً مستعمره نبود اما عملاً این طور بوده است. حال چگونه چین به صورت غیررسمی تحت استعمار انگلستان قرار گرفت؟ انگلیس یها از هر راهی که خواستند وارد چین بشوند چین یها به آنها اجاز هی ورود ندادند و گفتند: «ما با شما ارتباط تجاری برقرار نمی کنیم. » در نهایت انگلیسی ها با زور کشتی مسلح، بندر شانگهای را باز کردند، وارد چین شدند، چین را تحت استعمار خویش درآوردند و منابعش را بردند.
در ایران نیز همین وضعیت وجود داشت. هر جا که ایران م یخواست با انگلیسی ها مقابله بکند، آنها بلافاصله نیروی دریایی خود را در بوشهر پیاده می کردند و تهدید نظامی می کردند. ایران به این دلیل که نمی-توانست کاری بکند، تسلیم می شد. بنابراین سلط های که امروز غرب پیدا کرده است، لزوماً به دلیل تهاجم در زمینه ی فرهنگ یا فلسفه نیست بلکه گاهی نیز نگاه نظامی و امنیتی داشته است. باید دید در این سلطه و تهاجم غرب، تجهیزات نظامی آنها چه بوده است. بررسی ابعاد و ویژگ یهای اقتصاد غربی از نگاهی دیگر، موضوع اقتصاد اهمیت پیدا م یکند؛ به این معنا که زاویه ی دید دیگری وجود دارد که بیان می کند اگر می خواهیم تهاجم غرب و خود غرب را بشناسیم، تا زمانی که سیستم و نظام اقتصادی غرب را نشناخت هایم، شناخت ما از غرب ناقص است.
غرب اساساً با نظام اقتصادی خود حرکت م یکند و چیزی که ما آن را تهاجم فرهنگی غرب قلمداد می کنیم، به نوعی جنبش اقتصادی است. در واقع یک نوع فرهنگ اقتصادی است که حمله ور می شود، خود را در سایر مناطق توسعه می دهد و آن منطقه غر بزده می شود. به عبارت دیگر، غرب شناسی به معنای شناخت نظام اقتصادی غرب است. بنابراین درک این حوزه اهمیت بسیاری پیدا م یکند. غربشناسی بدون فهم اقتصاد غرب، یک غرب شناسی ناقص است.
مقصود ما در این مجال این نیست که بحث تخصصی اقتصادی به راه بیندازیم بلکه می خواهیم ببینیم سیستم اقتصاد غرب چیست که اساس غرب شناسی نیز بر همین پایه استوار است. بسیار خوب است که انسان تاریخ تمدن غرب را بخواند البته لازم است که فلسف هی غرب و اینکه چه تحولاتی ایجاد شده است را بدانیم اما نباید در فلسفه به دنبال غرب شناسی گشت بلکه بیشتر باید در تحولات انسان اروپایی در حوز هی اقتصاد، به دنبال غرب شناسی گشت. باید دید چه حوادثی روی داده است که سیستمی به نام غرب را به وجود آورده است. توضیح این مطلب نیز به دوران قرون وسطی بازمی گردد.
بخش دوم این تحلیل در روز چهارشنبه مورخ 23/05/1391 منتشر می شود.