گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ مهدی اخوان ثالث یکی از شعرای برجسته و قلههای شعر معاصر، بخصوص در شعر نیمایی است که بیشتر مردم او را با شعر معروف «زمستان» میشناسند. اخوان در سال 1307 در مشهد به دنیا آمد و در روز 4 شهریور 1369 در تهران از دنیا رفت. او در جوانی با آیتالله خامنهای رفاقت داشت و به همین دلیل، ایشان در فرصتهای مختلف که در زمینه شعر صحبت کرده اند اشارهای هم به اخوان داشتند. در ادامه، نگاهی داریم به بیانات رهبر انقلاب در خصوص مهدی اخوان ثالث.
بیانات در دیدار شعراى مشهد در تاریخ 1369/01/06:
در سابق، اگر کسى در محیطهاى ادبى، شعرى مىخواند که بههرحال مورد تأیید نبود، بهطور طبیعى آن را طرد مىکردند. البته نمىخواهم بگویم که در سابق هرچه شعر بود، خوب بود. نه، در سابق هم شعر چرند و شاعر بىربط زیاد داشتیم؛ کم هم نبودند، فراوان بودند و خیلى از آنها هم در حال حاضر هستند. این، هیچ به معناى آن نیست که بخواهم بگویم در آنوقت از جهتى بهتر بود؛ اما این بود که در آنوقت شعراى جوان، با اساتید خودشان همسو بودند. الان بسیارى از شعراى جوان، با اساتید شعر همسو نیستند؛ پس، راه استفادهى از آنها بسته است.
شعر کلاسیک متوسطی که اخوان فکر میکرد خیلی خوب است
مثلاً همین اخوان (امید)، درست است که شعر کلاسیکش واقعاً شعر بسیار متوسطى است - هرچند خودش خیال مىکند که شعر کلاسیکش خیلى خوب است - اما شعر نوى او خوب است و وى جزو اکابر این فن مىباشد. با این حال، شماها نمىتوانید از او استفاده کنید؛ نمىتوانید بروید با او بنشینید؛ چون او اصلاً شماها را نفى مىکند؛ شماها هم او را به کلى از رگ و ریشه نفى مىکنید.
مىبینید که این راه بسته است. این است که الان چون آن راه وجود ندارد، شما در میان خودتان باید مسألهى نقادى و صرافى و تصحیح شعر را جدى بگیرید و نگذارید که خداى نکرده کسى با تصور شعر گفتن، همینطور مدتى رشد کند و گروهى هم با او رشد نمایند. این را خیلى دقت کنید.
بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگى کشور در تاریخ 1373/04/22:
در اوایل انقلاب، یک وقت سراغ یکى از همین معاریف را - که با بنده آشنایى داشت و حالا از دنیا رفته است - گرفتم. (من در همان اوایل، این فکر را داشتم که با بعضى از رفقا یا آشناهاى قدیمى، حداقل تماس تلفنى برقرار کنم و سراغى از آنها بگیرم). در آن گرفتاریهاى فراوان اوایل انقلاب، عمدهى خواب و استراحت من، در خودرویى بود که با آن، از جایى به جایى مىرفتم. واقعاً ما وقت خواب و استراحت نداشتیم! با این همه، در همان گرفتاریها، گاهى از فرصتى استفاده مىکردم و به وسیله تلفن، از این افراد احوالى مىپرسیدم؛ به تصوّر اینکه شاید براى انقلاب، کارى شده باشد.
میخواهیم «بر» سلطه باشیم نه «با» سلطه
بارى؛ به آن آشناى معروف تلفن زدم که «آقا، چطورى؟ رفیق، کجایى؟ انقلاب شده. خبر دارى، ندارى؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده» و از این حرفها. ناگهان با لحن خیلى بدى شروع کرد به حرف زدن و گفت: «بناى ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!» گفتم: «اوّلاً بناى بسیار غلطى است! مگر سلطه همیشه بد است که شما مىخواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و «با سلطه» باشید.
ثانیاً شما مىخواهید «بر سلطه» باشید؟ خیلى خوب؛ سلطه امریکا دارد پدر ما را درمىآورد. [سال 58 بود] مىبینید سلطهى امریکا که بالاتر از همه است، چه کار مىکند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت مىخواهد، بگو!» اِن و اون کرد؛ گوشى را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها - یعنى این سالهاى اخیر - آمد که دیگر اجلِ محتومْ مهلتش نداد و به آن دنیا رفت.
بیانات در دیدار جمعی از جوانان در تاریخ 1377/02/07:
در شعر نو، دو، سه نفر بودند که شعرهایشان را خیلى مىپسندیدم. یکى از آنها «اخوان» بود. ما با اخوان آشنا بودیم و شعرش، شعر بسیار برجستهاى بود. یکى دو نفر دیگر هم هستند که دوست ندارم از آنها اسم بیاورم. کسانى بودند که آن وقت در زمان جوانى ما، جزو اساتید و برجستههاى شعر نو بودند و به اعتقاد من اینها از خود «نیما یوشیج» بهتر شعر نو مىگفتند.
اگر چه او شروع کننده این راه بود؛ اما به نظر من اینها از او بهتر و پختهتر و برجستهتر شعر مىگفتند. البته صفاى نیما یوشیج را هیچکدامشان نداشتند؛ نه اخوان داشت، و نه آن یکى، دو نفر دیگرى که من از ایشان اسم نیاوردم.
نیما آدم متدینی بود که به شعر سنتی علاقه داشت
نیما یوشیج - برخلاف آن چیزى که مىگفتند - مردى متدیّن بود. مرحوم «امیرى» با نیما یوشیج از نزدیک دوست بود. او براى من نقل مىکرد و مىگفت: نیما یوشیج آدم متدیّنى است. او به شعر سنّتى هم علاقهمند بود؛ منتها این سبک را هم مىپسندید. البته مىدانید که ایشان این سبک را هم از اروپاییها گرفته بود. اصلاً سبک شعر نوِ ما، سبک ابتکارى به معناى حقیقى نیست؛ سبک شعر اروپایى است، با خیلى از خصوصیاتى که آن شعرها دارد. حتّى سبک جملهبندى انگلیسى، در شعر نوِ فارسى ما گرتهبردارى شده است.
رابطه شعر و سیاست
سوال: امروز ادبیات مستقیماً با جنبههاى سیاسى مخلوط شده است. به همین خاطر، با ادبیات معاصر با بىمهرى برخورد مىشود و نتیجتاً نویسندگان نسل جوان دچار سرگشتگى شدهاند. جنابعالى در این خصوص چه نظرى دارید؟
آیتالله خامنهای: اینکه مىگویید ادبیات با سیاست آمیخته شده، من نمىدانم مقصود چیست. آیا به این معنى است که محتواى سیاسى دارد؟ مثلاً فرض کنید اینگونه بگوییم: شاعرى است که از لحاظ سیاسى، الان با منطق فعلى ما منفى است؛ اما شاعر برجستهاى است. اگر این، شعرش به دانشگاه بیاید و مورد توجه قرار گیرد، ممکن است مورد استفاده واقع شود. بنابراین نمىشود از آن استفاده کرد.
البته من نمىدانم که در دانشگاهها، با شعر چگونه برخورد مىشود. اگر واقعاً ما شاعرى داشته باشیم که از لحاظ رتبه شعرى، سطحش بالا باشد؛ به طورى که دانشجو بتواند از شعر او حقیقتاً استفاده کند؛ اما طورى است که مثلاً ضدّ انقلاب است، من حرفى ندارم که شعر او به کلاس درس بیاید و مورد توجّه قرار گیرد. اما صادقانه و حقیقتاً من الان اینگونه شاعرى نمىشناسم که بىبدیل باشد.
شما از انفصال شعر کنونى و نثر کنونى با شعر دوره قبل از خود صحبت مىکنید. ما در همان دورهاى که آن شاعرِ فرضاً برجسته این شعر را گفته، ممکن است ده نفر شاعر دیگر داشته باشیم که همان برجستگى را یا بهتر از آن را داشته باشند. حالا آن شاعرى که مورد نظر من بوده - که نمىخواستم اسمش را بیاورم و نمىآورم - شعرش در دانشگاه نیاید، اما شعر «اخوان» بیاید که فکر نمىکنم از لحاظ نشان دادن رتبه شعر دوره قبل، بالاتر از همه باشد.
اخوان با من دوست بود. هم زمان ریاست جمهورى با من یک نوع ارتباط رقیق داشت و هم بعد از ریاست جمهورى. این آخرى که از یک سفرِ ظاهراً یکساله به اروپا، برگشته بود نامهاى به من نوشت و شعرى گفت و بعد هم از دنیا رفت. بنابراین، اخوان اشکالى ندارد. واقعاً چه لزومى دارد که ما به سراغ اینکه کاملاً مىتواند مورد استفاده قرار گیرد، نرویم؟
یعنى اینطور مىخواهم بگویم که الان ضرورتى وجود ندارد؛ اگرچه من هیچ ایرادى نمىبینم که اگر حقیقتاً ما الان شاعر بزرگى داریم، شعرش مورد استفاده دانشجو قرار گیرد و از لحاظ علمى رویش کار شود. من هیچ این را ممنوع نمىدانم؛ لااقل از نظر من ممنوع نیست. اینکه برنامهها چگونه است، اطّلاعى ندارم؛ لیکن چنین شاعرى به این شکل واقعاً من سراغ ندارم.
بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان در تاریخ 1387/06/25:
شکى نیست که شعر یک ثروت ملى است. اگر کسى در این تردید بکند، در یکى از بدیهىترین مسائل تردید کرده. شعر یک ثروت براى هر کشور است؛ یک ثروت بزرگ و پرثمرى است. اولاً باید این ثروت را ایجاد کرد، ثانیاً باید این را روز به روز افزایش داد که دچار خسران و کم آمدن و کاهش نشود. ثالثاً باید از آن براى نیازهاى کشور استفادهى بهتر و برتر کرد.
نمیتوانم ادعا کنم و بگویم که عامل رشد و گسترش دامنهى شعر در کشور ما - که این گسترش امروز نسبت به گذشته بسیار آشکار و بیّن است - دقیقاً چه هست. شکى نیست که یکى از مهمترین عواملش، باز بودن فضاى جولان در عرصههاى مختلف فکرى و علمى و ذهنى است که این هدیهى انقلاب است به ما، بلاشک.
اخوان بهترین شاعر نیمایی زمان خودش بود
ما دوران قبل از انقلاب را دیدیم، شعراى آن وقت را دیدیم، میشناسیم، با خیلىشان نشست و برخاست داشتیم. بهترینهایشان هرگز این مجال را پیدا نمیکردند که در یک منظر عمومى، در یک محضر عمومى بیایند خودشان و شعرشان را ارائه بدهند. یک شاعرى مثل مرحوم امیرى فیروزکوهى که حقاً در قلهى غزل زمان خودش قرار داشت، بیشترین تجلى و نمایشى که از او میشد مشاهده کرد، در یک جلسهى خصوصى بود که در گوشهى انزواى خودش، چهار تا، پنج تا دوست و رفیقش باشند و او غزل خودش را بخواند.
یا حالا در عرصهى شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیمایىِ زمان خودش بود و به نظر من از همهى اقرانش قویتر، مسلطتر و لفظ و معناى شسته رفته و بهترى داشت، در یک گوشهاى زندگى میکرد؛ کسى از او خبرى نداشت، کسى او را نمیشناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا. یعنى وضع عرضهى شعر این بود. طبیعى بود که وقتى بزرگان شعر این جور منزوى و در عزلت و در خمول زندگى کنند، جوانها خیلى رشد پیدا نمیکنند؛ این چیز قهرى است.