به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، حمیدرضا شاهآبادی، در نشست عصر تجربه که روز گذشته در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار شد، با بیان اینکه مسئله ناخوشایندی که در کشور ما وجود دارد این است که در دانشگاههای ما به رشته ادبیات معاصر و به ویژه ادبیات داستانی به هیچ وجه پرداخته نمیشود، گفت: آنچه در دانشگاههای ما ارائه میشود مباحثی بسیار کلی در حوزه ادبیات کهن است که شاید از علاقهمند کردن کسانی که آن رشته را مطالعه میکنند به مفهوم کلی ادبیات هم عاجز است؛ بنابراین چارهای نیست که افراد خودشان خارج از محیطهای آموزشی دست به آموختن بزنند و آماده شوند تا در حوزه ادبیات داستانی فعالیت کنند.
وی ادامه داد: نکته مهمتر این است که وقتی ادبیات داستانی خلق میکنیم نیاز به تجربههایی در سطح کلان زندگی داریم؛ چرا که مطالعه در رشتههای مختلف خیلی به ما کمک میکند برای اینکه بتوانیم در حوزه ادبیات داستانی موفق باشیم.
شاه آبادی اظهار داشت: جملهای را که بارها در جاهای مختلف تکرار کردهام و دلم میخواهد در این نشست هم به عنوان یکی از اولین تجربهها بگویم این است که مطالعه داستان اولویت دوم یک داستاننویس است، داستاننویس خوب قبل از اینکه داستان بخواند مطالعات وسیع تری را در حوزههای دیگر باید تجربه کند. این جمله را از خودم نمیگویم در مصاحبهای از مارکز دیدیم به او گفته بودم آخرین داستانی که خواندهاید چیست، او گفته بود من مدت زیادی است دادستان نخواندهام و معمولاً اولویت اولم داستان خواندن نیست.
وی در همین زمینه افزود: وقتی در کار نوشتن دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که ما به این اطلاعات و جهانبینی عمومی خیلی بیشتر از تکنیکهای داستاننویسی احتیاج داریم؛ در واقع شاید بتوان گفت ضعف برخی داستاننویسان ما هم همین است که مطالعه غیرداستانی محدودی دارند و گمان میکنند یک داستان نویس باید داستان بخواند و نه چیز دیگر؛ من با چنین عقیده ای موافق نیستم.
نویسنده «وقتی مژی گم شد» با اشاره به داستانهای تاریخی و ورود به آنها به داستانهایش تصریح کرد: داستان زمانی شروع میشود که زندگی از شرایط معمول خودش خارج میشود؛ چرا که تا وقتی ما در شرایط معمولی زندگی هستیم، همه چیز معمولی پیش است و تا زمانی که مسئله ای در زندگی به وجود نیاید شرایط داستانی رخ نمیدهد. در واقع زمانی که همه چیز به هم میریزد انسانها شخصیت خودشان را نشان میدهند.
شاه آبادی اضافه کرد: در تاریخ ما شرایط غیرمعتدل زیاد است و آدمهایی را میبینیم که از موقعیت معمول خود خارج شدهاند؛در حالی که اگر اینگونه نباشد حوادثشان ضبط تاریخی نمیشود.؛ طبیعتا زمانی که اتفاق میافتد، موقعیت ها نیز دچار تغییر می شوند و ضبط تاریخی صورت میگیرد؛ بنابراین میتوان گفت تاریخ آینه تمام نمایی برای نمایش موقعیتهای غیرعای و غیرمعتدل است و فینفسه میتواند دستمایه فکری داستان باشد.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا تأکید بر موقعیت بیشتر از شخصیت و کنش نیست، با بیان اینکه اگر قرار باشد پیرامون کلیت داستان صحبت کنیم باید بگویم که عناصر و اجزاء از هم تفکیکپذیر نیستند، اظهار داشت: از این رو نمیتوان گفت داستانی شخصیت خوب دارد؛ اما موقعیت داستانی ندارد یا بالعکس، اینها هستند که به ما کمک میکنند و یک موقعیت داستانی خود موجب میشود ما شخصیتهای خوبی داشته باشیم و شخصیتهای خوب با بازی و موضعگیری در برابر وقایع، موقعیت های داستانی را شکل داده و یا پررنگ میکنند.
نویسنده «وقتی مژی گم شد» با بیان اینکه معتقدم نمیتوان اجزاء از هم تفکیک کرد، یادآور شد: داستان را یک کلیت به هم پیوسته میدانم و دوست ندارم آن را جزء کنم شاید زمانی عدهای اینگونه میگفتند اما به اعتقاد من داستان به صورت کل یک پارچه نازل میشود نویسنده آن را خلق میکند بدون اینکه به اجزایش فکر کرده باشد.
وی افزود: قلمم کاملاً خشک شده بود و حس میکردم نمیتوانم داستان بنویسم تا اینکه در ماه اسفند با همسرم برای خرید عید به بازار رفته و پس از خرید و برگشت هنگام دراز کشیدن روی کاناپه به ناگاه سوژه داستان به ذهنم رسید. طرح داستان را فهمیدم و فردای آن روز داستان متوسطی نوشتم خوب هم شد، چاپ هم شد. اسفند که تمام شد در تعطیلات نوروز داستانی نوشتم که در اینترنت و فضای مجازی وجود دارد نامش کمپوت گیلاس است که از آن فیلمی هم ساخته شده است. این داستان گل کرد و از آنجا به بعد احساس کردم میتوانم بنویسم.
شاه آبادی اظهار داشت: گاهی داستان ناخودآگاه به ذهن آدم می آید و طبیعتا فرد باید همان لحظه شروع به نوشتن کند؛ چرا که اگر ننویسیم از دست میرود. من یک طرح داستانی خوب به ذهنم رسیده بود راه که میرفتم مینوشتم ولی شرایط نوشتن برایم فراهم نمیشد. پس از چند ماه وقتی به آن موضوع فکر کردم چیز غریبهای یافتم که از ذهنم رفته بود؛ بنابراین نباید طرح داستان را برای دیگران تعریف کرد؛ چرا که این امر نویسنده را از انرژی که در ذهن بابت نوشتن متراکم شده، تخلیه میکند.
نویسنده «وقتی مژی گم شد» با بیان اینکه نگاه ادیبانه به تاریخ داشتن بحثی جدا است، اظهار داشت: من اصلا نام کاری که انجام میدهم، رمان تاریخی نمیگذارم به خصوص درباره «دیلماج»؛ چرا که اصلاً قصد رمان تاریخی نوشتن را نداشتم بلکه به نحوی روایت خودم را از گذشته، حال و آینده در همه آثارم نشان میدهم.
وی با اشاره به تازه ترین اثرش افزود: رمانی که به زودی تمام خواهد شد و تازهترین اثرم است شخصیتهای داستانیاش همزمان در سه دوره تاریخی امروز، پهلوی و مشروطه زندگی میکنند.
شاهآبادی با باین اینکه کتابهای بسیاری درباره تاریخ روشنفکری مشروطیت خواندهام که همه آنها را به هم ریخته و تبدیل به یک شخصیت متفاوت به نام میرزایوسف کردم، یادآو رشد: در برخی وبلاگها از قول این فرد مواردی نقل شده است؛ طوری که گویی این فرد، به یک شخصیت واقعی تبدیل شده است؛ اما کار جدی من که به نوعی ادامه دیلماج است.
نویسنده «وقتی مژی گم شد» در همین زمینه افزود: کتابی را با عنوان جیغ در دست تألیف دارم که نوه میرزایوسف همان رفتارها را انجام می دهد؛ در واقع شخصیتی مانند میرزایوسف است که در چند دوره زندگی میکند و به نوعی متأثر از پدر بزرگ خود است و...؛ تمام تلاشی که در کار هنر میشود این است که جیغ خود را بکشیم، بگوییم در این دنیا آمدیم چند سال زندگی کردیم اما چه کردهایم، میخواهم در برابر این دنیا عکسالعملی نشان دهم جیغ خود را بکشم و بروم. آدم این داستان هم در پی این است میخواهد جیغ خود را بکشد و کلاً رمان چیزی جز جیغ کشیدن نیست.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه کار یا اثری داشتهاید که پیش از انتشار مطمئن باشید پرفروش خواهد شد، با بیان اینکه طبیعتا همه ما کارهایی انجام میدهیم که حس میکنیم خیلی کار بزرگی است، افزود: دوست داریم کارهایمان دیده شود، که گاهی این اتفاق نمی افتد. نوعی شانس است مثلاً کارهایی نوشته بودم که فکر میکردم خیلی تکان بخورد سالها کار پژوهشی کرده بودم فکر میکردم اگر چاپ شود چه اتفاقی میافتد ولی در این عین حال هیچکس ندید فکر میکردم کتاب سال میشود و با این کتاب اوج میگیرم و... اما اتفاقی نیفتاد. یک جاهایی هم مثل "لالایی برای دختر مرده" این اتفاق افتاد و کتاب به چاپ هفتم رسید و شش جایزه را پشتسر گذاشت.
شاه آبادی با بیان اینکه معمولاً فصل اول کتاب هایم خوب از آب درمیآید، افزود: ولی فصل دوم سخت است که خود را نشان میدهد؛ در واقع برای نوشتن فصل دوم خیلی تلاش میکنم و اغلب بارها و بارها فصل اول را بازنویسی میکنم؛ اما درباره شخیصتها گاهی به شدت احساساتی میشوم. الان نوشتن برایم جدی شده و فردی را میبینم که با نوشتن شوخی میکند به شدت ناراحت می شوم، حس میکنم این آدم نمیفهمد چه کار میکند به خاطر همین با همه شخصیتها ارتباط برقرار میکنم.
نویسنده «وقتی مژی گم شد» با باین اینکه نویسندهها وجوه زندگی خود را به شکل و زبان دیگری تعریف می کند، اظهار داشت: ما قصه را به زبان داستان ترجمه میکنیم اما برخی نویسندگان بیهنر هستند و فقط به تعریف قصه می پردازند؛ گاهی قصههای خونداری هستند اما نمیتوانند داستان باشند.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چگونه میتوانید هم خطقرمزها را رعایت کرده و هم داستان را به خواننده منتقل کنید، ادامه داد: این مهم به شیوه مواجهه با هر موضوعی برمیگردد؛ شخصاً توانستهام از عهده آن برآیم، حتی برخی موضوعات سخت را که احساس میشد و اجازه چاپ نداشته باشد، را طوری نوشتهام که چاپ شده است؛ به طور مثال اولین ممیزی که کتاب لالایی برای دختر مرده را خوانده بود 51 مورد ایراد گرفته بود، اولین مورد هم آن بود که اصلا این موضوع قابل چاپ نیست، . اما آن موقع مسئول وقت بخش ادبیات کودک اداره کتاب لطف کرد کتاب را خودش خواند و فقط به من زنگ زد و تشکر کرد و کتاب بدون جابجایی کلمهای چاپ شد.
شاه آبادی در پایان با بیا اینکه ممیزی اول از همان ابتدا بحث فروش دختران را فهمیده و موضع گرفته بود، خاطر نشان کرد: چون آنها گمان می کردند این موضوع ممنوعه است و نباید چاپ شود، در حالی که به نظر من که این طور نیست، نمیدانم چرا این موضوع ممنوعهای است ولی احساسم این بود و طوری شد که توانستم از پس آن برآیم.