بسیاری از عاملان قتلها و تجاوزهای جنسی زنجیرهای رخ داده در تاریخ، که دست قانون تا مدتها به آنها نرسیده، از ضریب هوشی بالایی برخوردار بودهاند، در حالی که یک فرد ضد اجتماعی...
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - سید اسماعیل عبداللهی؛ برای فیلم «گناهکاران»، آخرین ساخته فرامرز قریبیان نقدهای زیادی به قلم تحریر درآمده، اما این نوشتار بر آن است تا با تحلیل این فیلم از دو زاویه جدید که از نظر نگارنده مغفول مانده با نقطه نگاهی جدید به تحلیل و بررسی فیلم بپردازد و همچنین با بررسی این فیلم، نگاهی به شخصیتهای ضداجتماعی و منشأ بزهکاری در اجتماع داشته باشد.
ساختار روانشناختی سه شخصیت اصلی فیلم یعنی سرگرد تدین با بازی فرامرز قریبیان، سرگرد روانگر با بازی خوب و قابل تأمل رامبد جوان و آسمان با بازی بهاره کیانافشار بررسی خواهد شد.
نکته جالب توجه در نگاه از منظر شخصیت شناختی این است که شخصیت هر سه نفر براساس رفتارهایشان قاعدتاً باید «Anti Social» یا ضد اجتماعی باشد. اختلال شخصیت ضداجتماعی به غیر از ژن ها، ریشه در تربیت و مهمتر از آن تجربیات شخص دارد. به خاطر بیاوریم سکانسی در ماشین واقع در ترکیه، سرگرد تدین دلیل پلیس شدن خود را سرگذشت رقتبار دختری که عاشقش بوده عنوان میکند و دلیل رفتارهای بعضاً غیرمنطقی و تصمیمات عجیبش را این گونه به تماشاگر مینمایاند. وقتی در سکانسهای ابتدایی فیلم قریبیان بدون اخطار قبلی و شلیک هوایی اقدام به شلیک به فرد مجرم میکند، کاملاً مشخص است که این شخصیت ضداجتماعی اوست که فعال شده و او را وادار به این عمل مینماید؛ همچنین رفتارهای قانونگریزانه دیگرش در جای جای فیلم و بیادبیهای کلامی و رفتاریش تقریباً در تمامی صحنههای حضورش در فیلم، گواه بر این گونه شخصیت بشدت پررنگ در این فرد است.
سرگرد روانگر نیز دارای همین شخصیت است، اما تفاوتش با فردی مثل تدین در استراتژی است که برای زندگی برگزیده. او یاد گرفته سکوت کند، درونگرا باشد و ظاهراً دلخواهترین و مورد قبولترین حالت رفتاری اجتماع خود را به نمایش بگذارد، اما هیچ وقت قانون را دوست خود نداند، تک تک آدمهای اجتماع را دشمن خود بپندارد و علیه هر کسی که لازم بود به شیوهای غیرقابل ردیابی اقدام کند که البته این خود نشان از هوش بالای او نیز دارد. به گفته دکتر براد جانسون «وقتی خلافکاری های یک شخصیت ضد اجتماعی فاش می شود، حس بدی به او دست می دهد اما این حس به خاطر این نیست که چرا به شما یا به دیگران آسیب رسانده، بلکه به این خاطر است که چرا به خوبی و بدون نقص کار خود را پیش نبرده و توسط شما یا پلیس به دام افتاده است.»
این نوع خاص از شخصیت روانگر است که او را وادار می کند به بی نقص ترین شکل ممکن دست به انتقام از کسانی بزند که به نوعی در زندگیش مقصرند و همینطور در زندگی کسی که عاشق اوست. به یاد بیاوریم چرا و به جبرِ کدام تجربه، تدین دچار این اختلال شخصیت شده بود و چقدر این دو شخصیت از لحاظ زیرساخت به هم شبیه اند.
اما شخصیت سوم، آسمان، شخصیتی است که قربانی می شود تا گره اصلی داستان تشکیل شود و این فیلم شکل بگیرد. در تحلیل این شخصیت باید عنوان کرد، او نیز تقریباً برای هیچ کسی ارزشی قائل نیست؛ نه برای پسری که عاشق اوست، نه برای مردی که وارد زندگیش شده و نه برای هیچ کس دیگر، حتی پلیسی که دیوانه وار دوستش دارد، او خودشیفته نیز هست و خود را بیش از آنچه هست، می پندارد، جمع این دو شخصیت یعنی «خودشیفته» و «خودبزرگ بین» نهایتاً باعث نابودی آسمان میشود.
دکتر «براد جانسون» جمله دیگری دارد که بازگویی اش خالی از لطف نیست؛ در کتاب «عشق دیوانه وار» که بررسی تحلیلی شخصیتهاست، اینگونه می نویسد: «بسیاری از عاملان قتل ها و تجاوزهای جنسی زنجیرهای رخ داده در تاریخ، که دست قانون تا مدت ها به آنها نرسیده، از ضریب هوشی بالایی برخوردار بوده اند، در حالی که یک فرد ضد اجتماعی با ضریب هوشی پایین غالباً در زندان بسر می برد و یا شاید به دست یک شخصیت ضد اجتماعی باهوش به قتل می رسد!»
اما نکته دوم در نوع ایفای نقش دو کاراکتر اصلی فیلم یعنی تدین و روانگر است.
به نظر می رسد طراحی و چینش شخصیتها به هیچ وجه اتفاقی نبوده اند. نویسنده خود واقف بوده که بازخورد کدام رفتار چه خواهد بود و از چه شخصیتی چه عملها و عکسالعملهایی سرخواهد زد.
برخی نگاهها و تحلیلهای نگاشته شده بر فیلم «گناهکاران» این فیلم را عیناً مطابق با فیلم «هفت» ساخته «دیوید فینچر» می داند. هفت نیز مضمونی پلیسی- جنایی دارد و دو شخصیت محوری فیلم هفت، همچون گناهکاران دو کارآگاه یکی باتجربه و سالخورده و دیگری جوان با دو ساختار شخصیتی قابل تأمل هستند. اما بر خلاف نگاه برخی منتقدان، میان «گناهکاران» و فیلم «هفت» از حیث شخصیتشناختی و مضمونی شباهتی وجود ندارد، بلکه نوع شخصیت پردازیها و ساختار کلی فیلم و نوع نتیجه گیری از داستان و نحوه پیشبرد کلی آن بیشتر یادآور فیلم «قتل عادلانه» با بازی آل پاچینو و رابرت دنیرو است.
این تشابه جایی نمایانتر میشود که نوع بازیها نیز یکی بشدت درونی و دیگری بشدت بیرونی میشود. همان طور که «قتل عادلانه» رابرت دنیرو بشدت درونی است و در نقطه مقابل او، آل پاچینو بیرونی به ایفای نقش می پردازد. به یاد بیاوریم بازی درونی شده و کاملاً پخته رامبد جوان را که با کمترین اکتهای بیرونی، حس تک تک لحظات را اعم از خشم، نفرت، خوشحالی و... به تماشاگر القا می کند و بازی بیرونی و کاملاً منطقی فرامرز قریبیان که عقل تماشاگر را همراه خود به صحنهها و رخدادهای جاری فیلم نزدیک می کرد.
گرچه علاقه و ارادت کارگردان فیلم در فیلمهای ژانر پلیسی فرانسه ریشه دارد و تلاش فیلم برای فراتر رفتن از حد و اندازه های استاندارد ژانر پلیسی سینمای ایران گاهاً اغراق شده و غیر منطقی مینماید و باید اذعان داشت که در این امر تا حد زیادی موفق بوده است، اما به هر حال نشان داده سینمای پلیسی و جنایی ایران تا رسیدن به استاندارد سینمایی بین الملل راه طی نشده زیادی دارد و همچنان سینمای ما به خلق و مشاهده تجربههای بیشتری در این حوزه نیازمند است.
اين نقد هاي روانشناسي که به تازگي منتشر ميکنيد خيلي جالبه
هميشه دنبال ميکنم و منتظر نقد هاي جديد هستم چون ديد جديدي از فيلم ها به من داده که تا حالا بهش توجه نکرده بودم
من دوستش داشتم
هميشه دنبال ميکنم و منتظر نقد هاي جديد هستم چون ديد جديدي از فيلم ها به من داده که تا حالا بهش توجه نکرده بودم
يعني از شخصيت هاي ديگه اين نوع جنايات بر نمياد؟
نقدشون هم بسيار جالب بود.
خالي از اشکال نبود اما به نکات بساير بديع و خوبي پرداخته بود.
ممنون